نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





نروتنهام...


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:47 | |







دوستت دارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:43 | |







رفتنش


یارب تو او را همچو من بر غم گرفتارش مکن 

در شهر غربت ای خدا هرگز تو ازارش مکنهر چند او از  رفتنش   

 

 

چشمان من گریان نمود

 

لیک ای خدای مهربان از غصه پر بارش مکن

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:49 | |







دلم از تاریکیه خسته شده

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:48 | |







برگرفته شده ازوبلاگ عاشق تنها چون دردش با من یکی هست

ای خدا دلم خیلی گرفته دلم خیلی تنگه دارم از دوری عشقم دیوونه می شم
دلم گرفته ،دلم به اندازه ی غروب،به اندازه ی تک درختی تو کویر گرفته
دلم به اندازه ی بغض پرنده ای که می پره و در ملکوت دور افق گم می شه
به اندازه ی جامی سرشار از سرخی و سیاهی مرگ
خدایا انگار غم واسه همیشه توی قلب من خونه کرده
ای خدا می دونم بنده خوبی برات نبودم اما به کدوم گناه مجازات به این سختی رو واسم تعیین کردی خدایا منکه داشتم زندگیمو می کردم و با بدو خوبش می ساختم و کمبودهای زندگیم رو به پای بی لیاقتی خودم می ذاشتم و با جنبه های خوبش خودم و راضی می کردم. من که قانع بودم و ناشکری نکردم پس چرا این طوری شد چرا این اتفاقها افتاد چرا خدایا چرا چرا چرا
کاش می دونستم واسه چی این عشق رو به دل ما انداختی کاش میدونستم
اما خدایا با همه دردو رنجی که دارم تحمل میکنم بازم شکرت میکنم و ازت میخوام تا تحملش رو بهم بدی و خوب می دونم هیچ کار تو بی حکمت نیست.
ای خدا خدای خوب و مهربونم ما رو ببخش و بهم برسون ما که غیر از تو کسی رو نداریم تا براش درد دل کنیم خدا جون همه ی ادمها ارزوهایی دارن که واسه رسیدن به ارزوشون تلاش می کنن اما ما نمی تونیم هیچ کاری بکنیم غیر از دعا کردن و از تو خواستن ای خدا کمکمون کن و مارو ببخش که ما به امید عفو تو گنه کار شدیم.
ای خدای قادر و توانا ازت می خوام که مواظب عشقم باشی و همیشه سلامت نگهش داری دل من پر از درد و غمه اما دلم می خواد عشقم و همیشه دل شاد نگه داری
خدایا فقط تو می دونی که چقدر دوسش دارم و چقدربهش نیاز دارم فقط تو می دونی که چه غم بزرگی توی قلبم دارم و چقدر قلبم سنگینه یه چیزی تو گلومه که داره نفسم و بند میاره یه بغضی که حتی با تمام اشکهام بازم منو راحت نمی ذاره خدایا دارم خفه می شم کمکم کن

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:41 | |







دیدی چه آسون یادت رفت، منو با کلی خاطره

می دونم میری یه روزی، یه روز از همین روزا

میگی دل خسته شده از تو و این بهونه ها

میگی طاقتم دیگه از دست تو تموم شده

میگم کو اون صبر ایوب ...؟؟ تو میگی تموم شده

میگم اما هنوزم دوست دارم به این کتاب

همون که ما می خوندیمو، فرشته می نوشتش ثواب

میگم اون همه شبا بیدار بودیم تا صبح با هم

توی محضر خدا عشق بازی می کردیم با هم

میشه که یادت بره جمله ی دوست دارمو

که می گفتم، که می گفتی، جز تو کسی ندارمو

میشه یه عمر خاطره یک شبه از ذهنت بره

دوست داری یاد انیس از خاطرت بیرون بره

دوست داری این دخترک تنها و آواره بشه

می خوای حتی یادشم برات یه خاطره نشه

دوست داری اون عشق پاک تموم بشه

یعنی دفتر خاطراتمون بسته بشه، مگه میشه؟؟؟

میگم آخه نمیشه، پس حرفا و قولا چی شد

اون جمله ی دوست دارم، اون عشق پاکمون چی شد

میگی این دنیای ما دنیای بی وفاییه
اون عشقی که موندنیه فقط عشق خداییه
دیگه واقعا تنهام....

میگم اما اینا همش بهونته، میخوای بری و نمونی

تقصیرو گردن میگیری، چون از عشقم پشیمونی

میگم فقط بگو که اون، اون غریبه ی بی وفا

چی داشت که من نداشتمو، منو شکستی بی صدا
میگی تو از همه سری، بحثم سر لیاقته

برو دنبال کسی که بدونی شایستته

میگم اما عزیزم قسم به شب بس که یه بار

اینقدر بهونه نیارو بگو چی بوده اصل کار

میگی باشه میگم ولی نرنجه لطفا خاطرت

یه جور باید کنار بیای با این عشقو با این دلت

میگی دیگه خسته شدم خیلی منو عذاب دادی

صبرم دیگه تموم شده، اینم دلی که بهم دادی

میگی همش ساکت بودم هیچی نمی گفتم بهت

دوست داشتم ... منم ...آره ... داشتم اما ... گفتم بهت

دارم میگم تا بدونی منم یه روز عاشق بودم

اما دیگه از دست تو، خسته شدم ... خسته شدم

میگی دل خسته شده از تو و این بهونه ها

میگم دیدی گفتم میری یه روزی از همین روزا

اینم همون روز که میگفتی محاله ....

دیدی چه آسون یادت رفت، منو با کلی خاطره


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:53 | |







دوستت دارم

 

آنکس که میگفت دوستم دارد،عاشقی نبود که به شوق

 

من آمده باشد رهگذری بود که روی برگ های خشک پاییزی

 

راه میرفت،صدای خش خش برگها همان آوازی بودکه من

گمان میکردم میگوید:دوستت دارم   

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:38 | |







آره دیوانه شدم

...آره دیوانه شدم

 

مي‌روم شايد كمي حال شما بهتر شود مي‌گذارم با خيالت روزگارم سر شود

از چه مي‌ترسي برو ديوانگي‌هاي مرا   آنچنان فرياد كن تا گوش عالم كر شود

مي‌روم ديگر نمي‌خواهم براي هيچ كس   حالت غمگين چشمانم ملال‌آور شود

بايد اين بازنده‌ي هر بار – جان عاشقم  تا به كي بازيچه اين دست بازيگر شود

ماندنم بيهوده است امكان ندارد هيچ وقت  اين منِ ديرينِ من يك آدم ديگر شود

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:35 | |







امشب...


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:1 | |







ღI♥Uღ

ღI♥Uღ


ღ♥ღ وقتي نيستي هر چي غصه است تو صدامه ღ♥ღ


ღ♥ღ وقتي نيستي هر چي اشکه تو چشامه ღ♥ღ


از وقتي رفتي دارم هر ثانيه از رفتنت ميسوز


ღ♥ღ کاشکي بودي و ميديدي که چي آوردي به روزم ღ♥ღ


ღ♥ღ حالا عکست تنها يادگار از تو ღ♥ღ


خاطراتت تنها باقي مونده از تو


ღ♥ღ وقتي نيستي ياد تو هر نفس آتيش ميزنه به اين وجود ღ♥ღ


ღ♥ღ کاش از اول نميدونستي من عاشق تو بودم

ღ♥ღ



[+] نوشته شده توسط حجت در 21:59 | |







مردی با اسب و سگش

مردی با اسب و سگش در جاده ‌ای راه می ‌رفتند . هنگام عبور از کنار درخت عظیمی ، صاعقه ‌ای فرود آمد و آنها را کشت . اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت . گاهی مدت ‌ها طول می ‌کشد تا مرده ‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند .


پیاده ‌روی درازی بود ، تپه بلندی بود ، آفتاب تندی بود ، عرق می ‌ریختند و به شدت تشنه بودند . در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می ‌شد و در وسط آن چشمه ‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود . رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان کرد : « روز به خیر ، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است ؟ »

دروازه ‌بان : « روز به خیر ، اینجا بهشت است . »

- « چه خوب که به بهشت رسیدیم ، خیلی تشنه ‌ایم . »

دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت : « می ‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دل تان می ‌خواهد بنوشید . »

- اسب و سگم هم تشنه‌ اند .

نگهبان : واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است .

مرد خیلی ناامید شد ، چون خیلی تشنه بود ، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد . از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد . پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند ، به مزرعه‌ ای رسیدند . راه ورود به این مزرعه ، دروازه ‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌ شد . مردی در زیر سایه درخت ‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود ، احتمالأ خوابیده بود .

مسافر گفت : روز به خیر

مرد با سرش جواب داد .

- ما خیلی تشنه ‌ایم ، من ، اسبم و سگم .

مرد به جایی اشاره کرد و گفت : میان آن سنگ‌ ها چشمه‌ ای است . هرقدر که می ‌خواهید بنوشید .

مرد ، اسب و سگ ، به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌ شان را فرو نشاندند .

مسافر از مرد تشکر کرد . مرد گفت : هر وقت که دوست داشتید ، می ‌توانید برگردید .

مسافر پرسید : فقط می ‌خواهم بدانم نام اینجا چیست ؟

- بهشت

- بهشت ؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است !

- آنجا بهشت نیست ، دوزخ است .

مسافر حیران ماند : باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند ! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌ شود !

- کاملأ برعکس ؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می ‌کنند . چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستان شان را ترک کنند ، همانجا می ‌مانند .

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:39 | |







کوزه

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.

 

یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.


مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد.


هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "


مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. " موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.


مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم.


این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:25 | |







قرار بود بمونی کنار غرورم

قراربودبمونی کنار غرورم  نگو

قسمت اینه نگو از تو دورم

قرار بود بیای توی بی کسی هام    

یه کاری کنی واسه دلواپسی هام

چقدر بغض کردم کنارم نبودی   

هزار بار دلم خواست بمونم نبودی

نبودی ببینی چقدر سوت وکورم   

چقدر بی قرارم چقدر بی عبورم

خودت نیستی اما غمت روبرومه  

میخندم به بغضی که توی گلومه

دیگه هیچ امیدی به برگشتنت نیست  

اینو من نمیگم خم جاده میگه

شقیقت سفیده داری پیر میشی 

چقدر آینه حرفاشو ساده میگه


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:5 | |







تنهائی را دوست دارم

 

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم تنهائی را

دوست دارم چون نیست بی وفا . تنهائی را دوست دارم

چون تجربه اش کرده ام.. تنهائی رادوست دارم چون عشق

دروغین درآن نیست


تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست.. تنهائی

رادوست دارم چون در خلوت وتنهائیم در انتظار خواهم

گریست وهیچ کس اشکهایم را نمیبیند.. اما از روزی که

تو رادیدیم نوشتم.. ازتنهائی بیزارم چون تنهائی یاد

آور لحظات تلخ بی تو مردنم است

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:36 | |







دوستت دارم


به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:23 | |







کاشکی از اول نبودی


یکی بود تو قصمون وفا نکرد 

رفت و پشت سرشم نگاه نکرد 

یکی بود زندگیشو هوس سوزوند   

آبروش رفت و دیگه اینجا نموند   

یکی بود یکی نبود و یک پری   

یه بغل عاشقی های سرسری   

کی بود اون که طاقت گریه نداشت   

عاشق هوس شد و تنهام گذاشت   

کی بود کی بود اون تو بودی  

کاشکی از اول نبودی   

شاید باید می فهمیدم که قلب تو پر از ریاست

دوست دارم گفتن تو درست مثل باد هواست

 

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:48 | |







بیا تا کمی با تو صحبت کنم

بیا تا کمی با تو صحبت کنم
بیا تا دل کوچکم را
خدایا فقط با تو قسمت کنم
***
خدایا ! بیا پشت آن پنجره
که وا می شود رو به سوی دلم
بیا،پرده ها را کناری بزن
که نورت بتابد به روی دلم
***
خدایا! کمک کن به من
نردبانی بسازم
و با آن بیایم به شهر فرشته
همان شهر دوری که بر سردر آن
کسی اسم رمز شما را نوشته
***
خدایا! کمک کن
که پروانه شعر من جان بگیرد
کمی هم به فکر دلم باش
مبادا بمیرد
***
خدایا! دلم را
که هر شب نفس می کشد در هوایت
اگرچه شکسته
شبی می فرستم برایت
 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:13 | |







هر روز

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می كند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏
آن وقت من اشتباه می كنم و او
با اشتباه های دلم حال می كند.
دیروز یك فرشته به من می گفت:
تو گوشی دل خود را بد گذاشتی
آن وقت ها كه خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی؟!
یادش به خیر
آن روزها
مكالمه با خورشید
دفترچه های ذهن كوچك من را
سرشار خاطره می كرد
امروز پاره است
آن سیم ها
كه دلم را
تا آسمان مخابره می كرد.
 
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی كه نیستم
لطفا پیام خودت را

روی پیام گیر دلم بگذار


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:11 | |







بغضش


بازدل آسمان گرفته است

بغضش راباتمام وجودحس میکنم

ازآن بغض هاست که اگربشکندویران میکند

خوش به حال آسمان که گه گاه بغض داردوگه گاه ویران میکند

آسمان نمیدانددل من تاابدبغضی داردکه یارای شکستن ندارد...

خداوندا....

دراین دنیای بی کسی هابه چشمانم

بگوآنقدرببارندتاجای ابرهایت رابگیرند

وغنچه امیدرادرمن زنده کنندبه شرطی که پژمرده نشود

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:6 | |







سخت است

 

به راستی چه سخت است

 

 

خندان نگهداشتن لب ها

 

 

در زمان گریستن قلب ها

 

 

و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی

 

 

و چه دشوار و طاقت فرساست

 

 

گذراندن روزهای تنهایی

 

 

در حالی که تظاهر می کنی

 

 

هیچ چیز برایت اهمیت ندارد

 

 

اما چه شیرین است

 

 

در خاموشی و خلوت

 

به حال خود گریستن

 و فقط خداست ، آرام بخش دلها

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:55 | |







دلم کسي را ميخواهد

دلم کسي را ميخواهد،کسي که از جنس خودم باشد

دلش شيشه اي...گونه هايش باراني...دستانش کمي سرد

نگاهش ستاره باران باشد

دلم يک ساده دل مي خواهد

بيايد با هم برويم...نميخواهم فرهاد باشد،کوه بتراشد            


نميخواهم مجنون باشد،سر به بيابان بگذارد

ميخواهم گاهي دردم را درمان باشد

شاهزاده سوار بر اسب سفيد نميخواهم

غريب آشنايي ميخواهم بيايد با پاي پياده

قلبش در دستش باشد..چشمانش پر از باران باشد

کلبه کوچک را دوست دارم...اگر اين کلبه در قلب او باشد

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:45 | |







دوباره آسمان این دل ابری شده

دوباره آسمان این دل ابری شده

دوباره این چشمهای خسته بارانی شده

دوباره دلم گرفته است و شعر دلتنگی را برای این دل میخوانم

میخوانم و اشک میریزم ، آنقدر اشک میریزم تا این اشکها تبدیل به گریه شوند

در گوشه ای ، تنهای تنها و خسته از این دنیا

دوباره این دل بهانه میگیرد و درد دلتنگی را در دلم بیشتر میکند

خیلی دلم گرفته است ، مثل همان لحظه ای که آسمان ابری می شود

خیلی دلم گرفته است...

مثل همان لحظه ای که پرنده در قفس اسیر است و با نگاه معصومانه خود به پرنده هایی که در آسمان آزادانه پرواز میکنند چشم دوخته است.

دلم گرفته است مثل لحظه تلخ غروب ، مثل لحظه سوختن پروانه ،

مثل لحظه شکستن یک قلب تنها

دوباره خورشید می رود و یک آسمان بی ستاره می آید و دوباره این دل بهانه میگیرد.به کنار پنجره میروم ، نگاه به آسمان بی ستاره

آسمانی دلگیرتر از این دل خسته

یک شب سرد و بی روح ، سردتر از این وجود یخ زده

خیلی دلم گرفته است ، احساس تنهایی در وجودم بیشتر از همیشه است

تنهایی مرا می سوزاند ، دلم هوای تو را کرده است

دوباره این دل مثل چشمانم در حسرت طلوعی دیگر است

آسمان چشمانم پر از ابرهای سیاه سرگردان است

قناری پر بسته در گوشه ای از قفس این دل نشسته و بی آواز است

هوا ، هوای ابریست ، هوای دلگیریست

میخواهم گریه کنم ، میخواهم ببارم

دلم میخواهد از این غم تلخ و نفسگیر رها شوم


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:16 | |







خدا جون میشه

 

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 

خدا جون میشه  تو امشب منو تو بغلت بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری.

خدا جون میگن تو خوبی مثل مادر می مونی

اگه راست میگن ببینم عشق من کجاست میدونی؟

خدا جون میشه یه کاری بکنی به خاطر من؟

من می خوام که زود بمیرم آخه سخته زنده موندن.

من که تقصیری نداشتم پس چرا گذاشته رفته؟

خدا جون تو تنها هستی میدونی تنهایی سخته.

زنده بودن یا مردن من واسه اون فرقی نداره.

اون می خواد که من نباشم باشه اشکالی نداره.

خدا جون می خوام بمیرم تا بشم همیشه راحت

ولی عمر اون زیاد شه حتی واسه ی یه ساعت

خدا جون میشه  تو امشب منو تو بغلت بگیری؟

بگی آروم توی گوشم دیگه وقتشه بمیری


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:1 | |







حالمان بد

حالمان بد نیست غم کم می خوریم 
کم که نه هر روز کم کم می خوریم 
آب میخواهم سرابم می دهند 
عشق می ورزم عذابم می دهند 
خود نمی دانم چرا رفتم به خواب 
از چه بیدارم نکردی آفتاب 
خنجری بر قلب بیدارم زدند 
بیگناهی بودم و دارم زدند 
رشنه نا مرد بر پشتم نشت 
از غم نامردیش پشتم شکست 
سنگ را بستند و سگ آزاد شد 
یک شبه بیداد آمد داد شد 
عشق آمد تیشه زد بر ریشه ام 
تیشه زد بر ریشه ای اندیشه ام 
عشق گر این است مرتد میشوم 
خوب گر این است من بد میشوم 
بس کن ای دل نابسامانی بس است 
کافرم دیگر مسلمانی بس است 
بعد از این با بی کسی خو می کنم 
هر چه در دل داشتم رو می کنم 
نیستم از مردم قبله پرست 
بت پرستم بت پرستم بت پرست 
بت پرستان بت پرستی کار ماست 
چشم مستی تحفه ی بازار ماست 
درد می بارد چو لب تر می کنم 
طالعم شوم است باور می کنم 
من که با دریا تلاطم کرده ام 
راه دریا را چرا گم کرده ام 
قفل غم بر درب سلولم نزن 
من خودم خوش باورم گولم نزن 
روزگارت باز شیرین شاد باش 
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش 
آه در شهر شما یاری نبود 
قصه هایم را خریداری نبود 
وای رسم شهرتان بیداد بود 
شهرتان از خون ما آباد بود 
از در و دیوارتان خون می چکد 
خون من فرهاد عاشق می چکد 
آسمان خالی شد از فریادتان 
بیستون در حسرت فریادتان 
کوه کندن گر نباشد پیشه ام 
بویی از فرهاد دارد ریشه ام 
هیچ کس درد مرا درک نکرد 
ناله ی سرد مرا درک نکرد 
شب پاییزی این شهر غریب 
روح شبگرد مرا درک نکرد 
ذهن آیینه رویایی دوست 
چهره زرد مرا درک نکرد 
درک نکرد درک نکرد درک نکرد 
ما زیاران چشم یاری داشتیم 
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم 
با بی خبر مگویید اسرار عشق و مستی 
تا بی خبر بمیرد غافل ز خود پرستی

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:52 | |







وقتی

وقتی پرنده ای زنده است مورچه ها را می خورد 
وقتی می میرد مورچه ها او را می خورند 
یک درخت میلیون ها چوب کبریت را می سازد 
اما وقتی زمانش برسد فقط یک چوب کبریت برای سوزاندن میلیو نها درخت کافی است 
زمانه و شرایط در هر موقعی می تواند تغییر کند 
در زندگی هیچ کس را تحقیر و آزار نکنید 
شاید امروز قدرتمند باشید اما یادتان باشد 
زمان از شما قدرتمندتر است 
پس خوب باشیم و خوبی کن

یم که دنیا جز خوبی را بر نمی تابد

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:29 | |







یه چیزی بگو بلکه اروم بگیرم

 جوابم نکن مردم از ناامیدی 
شاید عاشقم شی خدا رو چه دیدی 
خیال کن جواب منو دادی اما 
عزیزم جواب خدا رو چی میدی 
همینجوری اشکام سرازیر میشن 
دیگه از خودم اختیاری ندارم 
من از عشق چیزی نمیخام بجز تو 
ولی ازتو هیچ انتظاری ندارم 
صبوریم کمه بی قراریم زیاده 
چقدر بی قرارم منه صاف وساده 
عزیزم چقدر سخته دل کندن از تو 
عزیزم چقدر تلخه کام من از تو 
نذار زندگیم راحت از هم بپاشه 
جوابم نکن مردم از بی جوابی 
یه چیزی بگو پیش از اینکه بمیرم 
بخابم بیا پیش از اینکه بخوابی 
شب از نیمه های زمستون گذشته 
بخوابم بیا پیش از اینکه بمیرم 
اگه پا به خوابم گذاشتی عزیزم 
یه چیزی بگو بلکه اروم بگیرم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:27 | |







لیلی قصه ا...............

لیلی قصه اش را دوباره خواند . برای هزارمین بار.... ومثل هربار لیلی قصه باز هم مرد 

لیلی گریست وگفت :کاش اینگونه نبود 

خدا گفت :هیچ کس جزتو قصه ات را تغییر نخواهد داد

لیلی! قصه ات را عوض کن

لیلی اما میترسید . لیلی به مردن عادت داشت

تاریخ به مردن لیلی خو کرده بود

خدا گفت : لیلی عشق میورزد تا نمیرد . دنیا لیلی زنده میخواهد 

لیلی آه نیست . لیلی اشک نیست . لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست

لیلی ! زندگی کن

اگر لیلی بمیرد ، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد

چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد

چه کسی طعام نور در سفره های خوشبختی بچیند

چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروبد

چه کسی پیراهن عشق را بدوزد

لیلی قصه ات را دوباره بنویس

لیلی به قصه اش بازگشت

این بار اما نه به قصد مردن

که به قصد زندگی

و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده گمنام


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:13 | |







رفتن تو براي دلم چه غريب بود

کارت پستال درخواستی طراحان


 

رفتن تو براي دلم چه غريب بود

 

 

اينکه دگر مرا دوست نداشتي عجيب بود

 

 

تو که پيوند داده بودي دل مرا با عشق

 

 

چشم هايت براي درد دلم چون طبيب بود

 

 

تو که با نگاه هاي من حرف مي زدي

 

 

باورم نمي شود که نگاهت فريب بود

 

 

اولش شرم از تماشاي من داشتي جنس و رنگ نگاهت نجيب بود

 

 

رفتي و با غمت ماندم و رودي از اشک

 

 

چشم من ديگر از ديدنت بي نصيب بود

 

 

باورم نمي شود من تو را با کسي ديدم آنروز

 

 

آه خداي من چه کنم او رقيب بود

 

 

چشم هاي زارو حال بيمارم از نديدنت

 

 

مثل فصل خزان يک درخت سيب بود

 

 

مي پذيرم کسي ديگري را تو مي خواهي

قهر تو چون کشیدن دلم به صلیب بود


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:11 | |







ای که

 

 

ای که بر لبهای ما طرح تبسم می شوی

دعوت ما بوده ای، مهمان مردم می شوی ؟!!!

 

از دلم تا لب ایوان شما راهی نیست

نیمه جانی است درین فاصله قربان شما

 

کجایی ای رفیق نیمه راهم

 

که من در چاه شبهای سیاهم

 

نمی بخشد کسی جز غم پناهم

 

نه تنها از تو نالم کز خدا هم

درسکوت دادگاه سرنوشت

عشق برما حکم سنگینی نوشت

 

گفته شد دل داده ها از هم جدا

 

وای بر این حکم و این قانون زشت

 

عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود

 

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود

 

شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر

 

مهربانی حاکم کل مناطق می شود

 

دورم ز تو ای خسته خوبان چه نویسم؟

 

من مرغ اسیرم به عزیزم چه نویسم؟

 

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد

 

با آن دل گریان به عزیزم چه نویسم؟

 

تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب

بدین سان خواب ها را با تو زیبا می کنم هر شب 

 

 تبی این کاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه 

                        چه آتش ها که در این کوه برپا می کنم هر شب

رفتی و ندیدی که چه محشر کردم

 

با اشکتمام کوچه را تر کردم  

 

وقتی که شکست بغض تنهایی من

وابستگی ام را به تو باور کردم

 

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته 

 

شعر می گویم به یادت در قفس غمگین و خسته 

 

من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی

 

ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی

 

آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد

 

کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد

 

یا نمی داد به تو این همه زیبایی را


یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:7 | |







سکوت کن دلم اینجا سکوت اجباریست

سکوت کن دلم اینجا سکوت اجباریست

اگر چه حرف و غزل از نگاهمان جاریست

همیشه عشق برایم سکوت و ابهام است

شبیه دیدن تو بین خواب و بیداریست

دلم شکست تا خدا و آه ای مردم

چقدر طعنه و زخم زبانتان کاریست

سکوت کن دلم اینجا سکوت اجباریست

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:3 | |







....؟شما

 


دلم برای خودم سوخت

 


؛وقتی صدایم کردی

 

شما


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:38 | |







همه شهرو

همه شهرو به هم میزدم اما چقدر پیش تو بی اراده بودم
درست وقتی بلند کردی از جات که از چشم همه افتاده بودم
نبودی مرد این بازی نبودم از این حسی که بین ماست میگم
گمونم این تمام عشق باشه نمیپرسی ولی من راست میگم
خدا... تو می بخشی همه دیروز منو تو میدونی حال هر روز منو
تو می بخشی همه دیروز منو تو میدونی حال هر روز منو
ولی از تو بعیده از تویی که خدا رو واسه من تعریف کردی
سر چی با خودت بهم زدی که دوتامونو بلاتکلیف کردی
یه وقتا باعث آشفتگیمی یه وقتا از تو آرامش میگرم
به حدی بستگی دارم بهت که عذابم میدی و از رو نمیری
فقط باید صدا کنیم کسی رو که دستش بازه میتونه ببخشه
خدا خاصیت دستاش اینه که بی اندازه میتونه ببخشه
تو می بخشی همه دیروز منو تو میدونی حال هر روز منو


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:36 | |







کاش اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه حالت چطوره

کاش اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه حالت چطوره

و تو جواب میدی خوبم

کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه:
میدونم خوب نیستی

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:41 | |







آنقدر زمین خورده ام که بدانم


 

آنقدر زمین خورده ام که بدانم

 

 

 

برای برخاستن

 

 

نه دستی از برون

 

که همتی از درون

لازم است

حالا اما...

نمی خواهم برخیزم

در سیاهی این شب بی ماه

می خواهم اندکی بیاسایم

فردا

فردا

برمی خیزم

وقتی که فهمیده باشم چرا

زمین خورده ام...

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:22 | |







روزی خیانت به عشق

روزی خیانت به عشق گفت:دیدی؟من بر تو پیروز شده ام

عشق پاسخی نداد

خیانت بار دیگر حرفش را تکرار کرد

ولی باز هم از عشق پاسخی نشنید

خیانت با عصبانیت گفت:چرا جوابی نمی دهی؟
سپس با لحنی تمسخر آمیز گفت:انقدر بار شکست برایت
سنگین بوده است که حتی توان پاسخ هم نداری؟
عشق به آرامی پاسخ داد:تو پیروز نشده ای

خیانت گفت:مگر به جز آن است که هر که تو آن را عاشق کرده ای
من به خیانت وا داشته ام ؟
عشق گفت:آنان که عاشق خطابشان می کنی بویی از من نبرده اند

........... چرا که عاشقان هرگز مغلوب عشق نمی شوند

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:9 | |







یه احساسی به تو دارم

یه احساسی به تو دارم یه حس تازه و مبهم
یه جوری توی دنیامی که تنها با تو خوشحالم

یه احساسی به تو دارم شبیه شوق و بیخوابی
تو چشمات طرح خورشیده تو این شبهای مردابی

 

تا دستای تو راهی نیست دارم از گریه کم میشم
تو مرز بین من با تو دارم شکل خودم میشم

مث گلهای بی گلدون هنوزم مات بارونی
تو از
دلتنگی دریا توی توفان چی می دونی؟

نمی دونم کجا بودم که رویاهامو گم کردم
که می سوزم که می میرم اگر که از تو برگردم

خودم بودم که می خواستم همه دنیای من باشی
ببین غرق توام اما هنوز می ترسی تنها شی

یه احساسی به تو دارم یه جوری از تو سرشارم
یه کم این حسّو
باور کن که بی وقفه دوست دارم

یه احساسی به تو دارم شبیه عشق و دل بستن
تو هم مثل منی اما یه کم عاشق تری از من

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:0 | |







اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی


اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی

 

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی

 

تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ،

 

حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

 

اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی،

 

شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم !

 

اما باور کن ، چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین ،

 

این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببین

 

درون غوغای عشق گم شده ام ، گمشده ای هستم که

 

تنها تو را میبینم ،و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی

 

نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ، ردپای مرا ببین که به کجا میروم!

 

میروم همان جایی که تو خواهی آمد ، مینشینم به انتظارت تا تو بیایی ،

 

شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم ، تو را می بوسم و نوازش میکنم ،

 

تا تصویر عشق زیباتر شود ، تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود

 

 

ما هر دو میدانیم مثل همه بی وفا نیستیم ،

 

ما هر دو میدانیم اهل خیانت و بی وفایی نیستیم

 

ما هر دو میدانیم آمده ایم که به عشق هم زندگی کنیم و با هم بمیریم!

 

شاید این جمله شبیه قصه ها باشد ، شاید این حرفها تنها شعر و شعار باشد ،

 

اما آنچه با ارزش است همان است که در دل من و تو است

 

همیشه در کنارت میمانم ، با من هم کنار نیایی باز هم عاشقت میمانم ،

 

میدانم تو نیز همیشه با من میمانی، تو جایگاه واقعی خودت را میدانی

 

گرچه جایگاهت بالاتر از قلب من است ،

 

اما قلبم تا ابد مال تو است ، بمان و مرا یاری کن ،

 

دلم را از هر چه غم در این دنیاست خالی کن

اگر بدانی جایگاهت کجاست، به آن اندازه که برایت میمیرم ، عاشقم میمانی


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:25 | |







ز من رمیده ای و من ساده دل هنوز


ز من رمیده ای و من ساده دل هنوز  

 

 

بی مهری و جفای تو باور نمی کنم  

 

 

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این  

 

 

دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید  

 

 

دیگر چگونه عشق تورا آرزو کنم  

 

 

دیگر چگونه مستی یک بوسه تورا  

 

دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:42 | |







چطور بگم

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفتهبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comزندگی می بخشه؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comچطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comای تنهاترین ستاره زندگی منبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comپشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانمبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com
بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.comتا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنیبهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

بهار-بيست دات كام   تصاوير زيبا سازی وبلاگ    www.bahar-20.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:3 | |







من فقط عاشق اینم


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:53 | |







خداحافظ

خداحافظ سکوت خسته ی باران خداحافظ.....خداحافظ به رسم خوب دلداران خداحافظ

خداحافظ زمانی که برایم آرزو بودی......خداحافظ زمانی که فقط در یاد او بودی

خداحافظ همین کافی و یک لبخند......هزاران قطره بر گونه و چشم و جاده و پیوند

خداحافظ فقط یک بار برای رفتن جانم......برای مرگ چشمانم برای عشق و ایمانم

خداحافظ و یک واژه و یک رفتن.....و یک خنده و یک آرامش و مردن

خداحافظ تمام قصه ها آرام میمیرد.....و باران تا ابد چشمان من را سلطه میگیرد

خداحافظ که انگار آخر قصه است.....و پایان پر از رازش غم و غصه است

خداحافظ کلاغ قصه ی ما هم نرفت خونه.....کلاغ عاشق تنها غم دنیا رو میدونه

خدا حافظ کمی غمگین تر از رگبار.....خداحافظ به امید دوباره خنده و دیدار

خداحافظ کمی زوده.........نرو حالا.....خداحافظ از این لحظه منم اینجا تک و تنها

خداحافظ ولی یادت نره نامرد .....برای دوری ما آسمون با خود دعا می کرد

خداحافظ جدا از هم خداحافظ...........خداحافظ فقط یک کم خداحافظ

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:9 | |







فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی

 

فریاد زدم دوستت دارم صدایم را نشنیدی  

 

اعتراف کردم که عاشقم ، جرم مرا باور نکردی  

 

گفتم بدون تو میمیرم ، لبخندی تلخ زدی   

 

از دلتنگی ات اشک ریختم ، چشمهای خیسم را ندیدی  

 

چگونه بگویم که دوستت دارم تا تو نیز در جواب بگویی که من هم همینطور  

 

چگونه بگویم که بی تو این زندگی برایم عذاب است ، تا تو نیز مرا درک کنی  

 

صدای فریادم را همه شنیدند  جز او که باید میشنید  

 

اشکهایم را همه دیدند  

 

آشیانه ای که در قلبت ساخته ام تبدیل به قفسی شده که تا آخر در اینجا گرفتارم  

 

گرفتار عشقی که باور ندارد مرا 

فکر میکند که این عشق مثل عشقهای دیگر این زمانه خیالیست ، حرفهای من بیچاره دروغین است  

 

حالا دیگر آموخته ام که کلام دوستت دارم را بر زبان نیاورم ، دیگر اشک نریزم و  درون خودم بسوزم   

 

 

اگر دلتنگت شدم با تنهایی درد دل کنم و اگر مردم نگویم که از عشق تو مردم   

 

اما رفتنم محال است ، عشق که آمد ، دیگر رفتنی نیست ، جنون که آمد ، عقل در زندگی حاکم نیست  

 

 

آنقدر به پایت مینشینم تا بسوزم، تا ابد به عشقت زندگی میکنم تا بمیرم

 

 

گرچه شاید مرا به فراموشی بسپاری ، اما عشق برای من با ارزش و فراموش نشدنیست است


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:6 | |







دارم از تو می نویسم

دارم از تو می نویسم که نگی چه بی وفا بود  نگی با این همه خوبی شبیه ادم بدا بود

دارم از تو می نویسم که شاید یکی بخونه   تا با خوندن نوشتم دردمو یکی بدونه

دارم از تو می نویسم تا خیالم بشه راحت    همیشه یاد تو هستم موقع خواب دو سه ساعت

دارم از تو می نویسم از تویی که مهربونی    می دونی از چی می ترسم از همون که خوب می دونی

از همون که تو دنیا عاشقا دنبال اونن   اره تو خودت می دونی همه می رن نمی دونن

می دونی یعنی چی رفتن دل عاشق رو شکوندن    همه قول دادن بمونن اما هیچکدوم نموندن

من می خوام نوشته هامو غیر غم هیچکی نخونه   دوست دارم چشمهای نازت منو از خودش بدونه

اخرین حرفمو میگم که شاید چیزی عوض بشه   اونی که مست چشاته یه روزی واست نفس شه

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.Bahar-20.com


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:5 | |







خدا مارو برای هم نمیخواست

خدا مارو برای هم نمیخواست فقط میخواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی ما مال مانیست فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

تموم لحظه های این تب تلخ خدا از حسرت ماباخبر بود خودش ماروبرای

هم نمیخواست خودت دیدی دعامون بی اثربود چه سخته مال هم

باشیم وبی هم!میبینم میری ومیبینی میرم تو وقتی هستی امادوری از 

من... نه میشه زنده باشم نه بمیرم... نمیگم دلخور از تقدیرم... اما

تومیدونی چقدردلگیره این عشق... فقط چون دیر بایدمیرسیدیم داره

رودست ما میمیره این عشق...تموم لحظه های این تب تلخ خدا از حسرت

ما باخبربودخودش ماروبرای هم نمیخواست خودت دیدی دعامون بی

اثربودخدا مارو برای هم نمیخواست فقط میخواست همو فهمیده باشیم

بدونیم نیمه ی ما مال مانیست فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:3 | |







می دونم میری

می دونم میری یه روزی، یه روز از همین روزا

میگی دل خسته شده از تو و این بهونه ها

میگی طاقتم دیگه از دست تو تموم شده

میگم کو اون صبر ایوب ...؟؟ تو میگی تموم شده

میگم اما هنوزم دوست دارم به این کتاب

همون که ما می خوندیمو، فرشته می نوشتش ثواب

میگم اون همه شبا بیدار بودیم تا صبح با هم

توی محضر خدا عشق بازی می کردیم با هم

میشه که یادت بره جمله ی دوست دارمو

که می گفتم، که می گفتی، جز تو کسی ندارمو

میشه یه عمر خاطره یک شبه از ذهنت بره

دوست داری یاد انیس از خاطرت بیرون بره

دوست داری این دخترک تنها و آواره بشه

می خوای حتی یادشم برات یه خاطره نشه

دوست داری اون عشق پاک تموم بشه

یعنی دفتر خاطراتمون بسته بشه، مگه میشه

میگم آخه نمیشه، پس حرفا و قولا چی شد

اون جمله ی دوست دارم، اون عشق پاکمون چی شد

میگی این دنیای ما دنیای بی وفاییه
اون عشقی که موندنیه فقط عشق خداییه

میگم اما اینا همش بهونته، میخوای بری و نمونی

تقصیرو گردن میگیری، چون از عشقم پشیمونی

میگم فقط بگو که اون، اون غریبه ی بی وفا

چی داشت که من نداشتمو، منو شکستی بی صدا
میگی تو از همه سری، بحثم سر لیاقته

برو دنبال کسی که بدونی شایستته

میگم اما عزیزم قسم به شب بس که یه بار

اینقدر بهونه نیارو بگو چی بوده اصل کار

میگی باشه میگم ولی نرنجه لطفا خاطرت

یه جور باید کنار بیای با این عشقو با این دلت

میگی دیگه خسته شدم خیلی منو عذاب دادی

صبرم دیگه تموم شده، اینم دلی که بهم دادی

میگی همش ساکت بودم هیچی نمی گفتم بهت

دوست داشتم ... منم ...آره ... داشتم اما ... گفتم بهت

دارم میگم تا بدونی منم یه روز عاشق بودم

اما دیگه از دست تو، خسته شدم ... خسته شدم

میگی دل خسته شده از تو و این بهونه ها

میگم دیدی گفتم میری یه روزی از همین روزا

اینم همون روز که میگفتی محاله

                         دیدی چه آسون یادت رفت، منو با کلی خاطره

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:59 | |







امـــروز چند شنبه است؟

کارت پستال درخواستی طراحان

امـــروز چند شنبه است؟

چندم کدام مـــاه و چندم کدام ســال؟

امروز چند سال از من می گذرد و من چند ساله ام؟

چیـــزی به یاد نمی آورم

جز این که امــروز اکنون است

و اینجــا زمین است و من به دنیـــا آمدم

به رسم عـــادت:


تولدم مبارک

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:45 | |







دِلتنگــــی

خَنــده امـ میگیـرد وقتـی پَـس از مُـدت هــا بـی خبــری

بـی آنکــه سُــراغـی از ایـن دل ِ آواره بِگیــری مـی گــویـی

دِلــَمـ بـَرایـتـ تَنــگ اَســت

یــا مـَـرا بــِه بــازیــ گـِــرفتــه ای

یـــا مَعنــی واژه هــایـتــ را خــوبــ نِـمی دانـی

دِلتنگــــی” ارزانـــی خـــودتـــ

www.iranfars.ir گروه ایران فارس


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:30 | |







دلم ميخواد امشب بازم زير اين بارون بشينم

دلم ميخواد امشب بازم زير اين بارون بشينم
اشکامو من دونه دونه رو تن برگا ببينم
دلم ميخواست دستاي من تا به ستاره ميرسيد
اينجوري شايد قصه هم از توي قلبم ميپريد
دلم ميخواد سر بزارم به کوه و دشت بي دغدغه
آخه همش فکر ميکني طاقت دوريت راحته
دلم ميخواست مادربزرگ يه قصه ي شيرين ميگفت
نه قصه اي که آخرش پرنده اي ميشه بي جفت
کاش که ميشد يه بار ديگه من ببينم اشک چشات
تاکه بگم گريه نکن فداي اون ناز نگات
اما افسوس تا آخرش بايد فقط زاري کنم
بايد بگم ببخش منو بازم نشد کاري که ميخواستي کنم..

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:36 | |







نمیگم بهت خداحافظ

 

نمیگم بهت خداحافظ ازم رد شی به آسونی 

 


به چی دل خوش کنم من بعد تو که پیشم نمی مونی
 

 

 


نمیگم بهت خداحافظ که برگردی ز تصمیمت 

 

 


غمو دادی به آغوشم خوشیات باشه تقدیمت

 

 


نمیگم بهت خداحافظ که برگردی ز تصمیمت
 

 

 


غمو دادی به آغوشم خوشیات باشه تقدیمت

 

 

بذا با حس دلتنگی فراموشت کنم دیگه

 


کنار هم نشد باشیم باید رد شیم ز همدیگه 

 

 


نگاهت رو به روت باشه نبینه اشک چشمامو 

 


نمیگم بهت خداحافظ نمی ذاره خدا تنهات
 

 


خداحافظ خداحافظ تموم خاطرات من

 


حرومم خاطرات تو حلالت خاطرات من
 


خداحافظ خداحافظ تموم خاطرات من
 


حرومم خاطرات تو حلالت خاطرات من
 

 

برو این بهترین راهه خدا پشت و پناه تو 

 


همش تقصیر تقدیره نبود چیزی گناه تو

 


فقط تو لحظه ی رفتن نگاهت رو به روت با
شه

 


نگو چیزی نزن حرفي

 

 

 

همه حرفت سکوت باشه

 


فقط تو لحظه ی رفتن نگاهت رو به روت باشه

 


نگو چیزی نزن حرفی همه حرفت سکوت باشه

 

 

بذا با حس دلتنگی فراموشت کنم دیگه 

 


کنار هم نشد باشیم باید رد شیم ز همدیگه
 

 


نگاهت رو به روت باشه نبینه اشک چشمامو
 


نمیگم بهت خداحافظ نمی ذاره خدا تنهات 

 


خداحافظ خداحافظ تموم خاطرات من
 


حرومم خاطرات تو حلالت خاطرات من
 

 


خداحافظ خداحافظ تموم خاطرات من

 


حرومم خاطرات تو حلالت خاطرات من

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:33 | |







خدایاخسته شدم

http://irannaz.com/user_files/image/image36/0.616890001318699350_irannaz_com.jpg

 

خدایاخسته شدم دیگه ازاین زمونه                                ازاین زمونه که بی وفا میمونه

 

 

خسته شدم ازعشقای توخالی                                    عاشقایی کهمیرن هرروز طرف عشق وحالی

 

 

دیگه آخه مهربونی من تاچه حد؟                                   دیگه نامهربونی بامن تاچه حد؟

 

 

خوبی میکنم من هرشب و هرروز                                   می بینم بدی از اطرافیان مرموز

 

 

دوست نداشتم ازبچگی دورنگی رو                                 ولی می بینم ازهم بی رحمی رو

 

 

خدایاخودت گفتی خوبی کن!!!!                                      کردم،ولی توهم نظری کن

 

 

همه میرن ازپیشم دونه دونه                                          می مونم تنهاتوی این خونه

 

 

ولی بازم خوبی میکنم به عروسکام                                تاببینن حتی یه لبخنداون چشام

 

 

ببینن صداقت وپاکی رو                                                 نبینن دل شکستن وبیوفایی رو

 

 

حالامیخوام خدایامن ازتو                                               که من تنهانمونم بدون عشق تو

 

حالامیخوام بگم تنهای تنهام                                          امانمیگم که من بی عشق توتنهام


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:27 | |