نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





از نامردی های این مردم

دیشب هنگامی که دلم بسیار شکسته بود از نامردی های این مردم آدم نما سرم را گذاشتم روی پاهای خدای مهربانم و آهسته گریستم دستش را لای موهایم کردو بهم گفت دخترکم از چه ناراحتی بگو بگو میخواهم مرحم دردت باشم بگو می خواهم سنگ صبورت باشم دستانش را بوسیدم و گفتم خدای من قلبم را شکستند روحم را آزار دادند و بی شرمانه به من ظلم کردند . او خم شد و پیشانیم را بوسید و گفت عزیزم ناراحت نباش آنها قلب من را هم شکستند منی که خدای آنهایم منی که بهترین ها را بهشان دادم مشکلی نیست مانند من صبور باش ببین و ساکت باش بسپارشان به زمان که این نیز میگذرد . نمیدانستم چه بگویم بلند شدم و محکم بغلش کردم و گفتم خدایا اگر تو را نداشتم چه میکردم در این دنیای نامردی ها اگر تو کنارم نبودی چگونه می توانستم این همه خیانت را تحمل کنم خدای مهربانم دوستت دارم . او نیز درحالی که من را محکم در سینه خود میفشرد گفت عزیز دلم من هم تو را دوست دارم حال در آغوش من بخواب تا تمام غمهایت را فراموش کنی . ..... و من در آغوش گرم و مهربان او بخواب رفتم و دیدم واقعا وقتی او هست دل به دیگری بستن برای چه ؟؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:31 | |







خدا حافظ اي آرام

خدا حافظ اي آرام و قرار موقتِ من خدا مي داند چقدر سخت است گفتنش مثل عذابِ مردن به دنبالت گريه نمي كنم مسافر من خودت گفتي بچگي نكن به خاطر من به بدرقه ات هم نمي آيم عزيز خسته دلم از رفتنت بد جوري شكسته تو نمي ماني روياهاي خوبم اما من فقط به تو مي گويم فقط براي تو مي خوانم فقط براي تو مي نويسم از رنجي كه مي برم از دردي كه دارم تو مي روي و مرا در غربتِ غمگين شب براي چيدن ستاره اي، تنها مي گذاري مي دانم شايد تو دوست داري من مجنون شوم آواره شوم اما من زندگاني صحرايي نمي خواهم، نمي توانم تو مي روي و يك بغض كال در گلو جلوي آوازم را مي گيرد نمي توانم تو را فرياد بزنم گلبرگِ آخرين اميد در قلبم مي ميرد تو مي روي و نمي داني انتظار چقدر سخت است چقدر سخت است منتظر كسي باشي كه هيچ وقت فكر آمدن نيست مهمان عزيزي باشي كه فانوس خانه اش روشن نيست چقدر سخت است آدم را از آرزوهايش دور كنند او را به مسير ناخواسته اي مجبور كنند چقدر سخت است دست نوشته هايت را نخوانده خاك كنند اسمت را از خاطره ها پاك كنند چقدر سخت است كه به نام عشق فريبت دهند با بي احتراميها بهانه دستِ رقيبت دهند تو مي روي و نمي داني من به تو عادت كرده ام اگر يك شب برايم لالايي نخواني در خود مي شكنم نمي داني شكستن چقدر سخت است آنكه نشكسته چقدر خوشبخت است اگر مي خواهي من بشكنم اگر مي خواهي از ماندن حرف نزنم برو حرفي نيست هميشه براي رفتن بهانه زياد است آنچه مي ماند يك دنيا غصه و ياد است يادت باشد براي آمدن هم بهانه اي هست خواستي بيايي، چشم اتنظارت ديوانه اي هست برو قبل از اينكه وجودم از هم بپاشد شايد عشق تو جاي ديگر پيش كسي بهتر باشد برو اما فراموشم نكن اين ديوانه خود را به خاطر بسپار دنيا همين امروز و فردا نيست مرا نكن همبازي روزگار برو مگذار آن روزها يادت برود قصه آشنايي ما اندازه يك آه كوتاه و پژمرده شود برو سعي نكن بفهمي چقدر دلواپس چشمهاي توام چه كنم، دست خودم نيست آخر هنوز هم عاشق دل بيوفاي توام مي دانم دوستم نداشتي و نداري مي دانم در آزارم سنگ تمام گذاشتي و مي گذاري چه مي شود كرد يادت باشد دلم را شكستي و سر بلند مي روي آنجا ديگر دلي را نشكن و سربلند برگرد برو اما من در امتداد هر بهانه، بهانه ات را مي گيرم نمي دانم مهمان نوازي ات سر جايش هست يا نه اما من كوچه به كوچه سراغ خانه ات را مي گيرم برو اما به كسي نگو با من چه كردي نمي خواهم ته دل بگويند چه نامردي نگو ديوانه بود سرزنشت مي كنند نگو حقش بود ظالمت مي كنند نگو عشق ما از اول اشتباه بود مي گويند رفيقش نيمه راه بود نگو دست محبتش را رد كردي مي گويند به خودت بد كردي نگو زندگيش تباه شد مي گويند براي تو گناه شد نگو مرا براي بازي انتخاب كردي مي گويند پلهاي پشت سرت را خراب كردي نگو كارش گذشته از كار مي گويند دعا زود مستجاب مي شود با حال زار نگو نمي خواهمش آدم زياد است مي گويند اين حرف آدمهاي بد نهاد است نگو سكوت كرد هرچه تهمت شنيد مي گويند شيطان را در چشمهاي تو ديد نگو بيچاره بود و بيچاره ترش كردي مي گويند نگاه در چشم ترش كردي؟ نگو زندگيش را گرفتم نه به تو تقديم كردم هديه بود نگو ناقابل بود هرچه بود پيشكش دل بود


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:30 | |







شبي غمگين تر از شبهاي فرهاد

شبي غمگين تر از شبهاي فرهاد 

 به ياد لحظه هاي رفته بر باد

 به ياد سرو هاي سبزوعاشق

نشستم گريه كردم تا شقايق

 صدايم يك نيستان بي قراري

غروب و حسرت و چشم انتظاري

 به يادت اي عزيزنازنينم!

شبي تنها و خاكستر نشينم

 از آن آتش كه شب را شعله ور كرد

چه برجامانده جز خاكسترسرد

شكفته ياد گل در گريه هايم

 پرازحرفم اگرچه بي صدايم

به سوگت اي چراغ خانه دل

 چو كولي ميروم منزل به منزل

 كه تا شايد ز تو يابم نشاني

زتو اي شاعر هر چه ترانه

تو را مي پرسم از اندوه مهتاب

كه مي گريد به روي بسترآب

تمام چشم را من جستجويم

مگر يابم تو را در روبرويم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:43 | |







هرگز نخواهم گفت

هرگز نخواهم گفت

هرگز نخواهم گفت دریا دوستت دارم

هرگز نخواهم گفت اما دوستت دارم

هرگز نفهمیدی که می میرم برای تو

هرگز نفهمیدم که بی جا دوستت دارم

شب سر به صحرا می گذارم می روم تا صبح

 یا واقعاً دیوانه ام یا دوستت دارم

عاشق به دنیا آمدم عاشق بمیرانم

عشق منی آهوی زیبا دوستت دارم

دل گفتی و دادم فدای چشم زیبایت

جان هم بگوئی بیش از اینها دوستت دارم

دور از منی و آن آنکه دوستش داری

اشک است و آه و من که تنها دوستت دارم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:42 | |







عشق مانند نواختن

 پیانو است،
ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری. سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی...

کارت پستال عاشقانه با شعر فارسی اردیبهشت 90

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:48 | |







آدما مثل کتاب می مونن که تا وقتی تموم نشن برای دیگران جذابن پس سعی کن خودتو جلوی دیگران تند تند ورق نزنی تا زود تموم بشی چون وقتی تموم بشی مطمئن باش میرن سر یه کتاب دیگه

   
کارت پستال عاشقانه با شعر فارسی اردیبهشت 90



[+] نوشته شده توسط حجت در 20:45 | |







شیشه ای می شکند

کارت پستال عاشقانه با شعر فارسی اردیبهشت 90

شیشه ای می شکند...یک نفر میپرسد...چرا شیشه شکست؟ مادری می گوید...شاید این رفع بلاست یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد، شیشه ی پنجره را زود شکست.کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست،عابری خنده کنان می آمد ...تکه ای از آن را بر می داشت...مرحمی بر دل تنگم می شد...اما امشب دیدم...هیچ کس هیچ نگفت، قصه ام را نشنید...از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است...


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:42 | |







داستان جالب و زیبا ملانصرالدین


در نزدیکی ده ملا مکان مرتفعی بود که شبها باد می آمد و فوق العاده سرد میشد.دوستان ملا گفتند: ملا اگر بتوانی یک شب تا صبح بدون آنکه از آتشی استفاده کنی در آن تپه بمانی, ما یک سور به تو می دهیم و گرنه توباید یک مهمانی مفصل به همه ما بدهی.
ملا قبول کرد, شب در آنجا رفت وتا صبح به خود پیچید و سرما را تحمل کرد و صبح که آمد گفت: من برنده شدم و باید به من سور دهید.گفتند: ملا از هیچ آتشی استفاده نکردی؟ملا گفت: نه, فقط در یکی از دهات اطراف یک پنجره روشن بود و معلوم بود شمعی در آنجا روشن است. دوستان گفتند: همان آتش تورا گرم کرده و بنابراین شرط را باختی و باید مهمانی بدهی.
ملا قبول کرد و گفت: فلان روز ناهار به منزل ما بیایید. دوستان یکی یکی آمدند, اما نشانی از ناهار نبود گفتند: ملا, انگار نهاری در کار نیست. ملا گفت: چرا ولی هنوز آماده نشده, دو سه ساعت دیگه هم گذشت باز ناهار حاضر نبود. ملا گفت: آب هنوز جوش نیامده که برنج را درونش بریزم. دوستان به آشپزخانه رفتند ببیننند چگونه آب به جوش نمی آید. دیدند ملا یک دیگ بزرگ به طاق آویزان کرده دو متر پایین تر یک شمع کوچک زیر دیگ نهاده.گفتند: ملا این شمع کوچک نمی تواند از فاصله دو متری دیگ به این بزرگی را گرم کند. ملا گقت: چطور از فاصله چند کیلومتری می توانست مرا روی تپه گرم کند؟شما بنشینید تا آب جوش بیاید و غذا آماده شود.

 

داستان جالب و زيبا ملانصرالدين


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:29 | |







غنچه از خواب پرید

غنچه از خواب پرید
و گلی تازه به دنیا آمد
خار خندید و به گل گفت سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت
ساعتی چند گذشت
گل چه زیبا شده بود
دست بی رحمی آمد نزدیک
گل سراسیمه ز وحشت افسرد
لیک آن خار در آن دست خلید
و گل از مرگ رهید
صبح فردا که رسید
خار با شبنمی از خواب پرید
گل صمیمانه به او گفت سلام

 

http://www.iranax.ir/uploaded/pcaeb1b6acfead4410d083aa2b76cb5a3b_k2cwgl.jpg

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:32 | |







من چقد خوشبختم که به او دل دادم

http://www.iranax.ir/uploaded/pc834edbf153f76659f8cf1392c2996d2d_2.jpg

من چقد خوشبختم که به او دل دادم

بی هراس و تردید ، باورش می دارم

چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد

گله هایی می کرد که توانم کم کرد

دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد

که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد

آن همه شادابی ، از وجودش دست شست

نا امیدی و درد ، روح او را آشفت

گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی

حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی

یعنی او تا این حد به دل من دل بست

که به روی هر کس راه عشقش را بست

حاصل این دوری ، باور قلبم بود

قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:54 | |







دوستت دارم

دوستت دارم تو می خواهی مرا

وای می ترسم نمی دانم چرا

وای اگر روزی فراموشم کنی

با غم هجران فراموشم کنی

آه اگر نامم بمیرد بر لبت

یا فرو بنشیند از سوز و تبت

گر ز دریا قطره ای همچون شود

مرغ دریا سینه اش طوفان شود

ای دلت دریای پاک و روشنم

مرغ بوتیمار این دریا منم

مرغ بوتیمار این دریا منم.

http://www.30ndrela.com/other/6/www.30ndrela.com.jpg

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:51 | |







بد یعنی

بد یعنی :شکستن دل و غرورت ،بدتر یعنی :از دست دادن تکیه گاهت چون حاضری به خاطرش،به بد راضی باشی ...،به عبارتی حاضری دل و غرورت رو،فدای حفظ تکیه گاهت کنی . بدتر یعنی :به وسیله تکیه گاهت ، دل و غرورت بشکنه و بعدش هم ،از دستش بدی...!اما مشکل چیه ؟مشکل اینه که به یکی غیر خودت تکیه کردی

 

http://up.vatandownload.com/images/8w2w7f83j2chhihyuk4.jpg

[+] نوشته شده توسط حجت در 16:48 | |







خيال بود

ديشب دوباره ديدمت اما خيال بود

تو در كنار من بشيني محال بود

هر چه نگاه عاشق من بي نصيب بود

چشمان مهربان تو پاك و زلال بود

پاييز بود و كوچه اي و تك مسافري

با تو چه قدر كوچه ما بي مثال بود

نشنيد لحن عاشق من را نگاه تو

ديشب دوباره ديدمت اما خيال بود

تو در كنار من بشيني محال بود

هر چه نگاه عاشق من بي نصيب بود

چشمان مهربان تو پاك و زلال بود

پاييز بود و كوچه اي و تك مسافري

با تو چه قدر كوچه ما بي مثال بود

نشنيد لحن عاشق من را نگاه تو

پرواز چشم هاي تو محتاج بال بود

سيب درخت بي ثمر آرزوي من

يك عمر مانده بود ولي كال كال بود

گفتم كمي بمان به خدا دوست دارمت

گفتي مجال نيست و ليكن مجال بود

يك عمر هر چه سهم تو از من نگاه بود

سهم من از عبور تو رنج و ملال بود

چيزي شبيه جام بلور دلي غريب

حالا شكست واي صداي وصال بود

شب رفت و ماه گم شد و خوابم حرام شد

اما نه با خيال تو بودم حلال بود

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:50 | |







آمد شبي به بزمم آن بخت نور

آمد شبي به بزمم آن بخت نور رسيده شادي كنان چو مرغي كز دامگه پريده

اندام او پريدين چو ياس نوشكفته ابروي او هلالي چون ماه نودميده

رخسارش از لطافت مهتاب نو بهاري لبهايش از طراوت چون غنچه ي نچيده

در باغ چون خرامان غوغاي عشق خيزد بلبل ترانه گويان گل پيرهن دريده

نيلوفر از پس باغ سر ميكشد كه بيند آن گردن بلورين وان قامت كشيده

برق سركش ديدم بر گونه لطيفش گويي كه اشك مهتاب بر برگ گل چكيده

بي زلف دلسياهش وان روي مهتابي اي بس كه شب نخفتم تا لحظه ي سپيد

گفتم ز شادماني جان ها فداي جانت خوش آمدي كه بي تو جانم به لب رسيده

چون چهره ي تو ماهي در آسمون نبوده مانند چشم مستت چشم فلك نديده

لطف و صفاي گل را از چشم باغبان بين نازم به آن خدايي كاين لعبت آفريده


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:29 | |







عمر من افسوس

عمر من افسوس درازي گرفت روح منو سخت به بازي گرفت

جان من از وصل حقيقت گريخت وقت مرا عشق مجازي گرفت

اشك من از خون دلم رنگ يافت خامه ي من نامه طرازي گرفت

با كه بگويم كه چه شبها به خشم پاچه ي ما را سگ تازي گرفت

دزد عراقي هوس فتح كرد زوزه كشان خوي گرازي گرفت

از دل بغداد يكي گرگ خوي بارد گر شيوه ي نازي گرفت

خواب خوش از چشم اراكي ربود خاطر آسوده ز رازي گرفت

 

www.dorodne.com| والیپرهای بسیار زیبا عاشقانه و رمانتیک


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:27 | |







اونی که میگفت بهم عاشقمه

اونی که میگفت بهم عاشقمه


تنهام گذاشت


اون با یه احساس سنگی روی قلبم پا گذاشت


اونی که میگفت همیشه با منه


تو جهنم بلا تنهام گذاشت


اونی که میگفت همیشه آرزوش دیدنمه


تا یکی دیگرو دید گذاشت و رفت

منو تو دریای غم تنها گذاشت

اونی که قلبمو آسون من گذاشتم زیر پاش


بی تفاوت پاشو رو دلم گذاشت


اونی که میگفت همیشه به یادمه

منو تو کنج خراب دل خاکیش جا گذاشت

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:11 | |







خداحافظ تمام سهمم از دنیاخداحافظ طلوع مانده از فردا

خداحافظ تمام سهمم از دنیاخداحافظ طلوع مانده از فردا

کویرم خالی از باران و شبنم خداحافظ تو ای آبی ترین دریا

همیشه قسمتم صبر و جداییست خداحافظ تو ای مانند من تنها

بریدم از همه تا با تو باشم خداحافظ تو ای در حسرت ما


همیشه اولین حرفم تو بودی خداحافظ طنین آخرین آوا

همین جا بود فصل آشنایی خداحافظ خداحافظ همینجا

تو را دست خدایم می سپارم خداحافظ تمام سهمم از دنیا

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ، ولی هرگزنخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی

خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم

خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:5 | |








[+] نوشته شده توسط حجت در 21:49 | |







اشتباه کردم قلبم را به تو دادم

اشتباه کردم قلبم را به تو دادم ، دل بستم به تو و عهد عشق را با تو بستم
اشتباه کردم آن روز که به تو گفتم به قلب من خوش آمدی
اشتباه کردم اسیرت شدم ، دلتنگت شدم و به انتظار تو نشستم .
بگذار چند روزی بگذرد و بعد قلبم را زیر پاهایت له کن، مرا از یاد ببر و فراموش کن.
چه زود رفتی و دل به غریبه ای دیگر سپردی.
چه زمانه بی وفایی شده ، قلب من چه ساده و تنها شده.
اشتباه کردم که برایت از عشق گفتم ، چه با شور و شوق گوش میکردی حرفهایم را و میگفتی حرفهایم شیرین است ، صدایم دلنشین است.
چه با اراده فریاد زدی که دوستم داری ، پس کجاست آن قلب مهربانت؟
اشتباه کردم رویای شیرین عشق را در خیالم با تو دیدم ، و عکس تو را در کنار عکس خودم نقاشی کردم.
اشتباه کردم برایت نامه عاشقانه نوشتم ، تو هنوز نخوانده ، آن را پاره پاره کردی.
پس کجاست آنهمه قول و قرار؟
آری گناه من عاشق شدن بود و اشتباه من با تو ماندن ، گناه خویش را میپذیرم
و با خود عهد بسته ام که دیگر اشتباه نکنم.
پشیمانم ، پشیمان از اینکه چرا حرفهای دروغین تو را باور کردم ، لبخند زدم و با تنهایی خداحافظی کردم.
حالا تو به من لبخندی تلخ زدی و دستهای بی وفایت را از دور تکان داد و گفتی خداحافظ برای همیشه .
میدانستم این عشق سرانجامی ندارد، میدانستم تو نیز مثل همه بی وفایی.
پس خداحافظ برای همیشه

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:4 | |







من نشانی تو را

 

من نشانی تو را ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم :

در عصرهای انتظار ، به حوالی بی کسی قدم بگذار ، خیابان غربت را پیدا کن

 و وارد کوچه های تنهائی شو .

کلبه غریبی ام را پیدا کن ، کنار بید مجنون خزان زده و

کنار مرداب آرزوهای رنگی ام

در کلبه را باز کن و

به سراغ بغض خیس پنجره برو ،

حریر غمش را کنار بزن

مرا می یابی ...


گروه
اینترنتی
پرشین
استار
|
www.Persian-Star.org


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:3 | |







همیشه عاشق

گروه اینترنتی پرشین استار |
www.Persian-Star.org

همیشه عاشق کسی  بهتر از خودت باش

تا  با  تو زندگی  کنه  نه  بازی ...

***

عاشق بهترین ها نباش

بهترین باش تا بهترین ها عاشقت باشند ...

 

 



[+] نوشته شده توسط حجت در 13:1 | |







عزیزم خدا نگهدار...

بین موندن ونموندن             راه دور رو کردی اغاز

منو دیدی رفتی                  عزیزم خدانگهدار

بین گفتن ونگفتن               سکوتت شده فریاد

حالا گریونی یا که               دوباره کردی پرواز

لحظه های بی تو بودن        چه جوری گذشت بی اواز

حالا بهترین بیا که              حرفای من شده ازار

غمه رفتنت تو ذهنه           از همه کس شده ام بیزار

لحظه ها یکی یکی گذشتن

عزیزم خدا نگهدار...

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:54 | |







آشفته دلان

آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوری که به دریاست، به مرداب نباشد

هرگز مژه بر هم ننهد عاشق صادق آن را که به دل عشق بود، خواب نباشد 

در پیش قدت کیست که از پا ننشیند یا زلف تو را بیند و در تاب نباشد

چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست نرگس شود افسرده چو در آب نباشد

گفتم شب مهتاب بیا، ناز کنان گفت: آنجا که منم، حاجت مهتاب نباشد


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:24 | |







کاش آسمان میدانست

کاش آسمان میدانست

کاش میدانست نیاز من چیست کاش میدانست به یک قطره باران نیز قانعم کاش آسمان میدانست درد منی که همان کویر خشک و بی جانم چیست دلم مثل کویر از محبت و عشق خشک و بی جان است عاشقم ولی یک عاشق تنها ، یک عاشق بی کس! عاشقی که معشوقش در کنارش نیست .... کاش دریا میدانست کویر چیست! راز درون دریارویایی است محال برای همان کویر تنها! دلم مثل کویر آرزوی دیدن دریا را دارد امادریایی نیست تنها یک خواب است و بس! کاش باران میدانست معنی انتظار چیست... منی که همان کویر تشنه و بی جانم سالهاست که انتظار یک قطره باران را می کشم اما افسوس که این انتظار بیهوده است... و ای کاش آسمان میدانست درد دل این کویر خسته و تشنه چیست؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:18 | |







پس مواظب خودت باش

اگرکسی واقعا کسی رو دوست داشته باشد

بیشتر از اینکه بهت بگه دوست دارم میگه مواظب خودت باش

پس مواظب خودت باش


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:10 | |







خدایا

خدایا !

 

دگر در توانم نیست

 

تا کی این راز یخ زده را

 

در قلب بی روحم تحمل کنم ؟

 

تابستان است اما

 

احساس سرما میکنم

 

حس میکنم اشکهایم نیز یخ زده اند

 

آن ها نیز خود را برای خداحافظی آماده میکنند

 

خداحافظی از دنیایی که آدمک هایش فقط برای به تمسخر گرفتن دیگران نفس میکشند

 

نفس های یخ زده ای که

 

از دست صاحبشان کلافه اند .....

خدایا خسته ام از این دنیا با تمام آدم های مسخره اش .....


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:38 | |







مترسک ناز می کند

مترسک ناز می کند

 کلاغ ها فریاد می زنند

 و من سکوت می کنم....

 این مزرعه ی زندگی من است

 خشک و بی نشان


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:36 | |







اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

 

اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،


و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد،


و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد،


و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی.


آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،


بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

 

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی،


از جمله دوستان بد و ناپایدار،


برخی نادوست، و برخی دوستدار


که دستکم یکی در میانشان


بی‌تردید مورد اعتمادت باشد.

 

و چون زندگی بدین گونه است،


برایت آرزومندم که دشمن نیز داشته باشی،


نه کم و نه زیاد، درست به اندازه،


تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد،


که دستکم یکی از آن‌ها اعتراضش به حق باشد،


تا که زیاده به خودت غرّه نشوی.

 

و نیز آرزومندم مفیدِ فایده باشی


نه خیلی غیرضروری،


تا در لحظات سخت


وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است


همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سرِ پا نگه‌دارد.

 

همچنین، برایت آرزومندم صبور باشی


نه با کسانی که اشتباهات کوچک می‌کنند


چون این کارِ ساده‌ای است،


بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر می‌کنند


و با کاربردِ درست صبوری‌ات برای دیگران نمونه شوی

 

و امیدوام اگر جوان هستی


خیلی به تعجیل، رسیده نشوی


و اگر رسیده‌ای، به جوان‌نمائی اصرار نورزی


و اگر پیری، تسلیم ناامیدی نشوی


چرا که هر سنّی خوشی و ناخوشی خودش را دارد


و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

 

امیدوارم سگی را نوازش کنی


به پرنده‌ای دانه بدهی، و به آواز یک سَهره گوش کنی


وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می‌ دهد.


چرا که به این طریق


احساس زیبائی خواهی یافت، به رایگان.

 

امیدوارم که دانه‌ای هم بر خاک بفشانی


هرچند خُرد بوده باشد


و با روئیدنش همراه شوی


تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد.

 

بعلاوه، آرزومندم پول داشته باشی


زیرا در عمل به آن نیازمندی


و برای اینکه سالی یک بار


پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی: «این مالِ من است»


فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان اربابِ دیگری است!

 

و در پایان، اگر مرد باشی، آرزومندم زن خوبی داشته باشی


و اگر زنی، شوهر خوبی داشته باشی


که اگر فردا خسته باشید، یا پس‌فردا شادمان


باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید.

 

اگر همه‌ی این‌ها که گفتم فراهم شد


دیگر چیزی ندارم برابت آرزو کنم!

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:50 | |







خیلی سخته بهت بگه تو فقط یه صدایی!

خیلی سخته بهت بگه تو فقط یه صدایی!
خیلی سخته بهت بگه هفته ای یه بار می خوام این صدا رو بشنوم!
خیلی سخته دلت گرفته باشه ولی بترسی باهاش دردودل کنی!
خیلی سخته پر از گریه باشی ولی بخندی که ناراحت نشه!
خیلی سخته به وجودش نیاز داشته باشی ولی کنارت نباشه!
خیلی سخته دوست داشته باشی باهاش حرف بزنی ولی نتونی بهش حتی یه زنگ بزنی!
خیلی سخته هم نتونی باهاش بمونی هم بدون اون بمیری


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:49 | |







پشت سرت نگاه نکن بذار نگات یادم بره

پشت سرت نگاه نکن بذار نگات یادم بره

برو پشیمون نمیشی این دفعه بار اخره

پشت سرت نگاه نکن حتی اگه صدات کنم

حتی اگه گریه کنم زل بزنم نگات کنم

مارو نساختن واسه هم تو قسمت من نبودی

بذار که از یادت بره یه روزی عاشقم بودی

جاده صدامون میزنه خوب میدونی مسافریم

من از یه راه تو از یه راه هر دوتامون باید بریم

جاده پر از غربت و اشک خیس عبور گریه هاست

توشه راهمون فقط هق هق تلخ بوسه هاست

طناب سرنوشت من به پای تو گره نخورد

قلب تو رو دست خدا به عشق دیگری سپرد

ما مثل خورشیدیمو ماه قسمت نمیشیم خوب من

طلوع روشن نگات فقط میشه غروب من

پشت سرت نگاه نکن حتی اگه صدات کنم

حتی اگه گریه کنم زل بزنم نگات کنم


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:48 | |







چیزی نمی تونم بگم، قراره از من بگذری

چیزی نمی تونم بگم، قراره از من بگذری

چیزی نگو می فهممت ، باید از این خونه بری

چند سال از امشب بگذره؟ ، تا من فراموشت کنم!

تا با یه دریا تو خودم، خاموش خاموشت کنم

تنهاییامو بعد از این، با قلب کی قسمت کنم؟

واسه فراموش کردنت، باید به چی عادت کنم؟

تو باید از من رد بشی، من باید از تو بگذرم

کاری نمی تونم کنم، باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم، تنهای تنها سر کنم

یک عمر باید بگذره، تا امشب و باور کنم

چند سال از امشب بگذره؟، تا من فراموشت کنم

تا با یه دریا تو خودم ، خاموش خاموشت کنم

چند سال از امشب بگذره؟ ، با من یکی هم خونه شه

احساس امروزم به تو ، تنها یه شب وارونه شه

عروسك پارجه اي

[+] نوشته شده توسط حجت در 6:45 | |







من دلم میخواهد

8tqvp1gqli4ypl58lpa.jpg

من دلم میخواهد خانه ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوستانم بنشینند ارام گل بگو گل بشنو هر کس میخواهد وارد خانه پر مهر و صفامان گردد شرط وارد گشتن شستشوی دلهاست شرط ان داشتن یک دل بی رنگ وریاست بر درش برگ گلی می کوبم وبه یادش با قلم سبز بهار می نویسم ای دوست خانه دوستی ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر خانه دوست کجاست

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:33 | |







http://lovebirds50.blogfars.com/fotofiles/1/80229.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:56 | |







تو را که دارم دنیا مال من است

حرفام و باور کن...

تو را که دارم دنیا مال من است
دیگر آرزویی ندارم ، همان یک آرزوی من ، همیشه با تو بودن است
صدای تپشهای قلبم ، هنوز باور ندارم که عاشقم
هنوز باور ندارم که بدون تو هیچم
اگر تو نباشی ...
آری عزیزم ... میمیرم
تو را که دارم ، عشق را با تمام وجود حس میکنم
لطافت عشق را لمس میکنم ، برای چند لحظه نفس را در سینه حبس میکنم
و یک نفس فریاد میزنم عشق من دوستت دارم
نمیدانم باور کرده ای که تنها تو را دارم
باز هم میگویم عزیزم ، تو آنقدر خوبی که من لیاقت تو را ندارم
درهای قلبم را بر روی همه بسته ام
هنوز در شور و شوق این عشق به حقیقت پیوسته ام
وقتی که فکر میکنم که با توام
نه معنی تنهایی را میدانم و نه حس میکنم که خسته ام
اینک که دارم برایت از احساسم نسبت به تو مینویسم
میدانم لحظه ای که آن را برایت میخوانم تو با شنیدن این احساس اشک میریزی
پس همین حالا خواهش قلبم را بپذیر و اشک نریز ،
اینها همه حرف دلم بود عزیز
من که گفتم اشک نریز ، پس چرا اینک چشمهایت شده خیس؟
قطره های اشکت بر روی قلبم ریخته
قلبم با تمام وجود طعم شیرین عشق را با تو چشیده
نمیدانی چقدر خاطر تو برایم عزیزه
تا به حال یار وفاداری را مانند تو ندیده
تو را که دارم دنیا مال من است،
دیگر آرزویی ندارم چون همان یک آرزویم که تو بودی به حقیقت پیوسته است!


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:53 | |







دعا میکنم

دعا میکنم هیچ گاه چشمان زیبای تو را

در انحصار قطره ای اشک نبینم

و تو برایم دعا کن ابر چشمانم همیشه برای تو ببارند

دعا میکنم لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

وتو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم

دعا میکنم دستانت که وسعت اسمان و پاکی دریا

و بوی بهار میدهندهمیشه از حرارت عشق گرم باشد

و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در

دستی بجزدست تو گره ندهم

من برایت دعا میکنم که گل وجود نازنینت

هیچگاه پرمزده نشود

برای شاپرکهای باغچه خانه ات دعا میکنم

که بالهایشان هرگز محتاج مرهم نباشد

من برای خورشید اسمان زندگیت دعا میکنم که هرگز غروب نکند

بدان در اسمان زندگیم تو تنها خورشیدی

دعا کن که خورشید اسمان زندگیم هیچ گاه غروب نکند


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:45 | |







تـــــــــــو


مهربانی ات را که جمع کنم با ثانیه هایم

زندگی رنگ خوابهای کودکی را
می گیرد٬
می بینم پروانه ی لبخند را
که سرک می کشد از پیله اش
...
به هوای تو٬
خانه می سازد روی لبهای من.
مهربانی ات را که کم کنی از رویاهایم٬
سیر می شوم از خودم٬
خاطره هایت را می شمارم٬
با انگشتانی که همیشه
کم می آیند برای حساب کردنت.
بودنم که مقابل نبودنت
قرار گیرد...
ادامه نمی دهم دیگر٬
من می مانم و معادله ای که حل نمی شود
من باشم و برای تو...نه؟
این نامساوی هرگز به جواب نمی رسد


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:40 | |







گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر

گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر ،

با اعتماد ، زمان حالت را بگذران ،

و بدون ترس برای آینده آماده شو .

ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز .

شک هایت را باور نکن ،

وهیچگاه به باورهایت شک نکن .

زندگی شگفت انگیز است ، در صورتیكه بدانی چطور زندگی کنی .

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:16 | |







گفتی از چهره ی ماتم زده ی غم بنویس !!

گفتی از چهره ی ماتم زده ی غم بنویس !!

گفتی از ناله در این نامه فراوان بنویس !!

گفتی و رفتی و جستی و ندانستی تو

که من از روز ازل بسته به زنجیر تو ام

شبم از غم ، غمم از تو و تو گفتی بنویس !!!

غم از این غم که ندارد ثمری هر سخنی

و از این غم بسیار

که نخواندست کسی از ورقی  … !!

گفتی از آنچه تو داری بنویس ؛

گفتی از آنچه تو خواهی بنویس ؛

گفتی از آنچه تو دانی بنویس ؛

گفتم از غم بنویسم که چرا

کانچنین موج خموشی به تن آزرده مرا ؟؟!!

گفتم و رفتم و جستم و ندانستی تو ،

غم من آنچه تو می پنداری نیست !!!

http://tina-afshar.persiangig.com/image/akshaye%20asheghaneh/145%20che%20goyam%20az%20dele%20shekasteh.jpg

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:19 | |







همین یک شب

 

همین یک شب جایمان را عوض کنیم،من معشوقه می شوم و تو عاشق

باش،من خیانت می کنم و تو فراموش کن

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:8 | |







وقـــتــی ایـن شـــعــرو شــنـیـدی نـمـیدونم کـه کـجـایی

وقـــتــی ایـن شـــعــرو شــنـیـدی نـمـیدونم کـه کـجـایی

 نـمـیـدونـم اونــجــا گــیــری یـا دلـت مـیـخــواد بـیـایــی

 نـمـیدونـم که هــنـورم تـنـها عــشــق تـو مــن هــسـتـم

یـا کـه ایـن مـنـم کـه تـنـهــا تـوی حـسـرتـت نــشــسـتم

شـایـدم تـوی نگـاهــت دیگـه جایی واسـه مـن نـیــسـت

کـاشـکـی حـس میکردی اینجا چقدرجای تو خالـیــسـت

شـایـد ایـن فـاصله ها بود که چـشا تو روی مـن بــســت

نـمـیـدونـم تـوی قـلــبـت هــنـورم جـایـی بـرام هـــســت

نـمـیدونـم کـجـا هــســتـی اونـجـا  آســمـون چــه رنگــه

اونـجـا مـثـل ایـنـجـا عــشــق وعاشـقـی چـقـدر قــشـنگه

بـی تــو مــن ایـن ســر دنـیـا دل خــوشـم به ایـن تـرانـه

مـیـنـویـسـم واسـه برگـشت شاید این شعـر شعـر حالـه

شـــنـیـدم گــفــتـی تــو غـربــت دلــت  ارهــمـه بــریـده

پــس کجا مـونـدی که چـشـمات چــشـم خـیسـمـونـدیـده

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:6 | |







عشق زمانی است

http://www.gohardasht.com/uploaded/_ACACFD60-E7BF-4411-A61E-848AA70415CF_.jpg

عشق زمانی است که نتوانی به چیزی جز او فکر کنی

عشق زمانی است که دستش را در دست داری و آغاز آشنائیتان را به یاد نمی آوری

عشق زمانی است که فقط برای اینکه با او باشی وقت زیادی را برای خرید با او مصرف می کنی و از آن لذت می بری

عشق زمانی است که هر وقت خبر جالب یا غم انگیزی می شنوی به اولین کسی که دوست داری بگویی اوست.

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:49 | |







یکی هست

یکی هست  تو قلبم که هرشب واسه اون می نویسم و اون خوابه

نمی خوام بدونه واسه اونه که قلب من این همه بی تابه

یه کاغذ  یه خودکار دوباره شده همدم این دل دیوونه

یه نامه  که خیسه  پر از اشک و کسی بازم اون نمی خونه

یه روز همین جا  توی اتاقم  یه دفعه گفت داره میره

چیزی نگفتم  اخه نخواستم دلش غصه بگیره

گریه میکردم  در که می بست  میدونستم که می میرم

اون عزیزم بود  نمی تونستم جلوی راهش بگیرم

می ترسم  یه روزی  برسه که اون نبینم بمیرم تنها

خدایا  کمک کن  نمی خوام بدونه دارم جون می کنم اینجا

سکوت  اتاق  داره می شکنه تیک تاک ساعت رو دیوار

دوباره  نمی خواد  بشه باور من که دیگه نمی یاد انگار

http://www.gohardasht.com/uploaded/_EBE8F3B4-2C67-4FC6-A707-BA2C4154134C_.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:47 | |







زندگی

زندگی بافتن یک قالیست،نه همان نقش و نگاری که خودت میخواهی...
نقشه را اوست که تعیین کرده،
تو در این بین فقط می بافی،
نفشه را خوب ببین...نکند آخر کار قالی زندگیت

 

را نخرند!!!


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:37 | |







من پذیرفتم شکست خویش را

من پذیرفتم شکست خویش را

پندهای عقل دور اندیش را

من پذیرفتم که عشق افسانه است

این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

می روم از رفتنم دل شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتراز ما می روی

آرزو دارم ولی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:36 | |







کاش هرگز

کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت رابخورم ...

کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی

دیدن یک لحظه فقط یک لحظه

از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم ...

کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد ...

تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریزند ...

کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با

خود نگویم : " آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:34 | |







عشق، غریب ترین واژه

عشق، غریب ترین واژه

وقتی طراوت باران                زیر نگاهت یخ می زند

ماهی ها به دنبال آخرین حبابند

و عشق...          غریب ترین واژه ی زمینی

توی دستان خوشکیده تو       جان می دهد

تنـها آخرین نفس حس پرواز دارد

خود را آماده کن برای کوچ بی انتها

تو تنها پرستوی زمستانی

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:32 | |