نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





امشب

امشب به وسعت تمامی شبهایی که تو را نداشتم.....

دلم به حال تنهایی خود سوخت.....

در کنار پنجره ام رویای دوست داشتنت را......

به دست اشکهایم می سپارم .....

تا همچون تو در خاطراتم مدفون شوند......

میخواهم تنهایی ام را به آغوش گرمی بفروشم.....

نه به آن مفتی که تو خریدی ......

به بهای سالهای باقی مانده از آینده ام!!!

 

كارت پستال های عاشقانه - لحظات تنهایی


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:34 | |







چنان دل كندم

چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهائيست

ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشائيست

 

مرا در اوج مي خواهي تماشا كن تماشا

دروغ اين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن

 

در اين دنيا كه حتي ابر نمي گريد به حال من

همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها

 

گره افتاد در كارم به خودكرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دار

 

عکس عاشقانه


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:31 | |







بیا این روز مال تو باشه

بیا این روز مال تو باشه
اما خب تنها مال تو نباشه
به ما هم بده سهمی از آن
ما، مایی که هستیم از برای تو
همانگونه که تو هستی برایمان!
زمان عشق را حرام کن تو ای یار
با حال خوش و شادی سبکبار
ما آماده ایم برای خدمت
با لطف و عشق یکسان برایت
البته اینها قابل تو نیست
تو فکر کن فقط به یک چیز
که سرتاسر سال ای یار
چنین روزی هست فقط یکبار!


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:28 | |







ترا بی هر یقینی و گمانی دوست میدارم

کارت پستال درخواستی طراحان

ترا بی هر یقینی و گمانی دوست میدارم
ترا در هر زمینی و زمانی دوست میدارم
ترا در باور اندیشه های ارغوانی ام
بر این باور بمانی یا نمانی دوست می دارم
به تو مثل پریان زمینی عشق می ورزم
ترا مثل خدای آسمانی دوست می دارم
ترا با قد و بالای هلالی ناز می بینم
ترا با چشم و ابروی کمانی دوست می دارم
ترا در بدترین لحظه هایم یاد می آرم
ترا در بی کسی و بی امانی دوست می دارم 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:56 | |







روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید...

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید...

چرا مرا دوست داری...؟

چرا عاشقم هستی...؟

پسر گفت...:

نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم...

دختر گفت...:

وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی

چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی...؟

پسر گفت...:

واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که

دوستت دارم

دختر گفت...:

اثبات.!.!.؟

نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم

شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای

او توضیح می دهد

اما تو نمی توانی این کار را بکنی

پسر گفت …:

خوب

من تو رو دوست دارم

چون

زیبا هستی

چون

صدای تو گیراست

چون

جذاب و دوست داشتنی هستی

چون

باملاحظه و بافکر هستی

چون

به من توجه و محبت می کنی

تو را به خاطر لبخندت

دوست دارم

به خاطر تمامی حرکاتت

دوست دارم

دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد

چند روز بعد

دختر تصادف کرد و به کما رفت

پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت

نامه بدین شرح بود …:

عزیز دلم

تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم

اکنون دیگر حرف نمی زنی

پس نمی توانم دوستت داشته باشم

دوستت دارم

چون به من توجه و محبت می کنی

چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی

نمی توانم دوستت داشته باشم

تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم

آیا اکنون می توانی بخندی ؟

می توانی هیچ حرکتی بکنی ؟

پس دوستت ندارم

اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد

در زمان هایی مثل الان

هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم

آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دار؟

نه هرگز

و من هنوز دوستت دارم

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:49 | |







یادته....

روز اول آشنایی یادته....

برام شعرعاشقانه میخوندی یادته....

من که برات بودم عزیزترین یادته.....

سرمو رو شونه هات میذاشتم یادته....

دست های مهربونت رو روی صورتم می کشیدی یادته....

بهم میگفتی تو تنها عشقمی یادته....

همیشه من تنها آرزوت بودم یادته....

بهم میگفتی توی قلب من جز تو کسی راه نداره یادته....

میخوام تموم حرفاتو فریاد بزنم...(*بگم بی وفا یادته*)

تو تمام وجودت که الآن از سنگ شده منو تنها میذاری...

مگه تو دل نداری....وجدان نداری....

اینو بدون دل من بازیچه نبود...

آره من مثل عروسکی اسباب بازی تو شدم...

تو منو بازی دادی...چه جور به خودت اجازه دادی...

با رفتنت غرورمو بشکنی...

باشه برو....من تنهایی رو بعداز تو دوست دارم...

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:34 | |







روز ها میگذرند

کارت پستال درخواستی طراحان

روز ها میگذرند لحظه ها از پی هم میتازند
 
وگذشت ایام,چون چروکی است که برچهره من میماند

روزها میگذرند , که سکوتی ممتد, برلبم میرقصد
 
قصه هایی که زدل می آیند , زیرسنگینی این بارسکوت
 
بی صدامیمیرند 
 
روزها میگذرند , که به خود میگویم

گرکسی آمد وبرداشت زلب مهرسکوت

گرکسی آمد و گفت قطعه شعری بسرود

گر کسی آمد واز راه صفا دل ما را بربود

حرفها خواهم زد , شعرها خواهم خواند

بهر هر خلق جهان , قصه ای خواهم ساخت

روزها میگذرند

که به خود میگویم

گرکسی آمد و بر زخم دلم , مرحمی تازه گذاشت

گرکسی آمد و بر روی دلم , طرحی ازخنده گذاشت

گرکسی آمد و درخاطر من , نقشی ازخود انداخت

صد زبان باز کنم

قصه ها سازکنم

گره از ابروی هرغمزده ای درجهان بازکنم

من به خود میگویم

اگرآمد آن شخص !!!!!!

من به او خواهم گفت , آنچه درمحبس دل زندانیست

من به او خواهم گفت , تا ابد دردل من مهمانیست

ولی افسوس و دریغ

آمدی نقشی  زخود در سر من افکندی

دل ربودی و به زیر قدمت افکندی

دیده  دریا کردی

عقل شیدا کردی

طرح جاوید سکوت , تو به جای لبخند , برلبم افکندی

دل به امید دوا آمده بود

به جفا درد برآن زخم کهن افکندی

روزها می آیند

لحظه ها ازپی هم میتازند

من به خود میگویم
 
((
مستحق مرگ است گر کبوتر بدهد دل به عقاب ))
 
من نيستم

آنکه بايد مي بودم ، آنکه بايد باشم


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:28 | |







عشق چیه ؟

کارت پستال درخواستی طراحان

عشق چیه ؟

چه رنگی؟

کی واقعا عشق و میشناسه؟

ایا عشق به دنیای امروز تعلق داره؟

اصلا میشه تو دنیای امروز عشق واقعی وپیدا کرد ؟

حرفهای عاشقونه چیه؟

بده ؟ خوبه؟

باشه ؟

نباشه؟

و..............................

به نظر شما می شه تو دنیایی که همه چیزش دروغه وهیچ راستی وجود نداره عشق رو پیدا کرد ؟

نه فکر نمی کنم

عشق یه احساس پاکه که امروزه اصلا نمیتونی پیدا کنی یعنی پیدا نمیشه عشق چیزی که تو دل همه پیدا نمیشه

ببین امروز روز هرکی یه تکونی که میخوره با یکی که حرف میزنه فکر می کنه که عاشق شده وعشق و پیدا کرده

اما به نظر تو میتونیم به همچین احساساتی بگیم عشق؟

اصلا عشق چیه ؟ چیزی که بتونی از کوچه خیابون پیدا کنی ایا واقعا عشقه؟

نه این چیزا عشق واقعی نیست

یعنی نمیتونه که باشه

عشق یه احساس پاکه که باید تو قلبت پیدا کنی

نه اینکه دو روز با یکی باشی و فکر کنی که عاشق شدی

و اون همون کسی که تو سالها دنبالش بودی

باید عشق و حس کنی

بفهمی

رنگ عشق به نظر  من ابیه رنگ صداقت رنگ دریا

ابی رنگی که میشه برای عشق درنظر گرفت

البته این نظر منه

اگه دو نفر واقعا عاشق باشن میتونن که حرفهایی ساده اما برخاسته از قلبشون بگن

حرفهایی که تو دنیای امروز هرکسی نمی تونه بگه اصلا پید نمیشه

کاش که می شد واقعیت داشته باشه

بهترین حرفها به نظر من حرفهایی که  بین دو تا عاشق رد وبدل می شه


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:4 | |







دیگه اجازه نمیدم بخوای به بازی م بگیری

دیگه اجازه نمیدم بخوای به بازی م بگیری

مثل عروسک بشینیم هر وقت که خواستی ببینیم

دیگه نمیخوام عشق من بازی دستتای تو شه

دیگه نمیخوام اشک من خنده لبهای تو شه

میخوام که اینبار رفتنم تلافی کار تو شه

دیگه نمیخوام موندنم باعث ازاز تو شه

حالا دیگه کار دلم گذشته از نفرین تو

دیگه گذشت اب از سرم نمیشه خام حرف تو

 

دیگه حتی تو خیالم نمیخوام دست تو بگیرم برو

به یاد عشق تو باشم به پای اون چشمات بمیرم برو

 

اینو بدون که روزگار تو رم به بازی میگیره

یه روز میبازی دلت و اونم به خنده میگیره

حالا دیگه عروسک حرف تو رو نمیخونه

اون دیگه عاشق تو نیس

با تو دیگه نمیمونه

به اون خدا عشق تو رو تو سینه خاموش میکنم

پا روی عشقت میذارم تورو فراموش میکنم

تو هم اسیر هوسی اینم یه درده واسه تو

بدون که اه گریه هاس گرفته اون دامنتو

 

دیگه حتی تو خیالم نمیخوام دست تو بگیرم برو

به یاد عشق تو باشم به


پای اون چشمات بمیرم برو

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:0 | |







بخند عزیزم دنیا خنده داره

بخند عزیزم دنیا خنده داره

غصه بجز خنده دوا نداره

بخند خدا دیدن لبخندشو

روی لبای بنده هاش دوست داره

چه زود به اخر میرسن آدما

تموم این روز و شبا که بد نیست

ممنونم از لطف خدا که جز من

هیچکسی خندوندنتو بلد نیست

بخند عزیزم خنده هات برام نفسه


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:27 | |







نا امیدم از فردا

نا امیدم از فردا

لحظه های تنهایی چه دیر میگذرد.....

دلم را به درد می آورد و مرا از زندگی خسته میکند!

شاید این سرنوشت من است که اینگونه دلشکسته باشم....

آهنگ زندگی غمگین شده ، لحظه ها هم نفس گیر شده.....

آهنگی به سبک سکوت و یک غم بی پایان در قلب تنهایم...

چه دیر میگذرد این لحظه های سرد ، دیر میگذرد و اعماق دلم را میسوزاند....

حال و هوای این لحظه به رنگ غروب است ، آه که چقدر این دنیا سوت و کور است!

نمیخواهم که بگویم غمگینم ، نمیخواهم که احساس کنم که نا امیدم

من یک قلب شکسته در سینه دارم ،

قلبی که مدتهاست گرفتار یک سکوت بی پایان است....

دلم میخواهد سکوت قلبم را بشکنم اما بغض غریبی گلویم را گرفته است....

در حالی که بغض گلویم را میفشارد این چشمها نیز برای خود میبارد....

ببار ای چشمهای گریانم ، تا میتوانی اشک بریز و دلم را خالی کن....

ببار که دلم بدجور گرفته است.....

ای غروب تلخ تو دیگر بیخیال من شو.....

نیا که دیگر طاقت غمهایت را ندارم...

چه سخت است این زندگی ، چه تلخ است این لحظه ها ، چه سرد است هوای قلبم.....

لحظه ها چه دیر میگذرد اما عمرم مثل باد میگذرد.....

کسی نیست اینجا ، من هستم و یک قلب تنها.....

لا به لای این غمها نه شادی هست و نه لبخندی!

رنگ شادی را فراموش کرده ام ، دلم را به طلوع فردا خوش کرده ام.....

طلوع فردا در دلم برای همیشه غروب کرده ،

شب آمده و دل پر از دردم را خاموش کرده!

من هستم و یک قلب تنها ، مثل همیشه نا امیدم از فردا...

 

" کارت پستال درخواستی طراحان "


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:50 | |







خیلی سخته

کارت پستال درخواستی طراحان

 

خیلی سخته که بغض داشته باشی ، اما نخوای کسی بفهمه خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیریخیلی سخته که روز تولدت ، همه بهت تبریک بگن ، جز اونی که فکر می کنی به خاطرش زنده ای...خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی ، بعد بفهمی دوست نداره.

تا حالا شده یه پروانه رو با دست بگیری؟ اگه محکم بگیری می میره ، اگه آروم بگیری می پره ، عشقم یه چیزی مثل همینه


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:40 | |







دارم دق میکنم تحمل ندارم دیگه خسته شدم

 

دارم دق میکنم تحمل ندارم دیگه خسته شدم
دارم کم میارم دلم تنگ شده دیگه نا ندارم
همش  فکرتوام همش بی قرارم دیگه اشکی برام نمونده که بخوام برات گریه کنم
فدای تو چشام دلم داره واسه تو پرپر میزنه
تو رفتی وهنوزخیالت با منه...!
بدونه توکجابرم کناره کی بشینم تو چشمای کی خیره شم خودم رو توش ببینم
تو که نیستی به کی بگم چشاشو روم نبنده
به کی بگم یه کم نازم کنه که بهم نخنده
بدونه توباکی حرف بزنم دردت به جونم تواین دنیابه عشق کی به شوق کی بمونم
به جون چشماتازتمومه این زندگی سیرم
توکه نیستی همش آرزو میکنم بمیرم

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:38 | |







دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد

دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است

دلم برای کسی تنگ است  که دل تنگ دل تنگی هایم است

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:37 | |







برای تو می نویسم

برای تو می نویسم
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست...
برای تویی که قلبم منزلگه عشق توست...
برای تویی که احساسم از آن وجود نازنین توست...
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد...
برای تویی که چشمانم همیشه به راه تو دوخته است....
برای تویی که مرا مجذوب قلب نازو احساس پاک خود کردی...
برای تویی که وجودم را محو وجود نازنین خود کردی...
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است...
برای تویی که سکوتت سخت ترین شکنجه برای من است...
برای تویی که قلبت پاک است...
برای تویی که در عشق، قلبت چه بی باک است...
برای تویی که عشقت معنای بودنم است...
برای تویی که غمهایت معنای سوختنم است...
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است...
برای تویی که عشقت معنای بودنم است...

 

" کارت پستال درخواستی طراحان "


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:34 | |







بیا با هم یک

بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم ،

تصویری مثل آن نقاشی دیروزتا به یادگار بماند

و این یادگاری مثل یک خاطره بماند ،

تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم ،

نه خاطره ای از گذشته ،

خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان

که همیشه تا ابد در قلبمان به یادگار بماند

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:32 | |







می مانی و شبها پرستاره میشود

می مانی و شبها پرستاره میشود

می آیی و زندگی عاشقانه میشود

میباری و همه جا تازه میشود

می تابی و دلم بیشتر عاشقت میشود

با تو بودن تکرار میشود

این تکرارها باز هم تکرار میشود

و دنیا که تو باشی از آن میشود

تو هستی و دلم به تو خوش است

تو می مانی همین برایم کافیست

آسمان چشمانم همیشه به رنگ آبیست

میخواهمت ، میخواهمت ای تمام بود و نبودم

تو کجا بودی لحظه هایی که در پی تو بودم

تو کجا بودی لحظه ای که در آرزوی داشتن یکی مثل تو بودم

میخواهمت تا ابد ، این احساسم همیشه در دلت بماند!

نیامده ام که بی وفا باشم ، آمده ام که با تمام وجودم عاشقت باشم

همانگونه که اینک دیوانه ات هستم ،

مثل این است که عمریست گرفتار تو هستم

می مانی و شبها پر ستاره میشود ،

می آیی و زندگی ام از این رو به آن رو میشود

میدانی که هیچکس مثل من اینگونه عاشقت نمیشود،

میدانی که هیچکس مثل من درگیر تو نمیشود

میخوانمت و دلم هوس فریاد میکند ،

فریاد نام تو همراه با احساسی در اعماق قلب من

حسی که به آن شک ندارم ، دوستت دارم عشق من

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:30 | |







نمی خواهی دستانت را به دستانم بسپاری؟

نمی خواهی دستانت را به دستانم بسپاری؟

نمی خواهی میزبان دلتنگی هایم باشی؟

نمی خواهی حلقه یاس های سپید را به گردنم بیاویزی؟

نمی خواهی شبنم های اشتیاق به چشمانم هدیه دهی؟

نمی خواهی گونه هایم را با شفافیت شرم بیامیزی؟

نمی خواهی دوباره به معصومیت نگاهم سوگند بخوری؟

نمی خواهی زمزمه کنی به عظمت اشکی

که در دیده ات می درخشد

به عظمت سکوتی که در زندگی ات جاریست

و به عظمت تمام دل شکستگی های بی صدایت

همیشه کنارم خواهی ماند

نمی خواهی در حضور ستاره ها نجوا کنیم؟

نمی خواهی از شکوفه های سپید به موهایم بیاویزی؟

نمی خواهی باغ ارزوهایم را اردیبهشتی کنی؟

نمی خواهی

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:17 | |







آری تو راست میگویی

آری تو راست میگویی
آسمان مال من است!
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است!
اما سهراب...
تو قضاوت کن
بردل سنگ زمین جای من است؟!
من نمیدانم که چرا این مردم،
دانه های دلشان پیدا نیست؟!
ای سهراب صبر کن
قایقت جا دارد؟!
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
به سراغ من اگر می آیید،
تندوآهسته چه فرقی داره؟
تو به هرجور دلت خواست بیا !
مثل سهراب دگر
جنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد
چینی نازک تنهایی من...
مثل مرمر شده است !

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:16 | |







همه شب در رویاهایم تو را میبینم

همه شب در رویاهایم تو را میبینم

تو را حس می کنم

اینگونه است که میدانم تو پایداری

جدا از فاصله ها

و فضایی که بین ماست

تو آمده ای تا نشان دهی جاودانی

نزدیک، دور، هر جا که هستی

میدانم که قلبت جاودان است

یک بار دیگر در را بگشا

و تو اینجایی در قلب من

و قلب من وفادار خواهد ماند و خواهد ماند

عشق میتواند زمانی لمس شود

و یک عمر باقی بماند

و هرگز نگذاری برود تا زمانی که ما یکی هستیم

عشق زمانی بود که من عاشقت بودم

تنها زمان حقیقی که داشتم

در زندگیم همیشه وفادار خواهم ماند

نزدیک، دور، هر جا که هستی

میدانم که قلبت جاودان است

یک بار دیگر در را بگشا

و تو اینجایی در قلب من

و قلب من وفادار خواهد ماند و خواهد ماند

بعضی از عشق ها هستند که هرگز از بین نمی روند

تو اینجایی... چیزی نیست که از آن بترسم

و میدانم که قلبم پایدار خواهد ماند

تو در قلبم در امانی

و قلبم پایدار خواهد ماند و خواهد ماند ...


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:14 | |







من نمی دانم فلسفه دوستی ما

من نمی دانم فلسفه دوستی ما انسان ها با یکدیگر چیست؟

شاید...!

ما انسان ها با هم دوست می شویم تا یکدیگر را در رسیدن به کمال کمک کنیم

با هم دوست می شویم تا طرف مقابلمان را شاد کنیم

و

خودمان هم نشاط را مزه مزه کنیم

دوست می شویم تا تنهایی یکدیگر را فراری دهیم به سوی ابد.

ما...

من می دانم فلسفه دوستی من و تو چیست؟

من مدام فقط باید به نبودنت فکر کنم !

مزه تنهایی گرفته تمام وجودم را !

دیگر نمی دانم شادی چه طعمی دارد !

من هرروزم را با تکرار عبارت های تاکیدی و مثبت شروع می کنم

یک احساس خوبی در رگ هایم وول می خورد با این کار

اما... فقط کافی ست به خلا نبودنت فکر کنم

دیگر خبری از آن احساس خوشایند نیست که نیست !

...

لطفا فلسفه دوستی بین خودمان را برایم تعریف کن؟! لطفا !

تو چه جوری می توانی بدون من زندگی کنی؟!

تویی که سه قرن پیش می گفتی "دوستت دارم"

تویی که با مهربانی هایت به من خاطر نشان میکردی که برایت ارزش دارم

حالا فلسفه این تنهایی و دلتنگی و... چیست؟

این فقدان خواسته یا ناخواسته ات را ترجمه کن برایم، شاید خموگی دست از سرم بردارد.

من این شهر شلوغ غربت زده را نمی خواهم

این پله های روزافزون پیشرفت را دوست ندارم

دارم با پرنده ها و درخت ها بیگانه می شوم !

این بیگانگی بزرگترین فاجعه زندگی من است (البته، بعد از فاجعه کوچ کردن تو! )

کاشکی دیر نشود !

کاشکی جنون دست از سر نوشته ها ی من بردارد، کاشکی !

دلم برای سلام های خوش طعمت تنگ شده، عزیز روزهای زندگی !

دلم برایت تنگ شده، عزیزی که به من تکرار جمله "دوستت دارم" را آموختی !

چرا مرا نجات نمی دهی از این همه دغدغه؟!

می بینی؟! سطر به سطر نوشته هایم لهجه دلتنگی شدید به خود گرفته اند

راستی... این نوشته ها را هنوز هم می خوانی؟!

اگر پاسخت "آری" ست، کاری بکن که فلسفه دوستی، زیباترین فلسفه زندگی مان بشود !!!


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:0 | |







زندگي چيست ؟

زندگي چيست ؟ اگر خنده است چرا گريه ميكنيم  اگر گريه است چرا خنده ميكنيم ؟ اگر مر گ است چرا زندگي مي كنيم ؟ اگر زندگي است چرا مي ميريم ؟ اگه عشق است چرا به آن نمي رسيم ؟ اگه عشق نيست
چرا عاشقیم


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:59 | |







گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت

گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت ، كه تو رو فقط و فقط واسه خودت بخواد...

كه وقتی تو اوج تنهایی هستی ، با چشماش بهت بگه : هستم تا ته تهش ! هستی !؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:57 | |







خیلی تنهام

خیلی تنهام

خیلی وقته که دلم میخواد پیش خدا برم

از زمین دل کندم و اون بالا بالاها برم

آخه اینجا هیچ کسی عاشق آدم نمیشه

اگه هم عاشق بشه لایق آدم نمیشه

یکی عاشقت میشه میگه که خیلی با حالی

آخر کارش میفهمی عمریه سر کاری


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:55 | |







تقدیر همیشه دست خداست

 

 

همیشه میخواستم خوشبخترین ادم باشم

اما حیف که دنیا سرنوشتم را جز درد نمیخواد

کاش درد بودم که همدردی برای قلبهای آشفته بودم

زمان همینجا بایست دیگر خسته شدم

ثانیه هات رو برای لحظه ی مردنم نگه دار

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:53 | |







گريه ام ميگيرد...

گريه ام ميگيرد...
وقتي که ميبينم کسي که تمام دنياي من بود اکنون منت
 
ديگري را ميکشد...!!


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:52 | |







یادم میاد یه روزی تنهای تنها بودم

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

یادم میاد یه روزی تنهای تنها بودم
با اون همه تنهایی اسیر غم نبودم

من بودم و یه سایه فقط خودم رو داشتم
کاری با کار دنیا با آدماش نداشتم

تا که یه شب تو شبها چشم به چشمت افتاد
سر اومد این تنهایی دلم به من خبر داد

کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری
که باز بری بذاری من رو با بیقراری

کاشکی نمیگرفتی این دل رو یادگاری
که جاش برام تو سینه یه دنیا غم بذاری

حالا اومدم با سایه ها با غصه ها نشستم
از تو نموند بجز غم تو این شبا یه خستم

کاشکی میشد دو باره اون روزا بر میگشتن
میومد اون زمونی که غصه ای نداشتم

دیگه شدم غریبه با دنیا و زمونه
اون که دلی نداره باید تنها بمونه

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:49 | |







به خــداحافــظـی تــلـخ تـو سـوگــنـد نــشــد


به خــداحافــظـی تــلـخ تـو سـوگــنـد نــشــد
کـه تـو رفــتـی و دلـم ثـانـیـه ای بـنـد نـشـد

بـا چـراغـــــی هـمه جـا گـشـتـم و گـشـتـم در شـهـر
هـیــچ کـس ! هــیـچ کـس ایـنجا به تـو مانـنـد نـشـد

خواسـتـنـد از تـو بگویـنـد شـبـی شـاعـرها
عـــاقـبـت بـا قــلــم شــرم نوشـتـنـد : نـشـد

http://pix2pix.org/my_unzip/12209063376ptf76x.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:41 | |







بر تمام قبر های این شهر


بر تمام قبر های این شهر
بوسه بزن
شاید به یاد بیاوری
کجا مرا جا گذاشتی...
من در تنها ترین قبر این شهر خفته ام
صدای کلاغها را می شنوی؟
دارند برایم فاتحه می خوانند.....!!


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:38 | |







من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم...

من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم...

که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود...

و من ...

روبه روی تو ...

می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یک جا بگویم


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:36 | |







من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام

من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام

 

چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم

 

یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است

 

میله های قفسم را نشما

 

رم چه کنم؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:42 | |







باران باش و ببار ،

باران باش و ببار ،

نپرس پیاله های خالی از آن کیست ...

می دانی ...

همیشه در دنیا یکی هست که آنقدری که تو را دوستت دارد ، دوستش نداری ...

شاید دل شکسته ی اوست که سبب می شود یکی آنقدری که تو دوستش داری، دوستت نداشته باشد ...


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:39 | |







گل سرخي به او دادم . گل زردي به من داد...!!!

گل سرخي به او دادم . گل زردي به من داد...!!!
برلي يك لحظه ي ناتمام قلبم از طپش افتاد ... !!!
با تعجب پرسيدم :
مگر از من متنفري ... ؟؟؟
گفت :
نه ؛ باور كن ... نه !!!
ولي چون تورا واقعا دوست دارم نمي خواهم پس از آنكه
از لبانم كام گرفتي براي پيدا كردن گل زرد ؛ زحمتي به
خود هموار كني


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:37 | |







گفتی از چهره ی ماتم زده ی غم بنویس !!

http://www.pixha.net/uploads/images/pixha/3.90/37/01.jpg

گفتی از چهره ی ماتم زده ی غم بنویس !!

گفتی از ناله در این نامه فراوان بنویس !!

گفتی و رفتی و جستی و ندانستی تو

که من از روز ازل بسته به زنجیر تو ام

شبم از غم ، غمم از تو و تو گفتی بنویس !!!

غم از این غم که ندارد ثمری هر سخنی

و از این غم بسیار

که نخواندست کسی از ورقی  … !!

گفتی از آنچه تو داری بنویس ؛

گفتی از آنچه تو خواهی بنویس ؛

گفتی از آنچه تو دانی بنویس ؛

گفتم از غم بنویسم که چرا

کانچنین موج خموشی به تن آزرده مرا ؟؟!!

گفتم و رفتم و جستم و ندانستی تو ،

غم من آنچه تو می پنداری نیست !!!


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:33 | |







اگربرای تو شعری عاشقانه بخوانم

اگربرای تو شعری عاشقانه بخوانم

این شعرتا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقتی که من دیگرنباشم

یا وقتی که دیگرمیان ما عشقی نباشد

شعرعاشقانه بیشترازادم ها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعرعاشقانه همیشه باتو خواهد بود

پس بگذاربرایت شعرعاشقانه بخوانم

شعری ازاحماق جان

که منو یاد تواورد...

شعری که همیشه باتوبماند


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:32 | |







امشب کسی به سیب دلم ناخنک زده است!

امشب کسی به  سیب دلم  ناخنک زده  است!
بر زخمهای کهنه قلبم نمک زده است!

این غم نمی رود به خدا از دلم، مخواه!
خون است اینکه بر جگر ِ من شتک زده است

قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلک زده است!

امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفره ای که نان دعایش کپک زده است!

هرشب من -آن غریبه که باور نمی کند
نامرد روزگار، به او هم کلک زده است-

دارد به باد می سپرد این پیام را:
سیب دلم برای تو ای دوست، لک زده است!


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:26 | |







خسته شدم از زندگی بدون تو


خسته شدم از زندگی بدون تو

خسته شدم از این روزا به جون تو

عاشقی هم دردی رودوا نکرد

هرگز منو تورو خدا صدا نکرد

خسته شدم از گریه های بی صدا

به آخر خطا  رسیدیم مادوتا

خسته شدم از عدم حضور تو

هرگز ندیدم اثر عبور تو

خسته شدم چرا نمیرسیم بهم

چرا همش شبا پره از درد و غم

من نمیتونم دستاتو رهاکنم

خسته شدم هی خدا رو صدا کنم

خسته شدم همش میای به خواب من

پس کی تموم

خسته شدم حال من خراب شده

یه دریا داشتیم ما دوتا سراب شد

خسته شدم موجا به ساحل نرسید

دیگه تموم شد واسه مادوتا امید

خسته شدم چرا نمی فهمه کسی؟؟؟

بی تو عزیز موندم تو دست بی کسی

یه لحظه چشماتو ببند گوش کن گلم

دیگه تموم شد به خدا تحملم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:3 | |







سال ها پیش از این

سال ها پیش از این

زیر یک سنگ گوشه ای از زمین من فقط یک کمی خاک بودم همین

یک کمی خاک که دعایش پر زدن انسوی پرده ی اسمان بود

ارزویش همیشه دیدن اخرین قله کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد از ته دل خدا را صدا کرد

یک شب اخر دعایش اثر کرد یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

وخدا تکه ای خاک برداشت اسمان را در ان کاشت خاک را توی دستان خود ورز داد  روح خود را به او قرض داد

خاک توی دست خدا نور شد پر گرفت و از زمین دور شد

راستی من همان خاک خوشبخت من همان نورم

پس چرا گاهی اوقات این همه از خدا دورم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:57 | |







یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم ؟

مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

 
یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه ؟

به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه ؟

 
یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم ؟

کاشکی بدونم چقـَدَر باید مکافات بکشم

 
یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه ؟

چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

 
یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه ؟

هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

 
یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم ؟

یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

 
یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت ؟

دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

 
یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت ؟

درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

 
یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه ؟

تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه ؟

 
یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه ؟

میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

 
یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه ؟

یه چیزی بشکنه فقط  ، اونم طلسم ما باشه

http://evrimakin.loxblog.com/upload/evrimakin/abbandrab4.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:21 | |







آرام باش

آرام باش ، ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم

آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی

بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی

جایی که برایت سرچشمه آرامش است

آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت

بگذار لبهایت را بر روی لبانم

حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو

دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو

محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد

همین آغوش مهربانت

چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من

قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است

آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم

همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب  برایم یک رویای شیرین بود

در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز

نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام

تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود

گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت

عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته

عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده

عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه

خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم

دوستدارم هم نفسم

http://1.lped.comule.com/images/ebf7782a3d44.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:15 | |







میتراود مهتاب ،

میتراود مهتاب ،

میدرخشد شب تاب.

نیست که یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک،

غم این خفته چند؟

خواب درچشم ترم میشکند.


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:13 | |







محــــــــــــــــرم

 

 

محرم ماه الفت با جنون است

 

چراغ کوچه هایش بوی خون است

 

محرم حرمت خون است و خنجر

 

تلاطم می کند حنجربه حنجر

 

دل من فدای دو دست اباالفضل

 

به قربان چشمان مست اباالفضل

 

ربود از همه ساقیان گوی سبقت

 

به چوگان دل ناز شست اباالفضل

 

غم ِ زهرا مرا سوز درون داد

 

دم ِ حیدر به من شور جنون داد

 

حسین آمد به زخم دل نمک ریخت

 

مرا با شور عاشورا در آمیخت

 

مرا سودای زینب در به در کرد

 

نصیبم جرعه ای خون جگر کرد

 

ز فرط تشنگی بی تاب گشتم

 

عطش دیدم ز خجلت آب گشتم

 

چه ها گویم ز مَشک تیرخورده

 

ز دست ساقی شمشیر خورده

 

به خاک افتاد مشک از دست ساقی

 

دو عالم پر شد از بوی اقاقی

 

مشامم پر شد از داغ شهیدان

 

که می گردم بیابان در بیابان


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:7 | |







بگو

بگو

تمام تو

مال من است.

دلم می خواهد

حسادت کنم به خودم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:48 | |







لحظه به لحظه

از لحظه به لحظه زندگی كردن گریزی نیست

باید هر لحظه را چنان زندگی كنی كه گویی واپسین لحظه است

پس  وقت را در جدل، گلایه و نزاع تلف نكن

شاید بعد حتی برای پوزش طلبی در دست تو نباشد


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:25 | |







قصه تنهائی من

قصه تنهائی من. وحشت از جدائیه
جدائی از خاطره ها. از دست بی وفائیه
وحشتم از عاشقی نیست. بلکه از فاصله هاست
حراسم از پرپر شدن. توآغوش خاطره هاست
آخره همه عاشقی ها قصه بی وفائیه
تنهائی نشستنم. بهتر از آشنائیه
پناه تنهائیه دل عکس های یادگاریه
تو قلبم شکستی و دل یاد گرفت شکستنو
بزار فراموشش بشه
دل دادن و دل بستن


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:14 | |







پائیز

پائیز:گلهای زیبا ی رنگارنگ که زینت بخش حیاط بود دیگر سرزنده نیست

 پژمرده وخشک شده انگاری امیدی برای زندگی نداره وقتی نگاهش می کنی

 دلت می گیره به خود میگویی چه زود تمام شد .سرسبزی و زیبایی گلهای حیاط.

راستی پائیز چه بی رحم است.همه سبزها را زرد شادابی راغمگین زیبایی را زشت

 به نمایش میگذارد.ویادآوری میکند.که زیبایی دنیاهرگزهمیشگی نیست.انسان بودن

 وزندگی کردن وزندگی دادن شرط است.آه گفتنش راحته اما من نمی خواهم پائیز باشم.

می خواهم بهار باشم زندگی کنم سرسبزوشاداب باشم.بخندم وبخندانم باهمه مهربان باشم

 عاشق باشم وعاشقم باشند.خوشبین باشم تاپائیزخجالت بکشد وزودتر برود.

من هم با خوشحالی فریادبزنم وای عشق من چقدردوستت دارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:12 | |







طلوع

طلوع:وقتی دلت میگیره دستت رابه طرف آسمان می گیری

وازخداکمک می خواهی درصورتی که میدانیم خداهمه جاهست بازبه

 آسمان نظاره می شویم ودرد دل می کنیم.مخصوصا"که چیزتازه ای

 رادرخودحس میکنیم یعنی عشق ومهرغریبه ای رابه قلب خودراه

 داده ایم وطلوع یک خورشید راکه پرازانرژی ومحبت هست به

 حریم خصوصی خودجامی دهیم.وبی خبر می شویم که چه خواهد شد

 اما این همان شیرینی عشق وطلوع زندگی تازه درکنار همدلت می

 باشد.آه نمیدانی که چقدردوستت دارم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:9 | |