نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





گفت: میای باهم بازی کنیم؟

گفت: میای باهم بازی کنیم؟

 

گفتم: چه بازی ای؟

 

گفت: یک بازی جدید، میای؟

 

گفتم: من بلد نیستم، قول میدی کمکم کنی؟

 

گفت: قول، تا آخرش پشتتم..

 

بازی شروع شد...

 

اون شروعش کردم..

 

1سنگ انداخت، خورد به پام..

 

گفت: حواسم نبود، ببخشید..

 

باز سنگ انداخت و باز خورد به پام... و باز.....

 

تا جایی دیگه پاهام توان راه رفتن نداشت..

 

گفت: بازی تمومه.. تو بازی بلد نیستی..

 

گفتم: باشه.. کمکم میکنی بلند بشم؟ میخوام راه برم..

گفت: راه رفتنتم مثل بازیت شده.. وقت ندارم..

http://ups.night-skin.com/up-90-12/56df735557e102589be763c4b5f4d01783ff50c9.jpeg


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:9 | |







قصه اينجوري شروع شد

قصه اينجوري شروع شد....من وچشمات و ترانه 


تو رو خواستن تا هميشه..... گريه و اشک شبانه


تو مي دوني تا هميشه..... من به ياد تو مي مونم


 هرچي که ترانه دارم ......واسه ي چشات مي خونم 


 واسه داشتن دستات...... لحظه هام پر از بهونه اس 


 ديدن صورت ماهت...........يه خيال عاشقانه اس 


 بي تو من هيچي ندارم.....پيش چشمات کم مي يارم 


 اگه تو بخواي مي ميرم........جون به دستات مي سپارم 


 لحظه هامو با حضورت ........عاشق و ترانه خون کن 


 با نگاه پاک و معصوم........دل سردمو نشون کن 


 تو مثه آب و نفس باش.... واسه اين عاشق مجنون


رو تن اين خاک تشنه........ تو ببار هميشه بارون

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:58 | |







رو ساحل سرخ دلت اسم كسی رو حك نكن

رو ساحل سرخ دلت اسم كسی رو حك نكن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت

بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم

یه لحظه با تو بودنوبه عمر دنیا نمی دم

همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم

قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:56 | |







قفس


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:42 | |







به زخمهایم می نگری ... ؟!

 

به زخمهایم می نگری 
 درد ندارند دیگر
روزی که رفتی 

 

مرگ تمام درد هایم را با خودش برد 
 مرده ها درد نمیکشند 
 حرف آخرم این است 
  برنگرد دیگر 
   زنده ام نکن 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:57 | |







سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای غروب غریبانه دل 
سلام ای طلوع سحر گاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خدا حافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای هم نشین همیشه
خدا حافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنهانمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تورا می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه ی واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نو بهار همیشه

  •  
  •  

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:42 | |







یا رب

یا رب

خاطرمان باشد،شاید سالها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از

کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود .

سلام،به همه دوستای عزیز و بزرگوارم امیدوارم حال همتون خوب

 باشه آره بازم منم همون غریب آشنا همون غریب لحظه ها همون

غریبه که دیگه باخودمم غریبه شدم با درون خودم با وجودم ، دیگه

 خسته شدم از سکوت شب از چشمک ستاره ها آخه نمی خوام

خلوت شبای سوت و کور و تاریکمو روشن کنن چون من دیگه عادت

 دارم به تنهایی غم و سکوت شب آری اینجوری بهتره فقط باید تحمل

 کنم چون واقعا خیلی سخته.خوب راستش ازاینکه دیرتر به سراغتون

 اومدم ببخشین امیدوارم از این به بعد بتونم بیشتر بهتون سر بزنم از

اینکه بفکرم بودین و بهم سر میزدین تو این مدت ممنونم .خوب در

 اینجا برای همه شما دوستای عزیز و بزرگوارم آرزوی سلامتی و

  موفقیت از خداوند بزرگ خواستارم  .

 

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:39 | |







مث اون موج صبوري كه وفاداره به دريا

کارت پستال درخواستی طراحان

مث اون موج صبوري كه وفاداره به دريا

تو مهي مثل حقيقت مهربوني مث رويا
چه قدر تازه و پاكي مث ياساي تو باغچه
مث اون ديوان حافظ كه نشسته لب طاقچه
تو مث اون گل سرخي كه گذاشتم لاي دفتر
مث اون حرفي كه ناگفته مي مونه دم آخر
تو مث بارون عشقي روي تنهايي شاعر
تو همون آبي كه رسمه بريزن پشت مسافر
مث برق دو تا چشمي توي يك قاب شكسته
مث پرواز واسه قلبي كه يكي بالاشو بسته
مث اون مهمون خوبي كه ميآد آخر هفته
مث اون حرفي كه از ياد دل و پنجره رفته
 
مث پاييزي وليكن پري از گل هاي پونه
مث اون قولي كه دادي گفتي يادش نمي مونه
تو مث چشمه آبي واسه تشنه تو بيابون
تو مث يه آشنا تو غربت واسه يه عاشق مجنون
تو مث يه سرپناهي واسه عابر غريبه
مث چشماي قشنگي كه تو حسرت يه سيبه
چشمه ي چشماي نازت مث اشك من زلاله
مث زندگي رو ابرا بودنت با من محاله
يك روزي بيا تو خوابم بشو شكل يك ستاره
توي خواب دختري كه هيچ كس و جز تو نداره
تو يه عمر مي درخشي تو يه قاب عكس خالي
اما من چشمام رو دوختم به گلاي سرخ قالي
تو مث بادبادك من كه يه روز رفت پيش ابرا
بي خبر رفتي و خواستي بمونم تنهاي تنها
تو مث دفتر مشقم پر خطاي عجيبي
مث شاگرداي اول كمي مغرور و نجيبي
دل تو يه آسمونه دل تنگ من زميني
مي دونم عوض نمي شي تو خودت گفتي هميني
تو مث اون كسي هستي كه ميره واسه هميشه
التماسش مي كني كه بمون اون ميگشه نميشه
مث يه تولدي تو مث تقدير مث قسمت
مث الماسي كه هيچ كس واسه اون نذاشته قيمت
مث نذر بچه هايي مث التماس گلدون
مث ابتداي راهي مث آينه مث شمعدون
مث قصه هاي زيبا پري از خواباي رنگي
حيفه كه پيشم نمونن چشاي به اين قشنگي
پر نازي مث ليلي پر شعري مث نيما
ديدن تو رنگ مهره رفتن تو رنگ يلدا
بيا مثل اون كسي شو كه يه شب قصد سفر كرد
ديد يارش داره ميميره موند ش و صرف نظر كرد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:37 | |







یادمان باشد

یادمان باشد اگر این دلمان بی کس شد
طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم
یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست
به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم
یادمان باشد که در این بهر دو رنگی و ریا
دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم
یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست
دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم
یادمان باشد اگر شمعی و پروانه به یکجا دیدیم
طلب سوختن بال و پر کس نکنیم
یادمان باشد ازامروزجفایی نکنیم
گرکه درخویش شکستیم صدایی نکنیم
خودبسازیم به هردرد که ازدوست رسد
بهربهبود ولی فکردوایی نکنیم
جای پرداخت به خودبردگران اندیشیم
شکوه ازغیرخطاهست خطایی نکنیم
وبه هنگام عبادت سرسجاده ی عشق
جزبرای دل محبوب دعایی نکنیم
یاورخویش بدانیم خدایاران را
جزبه یاران خدادوست وفایی نکنیم
گله هرگزنبود شیوه ی دلسوختگان
با غم خویش بسازیم وشفایی نکنیم
یادمان باشداگرشاخه گلی راچیدیم
وقت پرپرشدنش سازونوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
دوستداری نبود بندگی غیر خدا
بی سبب بندگی غیرخدایی نکنیم
مهربانی صفت بارزعشاق خداست
یادمان باشد ازینکار ابایی نکنیم
ولی آخر تو بگو با دل عاشق چه کنم؟
یاد من هست، طلب عشق ز هر کس نکنم
گو تو آخر که نه انصاف و نه عدل است و نه داد
دل دیوانه من بهر که افتاده به خاک
این همه گفتم و گفتم که رسم آخر کار
به تو ای عشق ، تو ای یار ، به تو ای بهر نیاز
یاد من هست که د یگر دل من تنها نیست
یاد من هست که دیگر دل تو مال من است
یاد من هست که باشم همه عمر بهر تو پاک
یاد تو باشم و هر دم بکنم راز و نیاز
یاد تو باشد از این پس من و تو ما شده ایم
هر دو عاشق دو پرستو دو مسافر شده ایم

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:33 | |







روز پائيزي تميلاد تو در يادم

روز پائيزي تميلاد تو در يادم هست

روز خاكستري سرد سٿر يادت نيست

نالة ناخوشٿ از شاخه جدا ماندن من

در شب آخر پرواز خطر يادت نيست

تلخي ٿاصله ها نيز به يادت مانده ست

نيزه بر باد نشسته ست و سپر يادت نيست

...
، يادم هست ، يادت نيست

خواب روزانه اگر در خور تعبير نبود

پس چرا گشت شبانه، در به در يادت نيست ؟

من به خط و خبري از تو قناعت كردم

قاصدك، كاش نگويي كه خبر يادت نيست

...
، يادم هست ، يادت نيست

عطش خشك تو بر ريگ بيابان ماسيد

كوزه اي دادمت اي تشنه، مگر يادت نيست ؟

تو كه خودسوزي هر شب پره را مي ٿهمي

باورم نيست كه مرگ بال و پر يادت نيست

تو به دل ريختگان چشم نداري، بيدل

آنچنان غرق غروبي كه سحر يادت نيست


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:49 | |







ما دو تا ماهی بودیم توی دریای کبود

ما دو تا ماهی بودیم توی دریای کبود

خالی از اشک های شور از غم بود و نبود

پولکامون رنگ وارنگ روزامون خوب و قشنگ

آسمونمون یکی خونمون یه قلوه سنگ


خندمون موجا رو تا ابرا می برد

وقتی دلگیر بودم اون غصه می خورد

تورای ماهیگیرا وا نمی شد

عاشقی تو دریا تنها نمی شد


خوابمون مثل صدٿ پر مروارید نور

پر شد این قصه ی ما توی دریاهای دور


همیشه توک می زدیم به حباب های درشت

تا که مرغ ماهیخوار اومد و جٿتمو کشت

دلش آتیش بگیره دل اون خونه خراب

دیگه نوبت منه سایه اش اٿتاده رو آب


بعد ما نوبت جٿتای دیگه ست

روز مرگ زشت دل های دیگه ست

ای خدا کاری نکن یادش بره

که یه ماهی این پایین منتظره


نمی خوام تنها باشم ماهی دریا باشم


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:46 | |







بارونو دوست دارم هنوز

بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره

بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو

بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:44 | |







نگاه کن که غم درون دیده ام

نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می بر
د مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:43 | |







آه ای زندگی منم که هنوز

آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم



همه ذرات جسم خاکی من
از تو، ای شعر گرم، در سوزند
آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز بادهء روزند

با هزاران جوانه می خواند
بوتهء نسترن سرود ترا
هر نسیمی که می وزد در باغ
می رساند به او درود ترا

من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم، ز زیبائی

پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید

حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا
ز تو ماندم، ترا هدر کردم

غافل از آن که تو بجائی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاریک مرگ می سپرم

آه، ای زندگی من آینه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ من بنگرد در من
روی آئینه ام سیاه شود

عاشقم، عاشق ستارهء صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام تست بر آن

می مکم با وجود تشنهء خویش
خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام می گیرم
تا بخشم آورم خدای ترا!


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:41 | |







باز آن یار بی وفا

باز آن یار بی وفا
باز آن یار بی وفا
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:38 | |







ماسه ها

ماسه هافراموشکارترین رفیقان راهند..پابه پایت می آیند،آنقدرکه گاهی سماجتشان درهمراهی حوصله ات راسرمی برد،اماکافی است تااندک بادی بوزدیاخرده موجی برخیزدتابرای همیشه ازحافظه ی ضعیفشان ردپایت پاک شود!..ماازنسل ماسه نیستیم...ازنسل صدفهاییم..صدفهایی که به پاس اقامتی یک روزه تادنیا دنیاست صدای دریا رابرای هرگوش شنوایی زمزمه می کنند..


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:34 | |







عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده


نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی


ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رساند

به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:33 | |







دختری کنجکاو میپرسید:

دختری کنجکاو میپرسید:
ایها الناس عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا
آخرش بازی است و بازیچه


مادرش گفت: عشق یعنی رنج
پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش
بی ادب! این به تو نیامده است


رهروی گفت: کوچه ای بن بست
سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت:
عین و شین است و قاف، دیگر هیچ


دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن
شکم خالی زن و فرزند


شاعری گفت: یک کمی احساس
مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است
بار سنگین عشق بر شانه

 

شیخ گفتا:گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظما ست


قاضی شهر عشق را فرمود
حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت


رهگذر گفت: طبل تو خالی است
یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید
یعنی از دور کن بر آتش دست

 

چون که بالا گرفت بحث و جدل

توی آن قیل و قال من دیدم

طفل معصوم با خودش می گفت:
من فقط یک سوال پرسیدم!

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:31 | |







پنج وارونه

پنج وارونه چه معنا دارد؟
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم.کمی آزرده و حیرت زده گفت:
روی دیوار ودرختان دیدم باز هم خندیدم.

گفت:
دیروز خودم دیدم پسر همسایه پنج وارونه به مینو می داد!
آنقدر خندیدم که طفلک ترسید، بغلش کردم و بوسیدم
و با خود گفتم: بعدها وقتی غم، سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان می فهمی ، پنج وارونه چه معنا دارد.

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:29 | |







نمی نویسم

نمی نویسم , چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی!
حرف نمی زنم , چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی!
نگاهت نمی کنم , چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی!
صدایت نمی زنم , زیرا اشک های من برای تو بی فایده است!
فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من
دیوانه ام و دروغگو...

وقتی عشق فرمان می دهد،
محال” سر تسلیم فرود می آورد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:25 | |







جنس مخالف ،

جنس مخالف ،
برای رفع هوس های زود گذر نیست...
برای لذت بردن از با هم بودنه!!!
به سلامتی همه اونایی که...
عشق رو با هوس اشتباه نمیگیرن!!

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:51 | |







دلم هوای نوشتن از تو دارد امشب...

کارت پستال درخواستی طراحان

دلم هوای نوشتن از تو دارد امشب...

از تو که چشم هایم برای دیدنت چه بی تابانه آرام و قراری ندارند

از تو که با آمدنت در قلبم نوری بر وجودم تاباندی و روحی در کالبد بی حس من دمیدی...

ای که هر لحظه مرا از تلاطم و خروش به سان نسیمی آرام می سازی ای بهترینم

ای کسی که خزان آرزوهایم را به بهاری جاوید مبدل ساختی ای مهربانم...

می خواهم آنقدر حس باتو بودن در وجودم جاری شود که دور از تو بودن بر من حس نشود

وجودت را در همه حال در وجودم حس می کنم ای که دور از من و در قلب منی

ای آنکه مهرت هر دردی را از درونم می زداید...

بی نهایت تورا دوست دارم

و برتو عاشقی مجنون گشته ام تا ابد


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:50 | |







حالا که از تو دورم

کارت پستال درخواستی طراحان

حالا که از تو دورم
بذار که حرف دلمو بیارم به زبونم
بذار بگم که اگه من اون سر دنیا باشم
اگه من شاد باشم یا که غمگین باشم
اگه خنده رو لبام موج بزنه
یا که اشک از گونه هام چکه کنه
اگه در خواب باشم یا که بیدار باشم
اگه تو جمع باشم یا که تنها باشم
من فقط لحظه هارو به یاد تو میگذرونم
اگه من شاد باشم دلیل شادیم تویی
اگه غمگین باشم دلیل این غم تویی
اگه خنده رو لبام موج بزنه دریای مواج تویی
اگه اشک از گونه هام چکه کنه ابر بهاری تویی
اگه تو خواب باشم بدون تو رو خواب میبینم
اگه بیدار باشم میخوام کنار تو باشم
اگه تو جمع باشم حرف تورو پیش میکشم
اگه تنها باشم میخوام به یاد تو باشم
اگه تمام زندگیمو من به یاد تو میگذرونم
در عوض از تو فقط یه چیز میخوام
میخوام که حس خوبتو راهی قلب من کنی
میخوام که توی شادیات یه لحظه یاد من کنی


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:49 | |







هنوز عادت به تنهایی ندارم

هنوز عادت به تنهایی ندارم

باید هرجوریه طاقت بیارم

اسیرم بین عشق و بی خیالی

چه دنیای غریبی بی تو دارم

میترسم توی تنهایی بمیرم

کمک کن تا دوباره جون بگیرم

یه وقتایی به من نزدیک تر شو

دارم حس میکنم از دست میرم

نمی ترسی ببینی برای دیدن تو

یه روز از درد دلتنگی بمیرم

تو که باشی کنارم میخوام دنیا نباشه

تو دستای تو آرامش بگیرم

بگو سهم من از تو چی بوده غیر از این تب

کی رو دارم به جز تنهایی امشب

میخوام امشب بیفته به پای تو غرورم

نمی تونم ببینم از تو دورم

دارم تاوان دلتنگی مو میدم

کنار تو به آرامش رسیدم

بیا دنیامو زیبا کن دوباره

خدایا از تو زیبـــاتر ندیدم

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:43 | |







چشمانش

چشمانش
چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کردو گفت مرا دوست داری؟
به چشمانش خیره شدم، قطره های اشک را از چشمانش زدودم و خداحافظی کردم،
روزی دیگر که او را دیدم، آنقدر خوشحال شد که خود را در آغوش من انداخت و سرش را روی
سینه ام گذاشت و گفت اگر مرا دوست داری امروز بگو….!
ماه ها گذشت و در بستر بیماری افتاده بود، به دیدارش رفتم و کنارش نشستم و او را
نگاه کردم و گفت بگو دوستم داری…!
می ترسم دیگر هیچگاه این کلمه را از دهانت نشنوم، ولی هیچ حرفی نزدم به غیر از
خداحافظی…!!
وقتی بار دیگر به سراغش رفتم روی صورتش پارچه سفیدی بود، وحشت زده و حیران
پارچه را کنار زدم، تازه فهمیدم چقدر دوستش داشتم
امروز روز مرگ من است، مرگ احساسم، مرگ عاطفه هایم
امروز او می رود ومرا با یک دنیا غم بر جا می گذارد
او می رودبی آنکه بداند به حد پرستش
دوستش دارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:42 | |







وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی

وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیاروبدی فقط یه بارنگاش کنی

به خاطرش دادبزنی به خاطرش دروغ بگی
روهمه چی خط بکشی حتی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بدبشه
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطراون می زنی
خیلی چیزلرو می شکنی تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری ازدوستای امروز وقدیم
اما صداشو بشنوی شب ازمیون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه پیش چشمای اون گرو
فقط خدانکرده اون یه وقت بهت نگه برو

حاظری هرچی دوس نداشت به خاطرش رها کنی
حسابتو حسابی از مردم شهر جداکنی

حاضری حرف قانونو ساده بذاری زیر پات
به حرف اون گوش کنی وبه حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ازهمه دنیا می گذری
تولد دوبارته اسمشو وقتی می بری

حاضری جونتو بدی یه خارتوی دساش نره
حتی یه ذره گردوخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن تمام آدمای شهر
امانبینی اون باهات کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هرجا که بری به خاطرش گریهکنی
بگی که محتاجشی وبه شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر خواستن اون دیوونه شی
رودست مجنون بزنی باغصه ها همخونه شی

حاضری مردم همشون تورو بادس نشون بدن
دیوونه های دوره گرد واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو به خاطرش خراب کنن
کارتو به کسی بدن جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری ازشهرت واسم وآبروت
مهم نباشه که کسی نخواد بشینه روبه روت

وقتی نباشه که کسی نخوادبشینه روبهروت

وقتی کسی تو قلبته یه چیزی قیمتی داره
دیگه به چشمت نمیاد اگر که ثروتی دای

حاضری هرچی بشنوی حتی اگه سرزنشه
به خاطر اون کسی که خیلی برات با ارزشه

حاضری که به خاطرش پاشی بری میدون جنگ
عاشق باشی اما بازم بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هرکی جزاونوساده
فراموش بکنی


پشت سرت هرچی می گن چیزی نگی گوش بکنی

حاضری هرچی که داری بیان وازتو بگیرن
پرنده های شهرتون دونه به دونه بمیرن

حاضری که بگذری از مقررات ودین ودرس
وقتی کسی رودوس داری معنی نمی ده دیگه ترس

وقتی کسی رو دوست داری صاحب کلی ثروتی
نذار که ازدستت بره این گنج خیلی قیمتی

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:40 | |







در آتش نگاه تو تبخير مي شوم

کارت پستال درخواستی طراحان

در آتش نگاه تو تبخير مي شوم

بارانيم ز شوق تو، تكثير مي شوم

 

حرفي، گلايه اي، غزلي، لب فرو مبند

در دامن كلام تو تعبير مي شوم

 

گفتي اجاق حوصله ام سرد مي شود

وقتي من به پاي تو زنجير مي شوم

 

آخر تمام بودن من با تو بودن است

بي تو از وجود خودم سير مي شوم

 

از ابرهاي خسته، باران اميد نيست

در بارش نگاه تو تطهير مي شوم

 

شايد هنوز قافله اي در پي من است

تا در كجاي عشق زمين گير مي شوم

 

گفتم غزل به شام تو گويم عجيب نيست

گر با خطوط شعر خودم پير مي شوم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:39 | |







تنهاترین بودم

کارت پستال درخواستی طراحان

تنهاترین بودم ، لحظه های سرد زندگی ام را با تنهایی میگذراندم.
تنها غم تنهایی در دل داشتم ، دیگر هیچ غمی جز این نداشتم.
گهگاهی که دلتنگ میشدم با خدای خویش راز و نیاز میکردم.
و لحظه ای که دلم میگرفت چند قطره اشک میریختم و دلم خالی میشد.
قلبم با خدا بود ،چشمانم بهانه ای نمیگرفت و لحظه های زندگی را تنها با غم تنهایی میگذراندم.
روزی آمد که دلم اسیر شد ، اسیر دلی دیگر.
لحظه های زندگی دگرگون شد ، همه زندگی ام یاد و ذکر نام او شد.
تنها غم از دست دادن او در دلم بود ، لحظه به لحظه دلتنگش میشدم ، دلم میگرفت و اینبار به جای اشک ریختن ، زار و زار گریه میکردم.
خدا را از یاد برده بودم ، همه زندگی ام عشق بود و ذکر نام عشق.
چشمانم لحظه به لحظه بهانه دیدار با او را میگرفت.
دلم میخواست دوباره با تنهایی باشم ، غم عشق مرا میسوزاند.
اما دیگر راهی نداشتم.
عاشق ماندم ، و عاشقانه نیز در آتش عشق سوختم .
عشق مرد ، تنهایی رفت و تنها چند خاطره تلخ به جا ماند.
دیگر نه عاشق بودم ، نه تنها.
اینبار یک مجنون دل شکسته بودم.
کسی که لحظه های زندگیش سرد و بی حوصله شد ، و سهمش از این لحظه ها ناامیدی و گریه شد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:37 | |







سلام اي محبوب دنيام

کارت پستال درخواستی طراحان

سلام اي محبوب دنيام

سلام اي بهـترين تو رويام

نميدونم چي بگم بعد سلامم

حالتو مي خواي بپرسم من كه كَلافم

دوبـاره دلم واست مثل روزاي زرد گرفت

شروع كــردم به نوشتن يه مُشت چِرت و پِرت

گاهي ام فــاز لــيــلي و مـــجنــون مــي گـــيرم

مي نويسم توي شعرام آخــرش بـــي تو مــيميـــرم

توي تنهايي هام بس ز نـــــــفس هـــاي تــو نــوشتم

نميدونم بي تو و خاطره هات چي ميشد ســــرنــوشـــتم

حـالا بگذريم از اين همه شـــــــــكايت و گـــــــــــــلـه

بـــــگــــو از خـــــودت كـــه حــالــت صـــفــاي اين دله؟

نميدونم خوبــي يـــا شــــايــد تــنــه تــو دردي گــرفــتــه؟؟

مـــــــثل هـــميشــه كـه مـي گــفـتـي عجب حالتي گرفته!!

ايشــاا... حالـت مِث خـــورشــــــــيد، خــوب و خــوشه

نمـــيگم مـاه كــه مـيـگن تـكرار حرف هاي پر فروشه

امشبـم دوبــاره يــادگاريـــتــو آغــوش گــرفــتم

تو كه چيزي بم ندادي غمـــا رو بـــغل گـــرفتــم

اگـــه خوابــت مي گيره مي خواي بخـونم دوباره

لالايي هاي بي معني مثل خورشيد واسه ستاره

تو برو خدا جون هميشه پشت و پناهت

اون كه واست ميمونه آزي بي زبانت


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:35 | |







به امید تو دل به آسمان بسته ام

به امید تو دل به آسمان بسته ام ، به یاد تو به آسمان نگاه میکنم ، میبینم ستاره ها را، میشمارم تک تک آنها را
به عشق تو شبها را تا سحر بیدار می مانم ، مینویسم درد دلم را ، تا فردا برایت بخوانم .
به هوای تو به آسمان تاریک خیره میشوم تا شاید چهره ماه تو را ببینم.
واقعیت این است که دلم برایت تنگ شده ، حقیقت این است که دلم به انتظار دیدن تو نشسته.
دلتنگم عزیزم ، دلتنگ چشمهایت ، گرفتن دستهای مهربانت .
به لحظه ای می اندیشم که بتوانم پرواز کنم و به سوی تو بیایم ، انگار که رویایی بیش نیست.
تازه فهمیده ام که چقدر تو برایم عزیز و مقدسی ای سرچشمه خوبیها و پاکیها.
به هوای تو در این شب دلتنگی سر به هوا شده ام ، چشمهای بهانه گیر ، دستهای خالی ، شانه های پر از نیاز ، نه یک لحظه ، نه یک روز حرف از یک عمر دلتنگیست.
انگار عمریست که دلتنگم ، ساده تر میگویم دلم میخواهد همیشه در کنارم باشی .
ترانه عشق در گوشم مرا به یاد لحظه های قشنگ در کنار تو بودن می اندازد، گاه می اندیشم به لحظه های دیدار ، گاه میترسم از لحظه های دور از تو بودن .
حرفهای قشنگت را ، درد دلهای شیرینت را که در قلبم مانده برای خودم زمزمه میکنم،تکرار میکنم تا احساس کنم تو برایم میخوانی قصه عشق را.
دلتنگم ، به امید تو دل به آرزوها بسته ام ، به یاد تو ترانه عشق را زمزمه میکنم ، میخوانم و میدانم که دلت همیشه با من است.
میخواهم امشب در کوچه پس کوچه ها سرگردان قدم بزنم ، تا طلوع به من سلامی دوباره گوید و باز بنشینم در انتظار دیدن تو ، و باز ببینم تو را و بگویم که دوستت دارم.
یک غروب دیگر و یک شب پر از دلتنگی ، کار ما عاشقان همین است ، دلتنگی و انتظار ، اما در مرام ما بی وفایی نیست عزیزم.
به امید تو ای همنفس با تو نفس میکشم و با هر نفس عاشقانه میگویم که

دوستت دارم

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:33 | |







اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام

اگر میبینی حال خودم نیستم و در خود شکسته ام
بدان که عاشقم.
اگر میبینی ساکتم ، آرامم و بی خیال
بدان که عاشقم.
اگر میبینی در گوشه ای نشسته ام چشم به آسمان دوخته ام و ستاره ها را می شمارم
بدان که عاشقم.
اگر میبینی در کناره پنجره ای نشسته ام و به صدای آواز مرغ عشق گوش میکنم
بدان که عاشقم.
اگر میبینی همیشه حال و هوایم ابری و چشمانم بارانی است
بدان که عاشقم.
اگر میبینی هنگام دعا کردن دستهایم را به سوی آسمان برده ام و با چشمان خیس حرفهایی را زیر لب زمزمه میکنم
بدان که عاشقم.
اگر میبینی همیشه سر به زیرم ، همیشه در فکر فرو رفته ام
بدان که عاشقم.
اگر میبینی گل های باغچه را یکی یکی می چینم ودسته میکنم وبا لبی خندان ترانه زندگی را میخوانم
بدان که عاشقم.
اگر روزی دیدی دیگر در این دنیا نیستم
بدان که
بدان که از عشق تو مرده ام!

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:27 | |







آنچه نامش را عشق گذاشتم

آنچه نامش را عشق گذاشتم

هوسی است زود گذر

شهوتی است بی پایان

آنکه او را معشوق خواندم

صیادی است بی رحم

شکارچی است بی رحم

من در این قصای خانه جهان محکومم

تا پروانه ای باشم در حسرت نور شمع



من در این زندان تنهایی اسیرم

تا عاشقی باشم در پی معشوقی مرده

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:25 | |







چهار چیز

هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشكن : اعتماد، قول، رابطه و قلب؛ زیرا اینها وقتی می شكنند صدا ندارند، اما درد بسیاری دارند

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:37 | |







من عاشق تو هستم

من عاشق تو هستم
من تو رو می پرستم
یه عمره عاشقانه
به انتظار نشستم

تو ماه اسمونی
فرشته زمینی
برای قلب خستم
پناه اخرینی

بی تو گل وا نمی شه

دردم دوا نمی شه

دلم تا دنیا دنیاست

از تو جدا نمی شه
عاشقم من دنیای من تویی تو
عاشقم من رویای من تویی تو
ای که بی تو شبم سحر نمیشه خدا کنه همیشه که یار من تو باشی
به هر کجا که هستم کنار من تو باشی
خدا خودش میدونه بی تو میشم دیوونه
بیا که بی تو ای گل بهار من خزونه

بی تو گل وا نمی شه

دردم دوا نمی شه

دلم تا دنیا دنیاست

از تو جدا نمی شه

بی تو زندگی برام معنا نداره

 

 

 

http://i1.i.ua/prikol/pic/8/3/314638.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:36 | |







هوای دوست

در دل امید دارم و در سر هوای دوست 
من طوطیای چشم کنم خاک پای دوست 
از من به دور گشتم و از خویشتن تهی
جز آرزوی نیک ندارم برای دوست 
گویند انتظار بسی سخت و مشکل است
من در به در شدم که بیابم سرای دوست
هر محفلی برفتم و هر مجلسی شدم
تا بشنوم ز نای کسی من نوای دوست
با یاد دوست هر سحرم شام می شود
ای کاش بشنوی کلام مرا ای خدای دوست
از شعله فراق شدم پاک و سوختم
یک ذره مانده از من و آن هم فدای دوست

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:35 | |







اي دل بازهم براي تومي نويسم

اي دل بازهم براي تومي نويسم

براي توكه با تو بودنم تنها دليل بودن است

براي تو كه بي توام در زندگي قراري نيست

براي تو كه با تپشت مي تپم وبا نفست نفس مي كشم

براي تو كه درقصر دلم برتخت نشسته اي

آري براي تو

بنشين وحكومت كن كه محكم جايي داري

وهر روز هنگام شفق برلب ايوان بيا

و رقص دخترك خيال رادرباغ گل قصرت نظاره گر باش وببين كه اين دخترك باگيسوان بلند

و چشمان دلفريب چگونه تو را مي لرزاند

ببين با آن ترانه مست كننده اش چگونه تو را مست مي كند

و آنگاه كه تو دوان دوان به سويش مي شتابي تااو را درآغوش كشي

ولبانش را چون غنچه اي برچيني اوسيمرغ افسانه هامي گردد

وآرام وسبك پرميزند وازدستت مي گريزد

مي رود تا باغي ديگربيايد

ودرآن نغمه سرايي كند

وآنگاه تو بي جان برروي گلهاي سپيد وقرمزمي افتي

خسته ترازخسته ترينها

به هرسومي نگري چشمان اورامي بيني

به هرآوايي گوش مي دهي صداي اورامي شنوي

خدايـا مراچه شده؟؟!!

هرروز در شفق به آن اميد كه اوراببيني

برلب ايوان مي آيي و دوباره نيمه شب به سراي تنهايي خود بازمي گردي

ديگر رقص گلها هم تورانمي خنداند

ديگر نگاه عاشق شاپركان هم درتولرزش ايجادنمي كند

تنهايك نگاه!

يك صدا!

وآنگاه كه غمگين و افسرده دربسترآرميده اي

ونمي خواهي چشم به دنياي اطراف بگشايي نغمه اي آشكارتورابيدارمي كند

ديگروقت نشستن نيست

برخيزو برو

آري اوآمده اودوباره بازگشته

برمي خيزي ودوان به سوي ايـوان مي روي اورا مي بيني

چون روز اول زيباودلفريب ونغمه خوان

اين باراوست كه به نظاره جسم بي جان توايستاده

اوست كه برق مرواريدچشمانت رامي بيند و مي لرزد و توان پريدن ندارد

آنقدرنگاهش كن تا جذبت شود وبه سويت بيايد

وبعد....دخترك زيبا

دوان دوان ازپله هاي قصربالامي آمد

در حاليكه خرمن گيسوانش با آهنگ تپش قلبش برروي شانه هايش به رقص آمده بودند

چشمان دلفـريبش بـامـرواريــد اشكش همچون گوهري مـي درخشــيـد

و من آرام به كـناري ايستاده و او رانظاره مي كردم

ديگرتاب نياوردم

دويدم واورا درآغـوش كـشـيـدم

وفرودآمدنش رادرفـرودگاه دلـم تبريك گفتم.


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:47 | |







روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم

تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست

تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم

تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست

تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهاییم در انتظار خواهم گریست و هیچ کس اشک هایم را نمیبیند

اما از روزی که با تو آشنا شدم

از تنهایی بیزارم چون تنهایی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تو را فریاد میزند

از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام

از تنهایی بیزارم چون با تو بودن را تجربه کرده ام

از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است

از تنهایی بیزارم چون خداوندتو را برایم فرستاد تا تنها نباشم

از تنهایی بیزارم چون هر وقت در تنهایی گریه می کنم دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم میاورم

از تنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد

از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد

از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم.

از تنهایی بیزارم چون تمام واژه های شعرم با تو بودن را فریاد میزند.

از تنهایی بیزارم چون هیچگاه تنهایی را درک نکرده ام

همیشه همه جا در هر حال حضورت را در قلبم حس کرده ام پس بگذار با تو باشم

و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم. پس تنهایم نگذار


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:45 | |







از چه بنویسم؟؟

از چه بنویسم؟؟

از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟

یا از دلی که سوتو کور است؟

از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟

از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟

یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟

از چه بنویسم ؟؟

از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟

یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟

از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟

یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟

من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم

من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم…..

من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:44 | |







خیانت

خیانت قصه تلخی است اما از که می نالم
                                             
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را 

نسیم وصل وقتی بوی گل می داد حس کردم
                                             
که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را 

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
                                             
نباید بی وفایی دید نیرنگ زلیخا را 

کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
                                             
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را 

نمی دانم چه افسونی گریبان گیر مجنون است
                                             
که وحشی می کند چشمانش آهوان صحرا را 

چه خواهد کرد با ما عشق پرسیدیم و خندیدی
                                           
فقط با پاسخت پیچیده‌تر کردی معما را


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:40 | |