نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





یه روز دلم گفت بنویس....

یه روز دلم گفت بنویس....

یه روز گفت از اونی که می خوای بنویس و باهاش

اینجا حرف بزن....اینجا بهش بگو....

اون چیزایی رو که میخوای بهش بگو تا شاید ....

یه روز دیگه دلم گفت ننویس ....

اما دوستام نذاشتن و اومدن و گفتن که بازم برامون بگو ..

از دل تنگت .....

از اونی که می خواستی و .....

بنویس برای اونی که میخوای.....

ولی امروز بازم دلم میگه ننویس ....

نمیدونم چند سال دیگه دوباره بیام و به وبم سر بزنم

و یادی از اونایی که موندن بکنم

نمیدونم اون موقع با خوندن این حرفها یا

این نوشته ها چه حسی پیدا می کنم....

یاد خاطرات کدوم از شماها می افتم....

شایدم با یه کار جدید و با یه حال و هوای بهتر بیام ...

ولی دیگه نمی نویسم ....

یعنی فعلا دیگه قصد نوشتن ندارم ....

یاد تک تکتون هستم و خواهم بود .....

می دونم که سرمون انقدر به زندگی و کارامون

گرمه که همدیگرو یادمون میره ولی قول میدم یادتون باشم..

حدودا ۳ سال نوشتم و الان فقط می خوام

سکوت کنم و بشنوم ....

از همه دوستای با محبتم تشکر میکنم ...

آهای همه اونایی که توی پیوندهام هستید همتون رو

دوست دارم...

فقط خوشحالم که توی این چند وقت دل کسی رو نشکوندم

و به کسی دروغ نگفتم ....

همین .....

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:54 | |







دل شکستن هنر نیست

یه پسر ....

یه جایی از این شهر بزرگ ....

یه دل گرفته .......

یه دل که از همه نا مردی و خیانت دیده ....

یه کسی که دوستش داره و اما روش نمیشه که بیاد و بهش بگه تا اونو از تنهایی دربیاره ....

یه پسر که وقتی به کسی دل بست هیچی ازش ندید جز خیانت .....

یه آدم که دلش می خواد با دختر آرزوهاش زندگی کنه و هر چی دل تنگش میگه فقط اون بدونه

یه آدم که منتظر دختر رویاهاش نشسته و غافل از اینکه دیگه هیچ دختری رویایی نیست....

یه آدم که دوست داره فقط از دلتنگیاش برای کسی بگه که با تمام وجود درکش کنه....

یه آدم که هر چند وقت یکبار دلش می گیره و حرفایی که ۶۰ بار گفته رو دوباره تکرار می کنه....

دوباره تکرار می کنه تا بلکه دختر آرزوهاش بیاد و به دادش برسه ....

یه آدم که دلش همیشه تنگه ...

همیشه دلش تنگه واسه اونی که میخواست و بهش نرسید.....

یه آدم که می دونه هیچی نمی دونه.....

یه آدم که خیلی خستست ... خیلی......

یه پسر که فقط دلش می خواد بگه :

دلم تنگه........

دلم تنگه .... چه بی رنگه روزای بی تو بودن

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:53 | |







آهای همیشه و هنوز قلبم

آهای همیشه و هنوز قلبم

خبر داری داره میسوزه قلبم؟

یه بار شده سراغم رو بگیری؟

سراغ درد و داغم رو بگیری؟

 

جای اینکه تشنه خونم باشی

یه بار شده دل نگرونم باشی؟

اما با این همه نامهربونی

کاشکی بفهمی که عزیز جونی

کارت پستال درخواستی طراحان

 

خنده رو از روی لبم گرفتی

عشقم رو خیلی دست کم گرفتی

حیف نبود به جای حق شناسی

اینهمه بی وفایی، ناسپاسی؟

 

خوب میدونم غریبه ای با دلم

از تو یه دنیا فاصله است تا دلم

اما بازم میخوام که برگردی و

تموم کنی این همه نامردی رو


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:52 | |







ادمها بیزارم از شما

الان که دارم مینویسم بغض توی گلومه

دلم گرفته از دستت. دلم خیلی گرفته از دستت و نمیدونم چرا اروم نمیگیرم. نمیدونم چرا خدا با اون همه عدالتش راضی شد من اینجوری ماتم زده بشم. من که نیت بدی نداشتم. چرا باید فقط به جرم اینکه داداش یه آدم شدم تا این حد دلم بسوزه. منم میتونم بد باشم. میتونم خیلی بد باشم. میتونم خیلی بد انتقام بگیرم طوری که همه آتش دلم سرد بشه اما چرا  نتونستم؟

لعنت به من

لعنتخدا به من و به دلم

از همه شما آدمهایی که از همه ناله دارید  مثل همه اید بیزار شدم

از شما آدمهایی که دم از خوبی میزنید اما پاش برسه از همه بی وفاتر خودتونید و بس

از شما که میگید بد بودن یعنی آدمهای دیگه اما خودتون هم وقتی میخوایم بازی کنیم میرید توی گروه همون آدمهای دیگه و نقش تون میشه منفی

از شما که نقاب مهربونی میزنید تا دل بهتون بدن اما وقتی بهتون وابسته میشن، با بیرحمی نقاب برمیدارین و  وابستگی ها رو زیر پا میذارین

از شما که میگید میمونید تا آخرش اما آخرش از دید شما همین یه لحظه دیگه است

از شما میگید به یه نفر اعتماد دارید اما پاش که برسه بهش میگید خیانت کار

به شما چی میکن؟ خودتون به خودتون چی میگید ؟

چطور به خودتون اجازه میدید با احساسات و وابستگی و ذهن و باور و همه وجود یه آدم بازی کنید؟

مگه شما مسلمان نیستید ؟ مگه خدا ندارید ؟ مگه از همون خدا ترسی ندارید؟ مگه دلی توی سینه ندارید؟ اره من عصبانیم . از اون همه صبرم ببینید به کجا رسیدم که دارم این حرفها رو میزنم. از همه آدمهات ناامید شدم خدایا.

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:50 | |







ببین چقدر خوشبختی

حالم خوب نبود یه نفر خیلی کمک کرد. خدا آدمهاش رو تنها نمیذاره.

حالم خیلی بهتر شده اما دلم به یاد اون روزها هنوز داره میسوزه. کاش میومدی میگفتی برای چی این کار رو کردی تا فقط دلم آروم بشه.

داره میسوزه ته دلم

میفهمی؟

داره میسوزه

داره میسوزه

داره بدجور میسوزه از کاری که تو کردی از حرفهایی که زدی از دلایلی که اوردی

من از اینجا میرم

اما سوزشی که توی دلمه تا ابد میمونه

میشنوی؟

تا ابد میمونه

اگه هنوزم میای و میخونی بدون که داره قلبم از دست کاری که تو کردی شب و روز خودش رو میخوره و توی خودش میسوزه و هیچکس نمیفهمه چه غمی توی دلمه حتی تویی که رنگ این آدمها شدی مثل این آدمها شدی

سنگ شدی

هر دلیلی هم که داشتی نباید بهم توهین میکردی و مثل یه اشغال باهام برخورد میکردی

من ازاری نرسونده بودم به تو که با من این کار رو کردی

 

دلم داره از دستت میسوزه اگه واست مهمه

آره  تو خوشبختی

برو خوش باش

اما خوشبختی این نیست که به آدمهایی که دوست داری برسی. خوشبختی اینه که بشماری ببینی قلبی از دستت به درد نیومده؟ اگه نیومده اونوقت اسم خودت رو بذار خوشبخت. خوشبختی یعنی اشک رو از چشک کسی بگیری نه اشکی به چشمی بدی

خوشبختی یعنی دست بگیری نه دستی رو رها کنی

خوشبختی یعنی پیمان وفاداری ببندی نه اینکه پیمانی رو با بیرحمی بشکنی

خوشبختی یعنی لبخند به آدمی بدی نه سوزش قلب

حالا اگه به نظرت همین خوشبختی که تو داری واست کافیه پس برو خوش باش

برو خوش باش اما به ته دلت یه نگاهی بکن. ببین واقعا خوشبختی؟

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:45 | |







تمام شد همه چیز

تمام شد همه چیز...به همان سادگی‌ که آغاز شد به همان سادگی‌ هم پایان یافت

دیگر تو دلیل نوشته‌هایم نیستی‌...دیگر من دلیل تپش قلب تو نیستم

دیگر چشمانی نیستند که دل تو را بلرزاند...و دیگر صدایی نیست که به من آرامش دهد

قلبت برای اولین بار به تو دروغ گفت

ما به هم نخواهیم رسید....

تو اشتباه من بودی...اشتباه شیرین و زود گذر...

اگر باز هم نوشتم،بدان مخاطبش تو نیستی‌...

مخاطبش قلب تنها و خسته خودم است

من به خود می‌‌اندیشم...

به دلی‌ که قرار است تحمل کند این فاصله‌ها را،این تفاوت‌ها را...

تو به خود بیاندیش

تنهایم بگذار...

تو آرامم کردی...و به همان سرعت آرامشم را گرفتی...

راه ما از هم جدا بود...از همان ابتدا

و چه تــلـخ بود این حـقیـقـت...

همه چیز تمام شد...دیگر دلیل نوشته هایم تو نیستی

http://www.irannaz.com/user_files/image/image36/0.794940001318699350_irannaz_com.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:38 | |







تا كجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت؟

تا كجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت؟

تا به كی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت؟

تا به كی با ضربه های درد باید رام شد؟

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد؟

بهر دیدار محبت تا به كی در انتظار؟

خسته ام از زندگی با غصه های بی شمار!


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:37 | |







لعنت به این لحظه ها

لعنت به این لحظه ها.چه بی رحمانه گذر می کنند.بی اندکی تامل.دستانم را ببین ...چه سرد است0چشمانم را بنگر...بارانیست
 
تا به کی مرا مجازات خواهی کرد؟
اینگونه مرا سرزنش نکن.تو بی جهت مرا به هر سو میبری!
افکار پوچت را بر من قالب نکن.تو اینگونه مرا نابود می کنی!
مرا رها کن.بگذار با پاهای خود قدم بردارم
چیست ترا؟
چرا اینگونه مینگری؟
مرا شکست خورده میپنداری؟
گویی خودت حال و روز خوشی داری!
چرا بی جهت می خندی وقتی بغض داری؟
چرا خودت را گوشه گیر جلوه میدهی لحظه هایی را که بی غمی؟
چرا اسوده نمی خوابی و فکرهای بی سرانجام می کنی؟
چرا احساساتت را مخفی میکنی؟
اینگونه زیستن چه سود دارد...
ترا به حال خود وا میگذارم...
تو نیز از حال من بگذر ...


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:30 | |







روی صندلي چرخ دار

گروه اینترنتی ایران سان

روی صندلي چرخ دار
تمام حواست
به تلفن
هیچ کس؛ حتی مزاحم هم نمی شود
روی صندلي چرخ دار
عصایت دور افتاده
و آرامش نگاهت
روی خط سفید پیاده رو
روی صندلي چرخ دار
دور دستانت تسبیح
که رنگ از ریسمانش هم رفته
و زمزمه هایت
روی خط سکوت خانه
باز هم آرام تر
روی صندلي چرخ دار
لکه های دیوار
هر روز؛ نگاهت را این سو و آن سو پرت می کنند
روی صندلي چرخ دار
بیست سال
بوی سنگر را
لابلای عکسها می جویی
ولی خودت سنگر بودی
شاید فراموش کرده ای... ...


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:24 | |







گروه اینترنتی ایران سان

آدمـ هـا کـه " عــوض " می شـونـد ...
از " سـلام " و " شـب بـخیـر " گـفتـنشان
مـی شود ایـن را فـهمیـد !
از "بوسه هایشان "
از " حـرف هـا " و " نـگاه هـا "
از گـودال هـای ِ عـمیـقی کـه
بیـن ِ تــو و خـودشان می کـنـند
و تـویـش را پُــر از دلیـل مـی کُنـند ...!


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:19 | |







نمیدونم چی بگم

Girl(11).jpg

 

نمیدونم چی بگم

وقتی باهاتم زبونم قفل میکنه

وقتیم که نیستی حال گفتن ندارم

چشماتو که میبینم محو نگات میشم دیگه هیچی نمیبینم

بودنت. نبودنت. حرف زدنت. سکوتت. نگاهت. حرم نفست. دیونم میکنه

میخوام داد بزنم کنارم بمون

میخوام بگم وقتی نیستی دستام مال خودم نیست و از سرمای نبودنت یخ میکنن

میخوام بگم شبا نباشی فکرت نمیزاره بخوابم

میخوام بگم تا صبح این بالشمه که جور نبودنت میکشه

میخوام بگم قلب منی بدون تو زندگی ندارم

میخوام بگم پیشم بمون واسه همیشه

میخوام بگم ............................ د و س ت د ا ر م

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:17 | |







شبهای من بی تو بارانی ست

شبهای من بی تو بارانی ست 

باران بهانه خوبی ست برای گریه کردن پنهانی 

زمانی برای با هم بودن در زیر باران بودیم 

حال برای بی هم بودن در زیر باران گریانیم

شاید باوری نباشد نبود تو در کنارم 

اما این باورها حقیقتی ست نبود تو در کنارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:12 | |







نوشته ای برای خدا:

نوشته ای برای خدا:

سلام خدا جون میخوام این دفه به جای بندهات واسه خودت بنویسم

واسه حرفایی که مثل کوه جلوی چشمامه نمیدونم چه جوری بگم 

آخه سنگینی نگاه آدما آدمو بدجور دل گیر میکنه چرا آدما باید 

همیشه با بغض تو گلو حرف بزنن چرا باید همیشه لبخند تصنعی 

بزنن...... چرا باید همیشه دلشون گریون باشه ..........

همیشه میخوام گریه کنم تو تاریکی شب گریه میکنم 

یا زیر بارون با صدای بارون گریه میکنم 

یا اینکه یه جایی که هیچکی منو نبینه....

اما بازم دلم گرفته خداجون چرا نمی تونم آروم شم

چرا مثل همیشه مهربونی رو حس نمی کنم 

چرا مثل همیشه آرامش تو وجودم نیست 

خدا جون من دلم تنگ شده واسه اون روزا

اون روزایی که با دلی پر از درد باهات حرف میزدم ستارها آسمون و ماه

صدای منو میشنیدن از دور برام لبخند میزدن

من دلم تنگ شده واسه اون روزا خداجون

منو بازم ببر پیش خودت .............

دنیا جای قشنگی نداره دنیا مهربونی نداره 

دنیا محبت نداره خداجون 

من میخوام همصدای آسمون و ماه و ستاره شم

دوست دارم خداجون..........

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:10 | |







چه آرام بودم در آغوش تو

چه آرام بودم در آغوش تو

خود را از هر چه غم بود با آغوش تو گم میشد

چه آرام بود حس تو در آغوش تو

وقتی تمام وجودم در نبود تو میلرزید

چه آرام در آغوش تو میشد حس خوشبختی را فهمید

حس دوست داشتن حس خوب عاشقی

یاد آنروز که از ناله شب دلگیر بودم و آغوش تو

تنها پناهگاهی بود برای تسکینم

اشک چشمانم با بوسه های تو جاری میشد

آه دلتنگی.....

تا به کی بر خود نقاب خوشبختی باید زد تا به کی....

من در آغوش گرم تو خوشبخت ترین بودم....

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:9 | |







غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق

 

یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق

 

بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار

 

اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار

 

زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی

 

رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی

 

آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک

 

اون صـدای مهـربون ، نه سـکــوت ســرد خــاک

 

تویی که نگاه پاکت مـرهـم زخـم دلــــم بـود

 

دیدنـت حـتی یه لـحــظه راه حـل مشکـلـم بود

 

تو که ریـشه کردی بـا من، توی خـاک بی قراری

 

تو که گفتی با جـدایی هـیـچ مـیونه ای نداری

 

پس چـرا تنهام گذاشـتی توی این فـصل ســیاهی

 

تو عـزیـزترینی اما یه رفیـق نــیـمه راهــی

 

داغ رفتنـت عـزیـزم خط کـشـیـد رو بـودن مـن

 

رفتی و دیگـه چـه فایده ناله و ضـجـّه و شیـون

 

تو سـفر کردی به خـورشـید ،رفتی اونور دقایق

 

منـو جا گذاشتی اینجا با دلی خـســته و عاشـق

 

نمـیـخـوام بی تو بمـونم ، بی تـو زندگی حرومــه

 

تو که پیش من نبـاشـی ، هـمـه چـی برام تمـومه

 

عاشـق خـسـته و تنها سـر گـذاشـت رو خاک نمناک

 

گفت جگر گـوشـه ی عـشـقو دادمـش دسـت توای خاک

 

نزاری تنها بمونـه ، هــمـدم چـشـم سـیـاش باش

 

شونه کن موهاشو آروم ، شـبا قصـه گو بـراش باش

 

و غـروب با اون غـرورش نتونسـت دووم بـیـــاره

 

پاکشـیـداز آسـمـون و جاشـو داد به یـک سـتاره

 

اون جــوون داغ دیـده با دلـی شـکـسـته از غـم

 

بوسـه زد رو خـاک یار و دور شد آهسـته و کم کم

 

ولی چند قدم که دور شد دوباره گـریه رو سـر داد

 

روشــــو بــر گــردونـــد و داد زد

 

بـه خـدا نـمــیـری از یاد


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:42 | |







به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد

به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد

عجب از محبت من كه در او اثر ندارد

 


غلط است هر كه گويد دل به دل راه دارد

دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد 

 

 
می رسد روزی که بی من روزها را سر کنی

می رسد روزی که تنها مرگ را باور کنی 

 

 
می رسد روزی که تنها در کنار قبر من

شعرهای کهنه ام را مو به مو از بر کنی


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:39 | |







غارت

من کزین فاصله غارت شده ی چشم تو ام

 

چون به دیدار تو افتد سرو کارم چه کنم

 

یک به یک با مژه هایت دل من مشغول است

 

میله های قفسم را نشمارم چه کنم؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:35 | |







نه تو می مانی نه اندوه

1270164309 سری برتر عکسهای گرافیکی و عاشقانه

نه تو می مانی نه اندوه

ونه هیچیک از مردم این ابادی...

به حباب نگران لب یک رود قسم!

وبه کوتاهی ان لحظه شادی که گذشت

غصه هم میگذرد...

انچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند....

لحظه ها عریانند!

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز.....


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:49 | |







 

 

            امروز محکمتر مرا در آغوش مهرِ خود بگیر    

چون که من  امروز محتاج تر از دیروزم

بگذار که حس کنم تو را

بگذار در ثانیه های تو قدم زنم

کنارِ تو...

کنارِ خنده های دلنشینِ تو ...

کنارِ مهربانیت...

خود را رها کنم...

امروز مرا محکم تر در آغوشِ مهرِ خود بگیر

تا که قلبم ..

از سرمایِ این دوری  قندیل نزند

تا گرم شود دلم  از وجودِ نازنینِ تو

یک جایی ... آن دورها ... تو هستی

همین مرا بس است که بدانم یکی مثلِ تو وجود دارد زیرِ سقفِ آسمان

یکی مثلِ تو ..

یادم را نفس نفس راه می دهد در درونِ خود

یکی مثلِ تو ..

با همه ی حسی که در قلبش دارد عاشقِ من است

همین برای من کافیست که بدانم

  یکی مثلِ تو...

اینگونه بی ریا می خواهدمرا....

http://marshal-modern.ir/Archive/2012/2/13/375539_275515672501732_171883949531572_763314_384016740_n.jpg
 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:46 | |







گفتم

گفتم

   گفتم شاید ندیدنت از خاطرم دورت کنه

        دیدم ندیدنت فقط می تونه که کورم کنه

      گفتم صداتو نشنوم که از یادم بری

     دیدم تو گوشام جز صدات نیستش صدای دیگری

    ندیدن و نشندیدنت غشقتو از دلم نبرد

   فقط دونستم بی تو دل پر پر شد و گم شد و مرد


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:44 | |







سلام

سلام به تو که چشمهای پر از اشکم را که روی مژه هایم بی قراری می کند به یاد تو روی هم میگذارم

سلام به تو که تاریخ آمدنت را به یاد دارم اما تاریخ رفتنت را هزاران بار خط زده ام تا فراموش کنم که از تو دورم

سلام به تو که آنقدر با منی که هر وقت دست روی قلبم میگذارم حضور تو را احساس میکنم

سلام به تو که بدون تو تمام لحظه های خوب برایم عمر حباب را دارند

 

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:16 | |







زیباست این زندگی با تو فقط با تو !!

زیباست این زندگی با تو  فقط با تو !!

زیباست لحظه های عاشقی باتو تنها در کنار تو!!

زیباست لحظه غروب باتو فقط به یاد تو!!

آن لحظه که با تو هستم بهترین لحظه زندگیم است که دلم

نمی خواهد آن لحظه بگذرد!!!!!!

دلم می خواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچ گاه به

پایان نرسد!

زیباست این زندگی در کنار تو وبا عشق تو!!

زیباست آن لحظه ای که زیر باران قدم میزدیم یاباتو یابه یاد تو!!

این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو وعاشق تو هستم!

این لحظه ها عاشقانه تراز همیشه میگذرد چون با تو و به یاد تو هستم!

خوشبخت هست این قلب عاشق من چون تنها تورا دوست دارد!!1

تنه اتو را   فقط تو را   با تو می ماند   عاشقانه می ماند   و هیچگاه

تو را تنها نمی گذارد!!!!

میگویم دوستت دارم   چون لایق دوست داشتنی  فقط تو لایق این

عشق بی پایان منی!

می گویم با تو می مانم    عاشق تر از همیشه   فقط با تو

چون تنها تو سر پناه این قلب عاشق منی!!!!!

عشق منو تو ماندگار است تا ابد برای همیشه فقط با هم

تنها در کنار هم!

زیباست کلام عشق شیرین است لحظه های با تو بودن

فقط باتو و آن قلب مهربان تو!!!

عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند

یک عشق ابدی بی پایان!!!!!!!!!

لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست فقط با تو وبه عشق تو!


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:17 | |







عشقی که بهم دادی یه قلب کاغذی بود

عشقی که بهم دادی یه قلب کاغذی بود
نگاهت از روی عشق به من نبود
حرفای تو همشون دروغ بچه گونه بود
گریه های تو از ته دلت نبود
عشق من واسه تو بازیچه بود
توی اون دل بزرگت جایی واسه من نبود
عشقی که ازش می گفتی یه عشق کهنه بود
گلایی که برام می چیدی از باغ دلت نبود
عشق من واسه تو بهونه بود
دستای تو به گرمی دلت نبود
غروب من آرزوی ته دل تو بود
طلوع من واسه تو شادی نبود

[+] نوشته شده توسط حجت در 9:15 | |







مگذار که عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود !

مگذار که عشق ، به عادتِ دوست داشتن تبدیل شود !
مگذار که حتی آب دادنِ گلهای باغچه ، به عادتِ آب دادنِ گلهای باغچه بدل شود !
عشق ، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتنِ دیگری نیست ، پیوسته نو کردنِ خواستنی ست که خود پیوسته ، خواهانِ نو شدن است و دیگرگون شدن.
تازگی ، ذاتِ عشق است و طراوت ، بافتِ عشق . چگونه می شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند ؟
عشق، تن به فراموشی نمی سپارد ، مگر یک بار برای همیشه .
جامِ بلور ، تنها یک بار می شکند . میتوان شکسته اش را ، تکه هایش را ، نگه داشت . اما شکسته های جام ،آن تکه های تیزِ برَنده ، دیگر جام نیست .
احتیاط باید کرد . همه چیز کهنه میشود و اگر کمی کوتاهی کنیم ، عشق نیز .
بهانه ها جای حسِ عاشقانه را خوب می گیرند......................


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:14 | |







یکنفر در همین نزدیکی ها

یکنفر در همین نزدیکی ها


چیزی


به وسعت یک زندگی برایت جا گذاشته است...


خیالت راحت باشد...

آرام  چشمهایت را ببند...

یکنفر برای همه نگرانی هایت  بیدار است...

یکنفر که از همه زیبایهای دنیا

تنها تو را باور دارد ...

Picture Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:8 | |







نیمکت چوبی آن خیابان بلند...

نیمکت چوبی آن خیابان بلند...

من و تو و انبساط رویا...

یادت هست..؟

باران هم به پای بی پروایی اولین نگاهت نمیرسید...  

میگفتی از نگاهم میخوانی...

که امروز هوای دلم ابریست یا آفتابی..!

کوچه بی چراغ اولین دیدار...

یادت هست..؟

باز هم پاییز.....

باز هم همان کوچه...

یادت هست..؟

میدانم...

یادت نیست..!

اما...

من خوب یادم مانده است..!

آن روز را در دفترم زرد نوشته ام..!

زرد نوشته ام تا برگهای زرد پاییزی شاهد باشند...

شاهد حرفهایی که ای کاش آنها را نمیشنیدم...!

میگفتی صدای مرا از دور...

در خشم و مهربانی...

در دلتنگی و خستگی...

از میان هزار همهمه دنیا...

یکه و تنها میشناسی..!

میگفتی هر نجوای کوچکم...

برایت یک خاطره است..!

میگفتی امروز باران فقط برای من و تو میبارد...

یادت هست..؟

ای کاش دیگر هیچ وقت باران نمیبارید..!

ای کاش پاییز تکرار نمیشد...

حرفهایت خوب یادم مانده است...

میگفتی مرا تنها به کسی هدیه میدهی،

که از من عاشق تر باشد و...

از من برای تو مهربانتر...

آه...

 تو را از معصومیت گل مریم هم دوست تر میداشتم..!

اما...

تو در اوج ناباوری...

مرا با دنیایی از حسرت به "تنهایی" هدیه دادی..!

هنوز هم مات و مبهوتم..!

به راستی او از تو عاشق تر و مهربانتر است برای من..!؟

میدانم...

من دیر رسیدم...

خیلی دیر..!

دیگر روزها برایم تکراری شده اند...

روزهایی که تورا نمیبینم...

بگذار بی ادعا اقرار کنم...

هنوز هم هر روز دلم برایت تنگ میشود...

آرزوی خفته ام...

باز هم پاییز و...

باز هم فاصله بین من و تو...

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:51 | |







من به تو فكر مي كنم، با همه ي بهانه ها

من به تو فكر مي كنم، با همه ي بهانه ها

آه كه فارغي تو از، اين همه عاشقانه ها

 

هم نفس ستاره ها، آه كشيده ام تو را

شيشه شب كدر شد از ، آه من و ترانه ها

 

صبح كه آفتاب چون، كودك شوخ خنده رو

مي دود از كناره ها، مي پرد از كرانه ها

 

شب كه سوار مي شود، ماه به دوش ابرها

ماه كه دارد از رخ روشن تو نشانه ها

 

هر چه ستاره ديده اي، هر چه نفس كشيده اي

من به تو فكر كرده ام، با همه ي بهانه ها

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:48 | |







گل نهان همیشه بهار من برگرد

کارت پستال درخواستی طراحان

 

گل نهان همیشه بهار من برگرد

سکوت روشن شبهای تار من برگرد!

تو کرشمه و چشم خمار ودر عوضش

تمام هستی و دارو ندار من برگرد!

میان گردو غبار گمان ترک برداشت

فسیل باور و ایل و تبار من برگرد!

طنابهای زمین دور گردنم پوسید

وموریانه زده چوب دار من برگرد!

کجاست شط دو تار نگاه مشرقی ات

که پینه بسته گلوی سه تار من برگرد!

بیا به یاری این پای ناتوان افسوس

پر از گناه شده کوله بار من برگرد!

بکوب بر دف و با رقص تیغ عریانت

بچرخ دور جنون مدار من برگرد

شهید کن عطشم را شتاب کن شیدا

به سر رسیده دگر انتظار من بر گرد!


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:46 | |







زمان بدون تو مشتی ملال خوهد شد

زمان بدون تو مشتی ملال خوهد شد

جهان تجسم یک احتمال خواهد شد

برای چشم به راهانت ای سوار سپید!

در انتظار تو هر لحظه سال خواهد شد

اگر غروب نگاهت همیشگی باشد

دلیل ماندن و بودن سوال خواهد شد

پس از طلوع تو خفاش شوم تاریکی

در اوج حوصله آشفته حال خواهد شد

اگر کبوتر صلح تو بال بگشاید

زمان مرگِ هر آنچه جدال خواهد شد

همینکه راوی قصه به آمدن برسد

غراب دلهره ها نیز لال خواهد شد

و آب های گل آلود هم یقین دارم

به یمن آمدن تو زلال خواهد شد

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:44 | |







تو آنجا ٬ من اینجا

کارت پستال درخواستی طراحان

تو آنجا ٬ من اینجا

تو آنجا من اینجا

اسیر و پای در بند

تو آنجا من ابنجا

دو مجنون و گرفتار

دو در ظاهر سلامت

ولی در سینه بیمار

تو آنجا

مرا می جویی اما جز هوا نیست

به جای پیکر من در بر تو

به نرمی می گشایی شعرهایم

که پیچد عطر من در بستر تو

صدای پای من می آید از دور

که پر می گیرم از هر جا به سویت

تو می بینی نگاه خسته ام را

که می لغزد به رویت

ولی افسوس ای دوست

خیالست

من آنجا در کنار تو محالست

تو آنجا من اینجا

من اینجا در دل جمع

ولی محزون و تنها

از این عالم ترا می خواهم و بس

تو را دیوانه ی عشق

ترا بیگانه از هر آشنایی

ترا می خواهم و خندیدنت را

ز شوق دیدنم لرزیدنت را

ولی افسوس ای دوست

تو آنجا

من اینجا در دل جمع

در امیدی محالم

تمام آنچه می خواهم محالست

خیالست....


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:43 | |







آه ای رفیق

" کارت پستال درخواستی طراحان "

آه ای رفیق
آه ای رفیق
از چه فراموش کرده ای
آه ای رفیق
آن را که نقد هستی خود پاک باخته
آن را که غم خریده و شادی فروخته
آن را که چون شراره به یک لحظه سوخته
اما به حال سوخته یک عمر ساخته
آه ای رفیق
آه ای رفیق
نان گرم سفره ام را با تو قسمت کردم ای دوست
هر چه بود از من گرفتی غیر اه سردم ای دوست
دشمن من بودی ای رفیق رهم
دشمن این قلب پاک و بی گنهم
نام تو فانوس هر مسافر شب
از چه نتابیدی بر شب سیهم
آه ای رفیق
آه ای رفیق

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:36 | |







چی می شد

چی می شد اگه خدا امروز وقت نداشت به ما برکت بده چرا که دیروز ما وقت نکردیم ازش تشکر کنیم .
چی می شد دیگه هرگز شکوفا شدن گلی رو نمی دیدیم چرا که وقتی خدا بارون فرستاده بود گله کردیم .
چی می شد اگه خدا عشق و مراقبتش را از ما دریغ می کرد چرا که ما از محبت ورزیدن به دیگران دریغ کردیم.
چی می شد اگه خدا امروز به حرفهامون گوش نمی داد چون دیروز به دستوراتش خوب عمل نکردیم .
چی می شد اگه خدا خواسته هامونو بی پاسخ می گذاشت چون فراموشش کردیم .

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:32 | |







مرا دریاب

مرا دریاب

تو ای تنهاترین شاهد
تو ای تنها در این دنیا و هر دنیا
بجز تو آشنایی من نمی‌یابم
بجز تو تكیه‌گاه و همزبانی من نمی‌خواهم
مرا دریاب
تو میدانی كه من آرام و دلپاكم
و میدانی كه قلبم جز به عشق تو
و نام تو
و یاد تو
نخواهد زد
و می‌دانی كه من ناخوانده مهمانی در این ظلمت‌سرا هستم

مرا دریاب
كه من تنهاترین تنهای بی‌سامان این شهرم
مرا بنگر.. مرا دریاب
قسم به راز چشمانم
به‌ اقیانوس بی‌پایان رویایم
به رنگ زرد به رنگ بی‌وفایی‌ها
به عشق پاك
به ایمانم
به چین صورت مادر

به دست خسته‌ی بابا
به آه سرد تنهایی
به قلب مرده‌ی زاغان
به درد كهنه‌ی زندان
به اشك حسرت روحم
به راز سر به مُهر سینه‌ی اسبم
اگر دستم بگیری و
از این زندان رها سازی
برایت عاشقانه شعر خواهم گفت
همین یك قلب پاكم را
و روح بی‌قرارم را كه زندانی‌ست
به تو ای مهربان تقدیم خواهم كرد
مرا از غربت زندان رها گردان
نگاه بی‌پناهم بر در زندان تنهایی روح خسته‌ام خشكید
مرا دریاب
مرا دریاب كه غمگینم..؛

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:28 | |







وقتی کسی را دوست دارید

 

وقتی کسی را دوست دارید ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود .
وقتی کسی را دوست دارید ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید .
وقتی کسی را دوست دارید ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید .
وقتی کسی را دوست دارید ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید .
وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است .
وقتی کسی را دوست دارید ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیا ست .
وقتی کسی را دوست دارید ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است .
وقتی کسی را دوست دارید ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید .
وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید .
وقتی کسی را دوست دارید ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید .
وقتی کسی را دوست دارید ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید .
وقتی کسی را دوست دارید ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید .
وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید .
وقتی کسی را دوست دارید ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید .
وقتی کسی را دوست دارید ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد .
وقتی کسی را دوست دارید ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید .
وقتی کسی را دوست دارید ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند .
وقتی کسی را دوست دارید ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد .
وقتی کسی را دوست دارید ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید .
وقتی کسی را دوست دارید ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید .
وقتی کسی را دوست دارید ، واژه تنهایی برایتان بی معناست .
وقتی کسی را دوست دارید ، آرزوهایتان آرزوهای اوست .
وقتی کسی را دوست دارید ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید .
به راستی دوست داشتن چه زیباست

دختر.دختران زیبا.دخترای ناز


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:56 | |







عشق تو مرا به کجا برده

عشق تو مرا به کجا برده
تا به حال اینجا را ندیده بودم ،
دنیاییست شبیه آرزوها، رویاییست مثل آن روزها
روزهایی که من بودم و تنهایی ، همیشه فکر میکردم دیگر تا ابد من و دلم تنهاییم
عشق تو مرا به چه حالی انداخته ، این نوا، همان نواییست که عشق برای ما نواخته
روزها میگذشت و عاشق نمیشدم ، همه رفتند و آمدند و من اسیر این و آن نمیشدم
اما.....آن روزی که تو آمدی ...
 
چه کردی با من، که اینک حال من اینگونه است ، دل من بی قرار یک لحظه در کنار تو بودن است
چه کردی با دل من که اینک هوای دلم ، هوای دلتنگیست ، کار هر روز و هر شب من بی قراریست
یک لحظه به بی تو بودن فکر کنم عاقبتش گریه و زاریست
بدجور مرا به رویاها برده ای ، مرا از این رویا بیدار نکن ، حالا که عاشقم کردی، مرا دوباره با تنهایی آشنا نکن
قدم گذاشته ام در دنیایی دیگر ،این تنها ،عشق تو است که توانسته قلب مرا دربرگیرد
تویی که توانستی مرا دیوانه ی چشمهای زیبایت کنی
تویی که توانستی مرا ، این دل تنهای مرا ، این دستهای خالی مرا ، وجود سرد و اتاق تاریک مرا پر از نیاز کنی ، آمدی و دلم را عاشق کردی و دستهایم را با دستهای گرمت پر کردی و به آغوشم آمدی و با حضورت همه جا را پر از عشق و محبت کردی
نمیدانم چه بگویم ، تنها آرزوی من در این لحظات این شده که تو را ببوسم ، تا با تو بودن را باور کنم و از اینکه تو را دارم روز و شب خدا رو شکر کنم
عشق تو مرا به کجا برده، یعنی این دل من است که به انتظار تو ساعتهاست که چشم به آن دور دستها انداخته!
گاهی وقتها میرسد که باور ندارم بیدارم، یا فکر میکنم دیوانه شده ام یا حس میکنم که خوابم!
ببین عشق تو مرا به کجا آورده ، این حال من نیست که اینک خیره به عکسهای توام، منتظر یک لحظه شنیدن صدای توام ، به انتظار فردا و یک بار دیگر نگاه به چشمهای زیبای توام،
ببین عشق تو مرا به چه روزی انداخته...

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:55 | |







دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است

دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است
دیدنت در رویاها برایم دلنشین است.
تو در رویاهای منی
تو شبها در آسمان تاریک دلم ، ماه منی
دیدنت در خواب آغاز یک روز زیباست
به عشقت میگذارنم روزها و شبها را
تا بیاید لحظه ای که شب و روز در کنارت باشم
تو خوابی و من در آغوشت باشم
تو از خواب بیدار میشوی و من نظاره گر آن روی ماهت باشم
تمام رویاها و تمام لحظه های زندگی ام پر شده از رازهای شیرین عشق تو
این راز آغازیست برای دلتنگی ات ، آوازیست برای تو را خواندن ، پروازیست برای به سوی تو آمدن
تا بیاید لحظه ای که تو را از دور دستها ببینم و از شوق در آغوش کشیدنت بالهایم را با عشق به پرواز درآورم
آنقدر بال بزنم تا لحظه ها را از دست ندهم
تو بر روی ابرها نشسته ای و من در لا به لای ابرها چهره درخشانت را میبینم
ابرها را کنار میزنم و به سوی تو می آیم
این لحظه چقدر زیباست!
دیدنت در خواب نیز برایم شیرین است
دیدنت در رویاها برایم دلنشین است
عشق من به تو یک عشق آتشین است
میسوزم در آتش عشقت و خاکستر میشوم تا باور کنی چقدر دوستت دارم.

سایت  آپلود عکس رایگان , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:51 | |







گنه کردم گناهی پر ز لذت

گنه کردم گناهی پر ز لذت

درآغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی

که داغ و کینه جوی و آهنین بود

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

گنه کردم چشم پر ز رازش

دلم در سینه بی تابانه لرزید

ز خواهش های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لبهایم هوس ریخت

ز اندوه دل دیوانه رستم

فروخواندم به گوشش قصه عشق

ترا می خواهم ای جانانه من

ترا می خواهم ای آغوش جانبخش


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:16 | |







اگر روزی ز عشقم یاد کردی

اگر روزی ز عشقم یاد کردی

بدان با عاشقت بیداد کردی

بدان همچون خزانی یأس انگیز

گل امید دل، بر باد کردی

بدان آواره کوی غمت را

ز غمهای جهان آباد کردی

حصاری بود عشقت مرغ دل را

چرا مرغ از قفس آزاد کردی؟

تو کز فرجام عشق آگاه بودی

چرا دل را به عشقت شاد کردی؟

بهاری بود فصل با تو بودن

خزان عشق من بنیاد کردی!

وداع از عشق، خوشتر بود با اشک

چرا ای دل، چرا فریاد کردی؟

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:15 | |







می خواهمت ولی دوری

می خواهمت ولی دوری خیلی خیلی دور
نه دستم به دستانت می رسد و نه چشمانم به نگاهت
به آن نگاه مهربان و دست نیافتنی ات
انسان هیچ گاه از یاد نمی برد خواسته های از دست رفته اش را
اگر بگویم بگویم . هیچ هیچ مهربان ! دیر شده آن هم برای همه چیز
گفتم دلم برایت تنگ شده است باور نکردی
گفتم تا به ابد در قلبم هستی باور نکردی
گفتم دوستت داشتم و دارم باور نکردی
هیچ کدام را باور نکردی
فقط خندیدی و من خنده ات را خوب تعبیر کردم
چه سراب باطلی

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:14 | |







دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست

دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!


قانعم، بیشتر از این چه بخواهم از تو
گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست!

گله ای نیست، من و فاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی! تو در آن گستره خورشیدی کن!
من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست

من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست

فکر کردن به تو یعنی غزلی شورانگیز
که همین شوق مرا،

خوب ترینم کافی ست

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:12 | |







دیدی ای غمگین تر از من بعد از آن دیر آشنایی

 دیدی ای غمگین تر از من بعد از آن دیر آشنایی
آمدی خواندی برایم
قصه ی تلخ جدایی
مانده ام سر در گریبان
بی تو در شب های غمگین
بی تو باشد همدم من
یاد پیمان های دیرین
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد
آتش عشق و محبت
در خزان سینه افسرد
کنون نشسته در نگاهم
تصویر پر غرور چشمت
یک دم نمی رود از یادم
چشمه های پر نور چشمت
آن گل سرخی که دادی
در سکوت خانه پژمرد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:9 | |







گریه شاید زبان ضعف باشد

گریه شاید زبان ضعف باشد

شاید کودکانه شاید بی غرور

اما هر وقت گونه هایم خیس می شود

می فهمم نه ضعیفم نه کودکم بلکه پر از احساسم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:8 | |







تحمل کردن قشنگه

تحمل کردن قشنگه
اگه قرار باشه یه روزی به تو برسم
انتظار آسونه
اگر قرار باشه دوباره تو رو ببینم
زندگی شیرینه
اگه قرار باشه دستاتو تو دستام بگیرم
مشکلات حل میشه
اگه قرار باشه روزی به پات بمیرم
اشکهام به لبخند تبدیل میشه
اگه یه بار ببوسمت
و لبخندهام دوباره به اشک
فقط اگه ببینم خیال رفتن داری
اما بدون دوستت دارم
از پشت این همه فاصله
از پشت این همه حرف
دوستت دارم تا بی نهایت عشقم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:4 | |







تمام تردید های من

تمام تردید های من
در دوستت دارم های تو
بی معنا شدند
هرگز تصور نمی کردم
که روزی اینچنین به دام عشق گرفتار شوم
و همچون کبوتری دلبریده از دنیا
در بند چشمانت اسیر شوم
هر روز که می گذرد
قلب کوچکم بیش از دیروز تو را می خواهد
آری
اکنون دیگر بدون عشق تو خواهم مرد
من بیمار عشق توام
و تنها طبیب من
دستان هستی بخش توست
پروانه ی خیالم
هر لحظه شمع چشمانت می جوید
ولی افسوس
که تلاشش بی حاصل است
دنیا را نمی خواهم
آسمان را نمی خواهم
جون تویی دنیای من
و آسمان همان چشمان توست
و حتی نفس هایت،نفس های من است
و اگر روزی دیگر بر نیایند
بی شک خواهم مرد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:3 | |







دوستت دارم

دوستت دارم بیشتر از معنای واقعی کلمه دوست داشتن!

دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داری!


دوستت دارم چون تو نیز مرا دوست می داری!


دوستت دارم همچو طلوع خورشید در سحر گاه عشق!


دوستت دارم همچو تکه ابرهای سفیدی که در اوج آسمان آبی در حال عبورند!


دوستت دارم چون تو رو میخواهم و تو نیز مرامیخواهی!


دوستت دارم از تمام وجودم ، با احساس پر از محبت و عشق!


دوستت دارم بیشتر از آنچه تصور می کنی.

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:1 | |







چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:0 | |







دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد

با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته است
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست...


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:58 | |







یا تو زیباتر شدی یا چشام بارونیه

یا تو زیباتر شدی یا چشام بارونیه .. این قفس بازه ولی قلب من زندونیه
من پشیمون می‌کنم جاده رو از رفتنت .. تو نباشی می‌پره عطرتم از پیرهنت

میخوام آروم شم تو نمیذاری .. هر دو بی رحمن عشق و بیزاری
همه دنیامو زیر و رو کردم .. تو رو شاید دیر آرزو کردم


قدمای آخرو آهسته‌تر بردار .. واسه من کابوسه فکر آخرین دیدار
بغض این آهنگ مارو تا کجاها برد .. شایدم تقدیرمو امشب به رحم آورد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:56 | |







یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی

یه نفس دور از تو بودن واسه من ماهی و سالی
با یه عکس و چند تا نامه پر نمی‌شه جای خالی

میون بود و نبودت جای خالیتُ حساب کن
وقت اومدن تموم ثانیه‌ها رو جواب کن


یه عالم فرقه میون از جدایی دق آوردن
تا با دستای قشنگت تو خود عاشقی مردن

چشممُ به گریه بنداز فکر نکن تو عشق فقیرم
ضرب تو ضربه‌ی ساعت زنده می‌شم و می‌میرم

قلبمُ به غصه بشکن نگاه کن به تیکه پارم
من به غیر از خواستن تو، رو لبم حرفی ندارم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:55 | |







به تلافی اون همه تلخی گله‌هاتم طعم عسل شد

به تلافی اون همه تلخی گله‌هاتم طعم عسل شد
غم معصومانه‌ی چشمات به تبسم تازه بدل شد
می‌شه با من هزار و یک سال به بهانه قصه بمونی
همه مرثیه‌های سکوتم به بهار تو باغ غزل شد

نفس کشیدن دل سپردن مثل دریا ماه من
از تو خوندن با تو موندن مقصد من راه من
همینه رویام آرزوهام سرگذشت آه من
نرفته برگرد که با تو شاید خدا گذشت از گناه من

تو مثل بارون غمو آسون می‌بری از یاد من
با تو خوبن بی‌غروبن خاطرات شاد من
زار و خسته دل‌شکسته بی‌نوا فرهاد من
مرغ آمین کی به شیرین می‌رسه فریاد من

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:54 | |