نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





خدارو میخوام

خدارو میخوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام


خدارو میخوام نه واسه مشکلو حل غصه هام


خدارو دوس دارم نه واسه جهنمو بهشت


خدارو دوس دارم ولی نه واسه زیباو زشت


خدارو میخوام نه واسه خودم که باشم یا برم


خدارو میخوام نه واسه روزای تلخه اخرم


خدارو میخوام نه واسه سکهو سکویا مقام


خدارو میخوام


کــه فقط تـــو رو نگـــه داره بــرام


خدارو دوس دارم واسه اینکه تو رو بهم داده


خدارو دوس دارم چون عاشق بودنو یادم داده


خدارو دوس دارم چون عاشقارو خیلی دوس داره


خدارو دوس دارم چون عاشقو تنها نمیذاره


خدارو دوس دارم واسه اینکه حواسش بامنه


خدارو دوس دارم اخه همیشه لبخند میزنه


خدارو دوس دارم واسه اینکه منو تو باهمیم


خدارو دوس دارم که میدونه ما عاشق همیم


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:44 | |







با تو آغاز کردم

با تو آغاز کردم

با تو زندگی کردم

با تو من تنهای من ما شد

با تو به خویشتن خویش رسیدم

با تو راه دشوار زندگی پیمودم

با تو به اوج رسیدم

با توشاد شدم

با تو خندیدم

با تو گریستم

اما حالا بی تو باختم

بی تو به کجا رسیدم

بی تو گریستم وتنها گریستم

بی تو خود را گم کردم

و بی تو به هیچ جا نرسیدم

بی تو تنها نیستم بی تو هیچم

بی تو رسوایی بیش نیستم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:42 | |







دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد


دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند


دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد


دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شندین صدایش را حسرت می کشد


دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده


دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است


دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است


دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است


دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است


دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است


دلم برای کسی تنگ است که راهنمایی زندگیست

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست


دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است


دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگیهایم است


دلم برای کسی تنگ است .............

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:36 | |







ماهی همیشه تشنه ام

ماهی همیشه تشنه ام،در زلال لطف بیکران تو
می برد مرا به هر کجا که میل اوست،موج دیدگان مهربان تو
زیر بال مرغکان خنده ات،زیر آفتاب داغ بوسه ات ای زلال پاک
ای همیشه خوب!ای همیشه آشنا!
هر طرف که می کنم نگاه تا همه کرانه های دور،
عطر و خنده و ترانه می کند شنا ،در میان بازوان تو،
ماهی همیشه تشنه ام ای زلال تابناک!
یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی ماهی تو جان سپرده روی خاک

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:34 | |







هنوزم میشه عاشق شد؟

هنوزم میشه عاشق شد؟

هنوزم عشق محرومه ؟

هنوزم عاشقا تنهان ؟

هنوزم عاشقا خسته ان؟

هنوزم عشق بی معناست توی این دنیای فانی ؟

هنوزم تو میهمانی ؟؟؟؟؟

توام پیش من نمیمانی ؟؟؟؟؟؟

هنوزم تنهایی بهتر از عشقه

چقدر این قصه هاتلخه

هنوزم هجران بهتر از وصله

هنوزم عاشق حرف مرا میفهمه

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:28 | |







دستم" را بگير

(¯`v´¯)
`*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
  ****            ****  
***____*** ***__ ***
***________****_______***
***__________**_________***
***_____________________***
***_____________________***
***________________***
***_________________***
***_______________***
***___________***
***_______***
***___***
  *****    
*** 

دستم" را بگير
و مرا ببر به دور "دست" هايی که
در "دست رس " هيچ "دستی" نباشم


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:22 | |







هیچ کس عاشق کسی نمیشود با انتخاب

هیچ کس عاشق کسی  نمیشود با انتخاب

بلکه آن با شانس است

هیچکس عاشق نمی ماند با شانس

بلکه آن با تلاش است

و هیچکس رابطه ی عاشقانه اش را با کسی برهم نمیزند با شانس

بلکه آن با انتخاب است


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:10 | |







شکایتی نداشتم از گردون

شکایتی نداشتم از گردون

گرچه هیچ برای من چرخ نزد هیچ

دست هایم را

در یک بعد از ظهر گرم

کاشتم با تفنگی زیر درخت هلو

آن طرف باغچه

و فریادی در ذهنم هرشب تکرار میکند

تمام شد

کاش میشد گلوله ای داشتم در مشت


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:7 | |







دلتنگی چشمانم

تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی،

و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت...

تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی،

تو فرصتی نداشتی برای برداشتن سیب سرخی از دستانم،

فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم،

جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند،

که لحظه ای توان ایستادن نداری...

تو فرزند سفر بودی،

و من نواده سکوت خویشتن...

دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست،

برو مسافر؛

جاده قدم های تو را دلتنگ است...

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:4 | |







زندگی زیباست

زندگی زیباست

زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست

گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست،

ور نه خاموش است و

خاموشی گناه ماست


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:2 | |







مهربان باش

مهربان باش که در آن پس ِ

    این پنجره ی سبـــــــتز قشنگ

         مهربان است کسی با من و تــــــو

              چه قشنگ است نگاهی که به مهـــر

                      بگشایی به همه

                               به طبیعـت

                                        به زمیــن

                                               به ستـــاره

                                                    به قناری قفس

                                                         به هر آن چیز و هر

                                                    آن کس که خدا ساخت

                                          مهـــــــربان باش

                                   مهربان باش چو ابر

                           با کویر دل من

                  با تـن نازک گل

           با زمخت تن خار

    مهربان مثل نسیم

مثل آیینه و آب

  مثل خورشید درخشان که به هر ذره ی خاک

      می درخشد همه روز از سر مهر

          زشت و زیبا همه مخلوق خداست

              به همه مهر بورز

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:0 | |







آنکـــــس

آنکـــــس کــــــه می گفت دوستـــم دارد

عـــاشقی نبــود کـــه به شــوق من آمده باشد

رهگذری بود که روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت

صدای خش خش برگها همان آوازی بود که من گمان می کردم

می گـــویــد :...................... دوستت دارم ............................

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:54 | |







قانون تنهایی

قانون تو تنهایی من است و تنهایی من

 قانون عشق
عشق ارمغان دلدادگیست و این

 سرنوشت سادگیست.
چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت

 تلخ و غریبی!
که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی

 آسمان پر ستاره کنی 
و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی
و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا

دل خوش کنی
و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری

عشق دوری تنهایی


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:48 | |







ای شب از رویای تو رنگین شده

ای  شب از رویای تو رنگین شده

سینه ام از عطر تو سنگین شده

ای به روی من گسترده خویش

شایدم بخشیده از اندوه بیش

همچو بارانی که شوید جسم خاک

هستیم ز آلودگی ها کرده پاک

ای تپش های تن سوزان من

آتشی در سایه ی مژگان من

ای دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من

پیش از اینت گر که در خود داشتم

هر کسی را تو نمی انگاشتم

عشق دیگر نیست این ٬ این خیره گیست

چلچراغی در سکوت و تیره گیست

عشق چون در سینه ام بیدار شد

از طلب پا تا سرم ایثار شد

با تو ام دیگر ز دردی بیم نیست

هست گر٬ جز درد خوشبختیم نیست

این دگر من نیستم ٬ من نیستم

حیف از آن عمری که با من زیستم

ای نفس هایت نسیم نیمه خواب

شسته از من لرزه های اضطراب

خفته در لبخند فرداهای من

رفته تا اعماق دنیاهای من

ای مرا با شور شعر امیخته

این همه آتش به شعرم ریخته

چون تب عشقم چنین افروختی

لاجرم شعرم به آتش سوختی..

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:23 | |







وقتی که خوابی

وقتی که خوابی نیمه شب تو را نگاه می کنم

زیباییت را با بهار، گاه اشتباه می کنم

از شرم سر انگشت من، پیشانیت تر می شود

عطر تنت می پیچد ودنیا معطر می شود

گیسوت تابی می خورد، می لغزد از بازوی تو

از شانه جاری می شود، چون آبشاری موی تو

چون برگ گل در بسترت، می گسترانی بوی خود

من را نوازش می کنی، بر مهربان زانوی خود

آسیمه می خیزم زخواب، تو نیستی اما دگر

ای عشق من بی من کجا، تنها نرو من را ببر

من بی تو می میرم نرو، من بی تو می میرم بمان

با من بمان زین پس دگر، هر چه تو می گویی همان

در خواب آخر عشق من، در برگ گل پیچیدمت

می خوابم ای زیباترین، در خواب شاید دیدمت

می خوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:15 | |







دوستت دارم

تو همسفر طلائی خورشیدی 

یک باغ پر از ستاره ی امیدی

ای کاش در آن زمان که زود می رفتی 

از غربت انتظار می پرسیدی که

دوستت دارم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:12 | |







به سکوت آرام

به سکوت آرام خانه کاغذی ات قسم که می دانم رویاهای تو به زیبایی خیالات من باورکردنی است. تو از سکوت من به باور عرفانی عشق رسیده ای. من از سکوت تو به نقطه نهایی ایمان رسیده ام. شاید نتوان درک کرد که گفته های ما از آن دنیای کاغذی که ساخته ایم، شنیدنی است. ولی می شود دست به کار شد و رنگ سبز به شاخه های خاکستری درختهای کاغذی کشید. من که نقاشی کردن می دانم. تو هم که نقاشی کردن می دانی. پس چرا دست به کار نمی شوی؟ وقتی بچه بودم، برایم آبرنگ نمی خریدند. می رفتم سراغ باغچه کنار رودخانه هر چه گلهای رنگی بود می چیدم و نقاشی می کردم. اگر کمی در باغ کاغذی کنار خانه کاغذی مان جستجو کنیم حتماً گلهای کاغذی دارد که رنگ قرمز عشق به باورهایمان بکشیم.

نوشته شده توسط آرزو


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:50 | |







خدا قول نداده آسمون همیشه آبی باشه و باغها پوشیده از گل ،
قول نداده زندگی همیشه به کامت باشه ،
خدا روزای بی غصه و شا دیهای بدون غم وسلامت بدون درد روهم قول نداده،
خدا ساحل بی طوفان،آفتاب بی بارون وخنده های همیشگی روقول نداده،
خدا قول نداده که تورنج ،وسوسه واندوه رو تجربه نکنی،
خدا جاده های آسون و هموا ر، سفرهای بی معطلی رو قول نداده،
قول نداده کوهها بدون صخره باشن و شیب نداشته باشن، رود خونه ها گل آلود و عمیق نباشن.
ولی خدا رسیدن یه روز خوب رو قول داده،
خدا استراحت بعد ازکار سخت،کمک توکارها وعشق جاودان رو قول داده،
عجب روزی میشه اون روز،
پس نا ملا یمات زندگی رو شکر بگو و فقط از خودش کمک بگیر که او جاودانه است و بس.
نا امیدی مثل جاده ای پر دست اندازه که از سرعت کم می کنه،
اما همین دست انداز نوید یه جاده صاف و وسیع رو بهت می ده،
زیاد تو دست انداز نمون.
وقتی حس کردی به اون چیزی که می خواستی نرسیدی خدا رو شکر کن چون اون می خواد
تو یه زمان مناسب تر غافلگیرت کنه و یه چیزی فراتر از خواسته الانت
بهت بده ...

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:42 | |







دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی

 بفهمی زندگی بی عشق نازیباست 

دعایت می کنم با این نگاه خسته، گاهی مهربان باشی 

به لبخندی تبسم را به لب های عزیزی هدیه فرمایی 

بیابی کهکشانی را درون آسمان تیره شب ها 

بخوانی نغمه ای با مهر 

دعایت می کنم، در آسمان سینه ات 

خورشید مهری رخ بتاباند 

دعایت می کنم، روزی زلال قطره اشکی 

بیاید راه چشمت را 

سلامی از لبان بسته ات، جاری شود با مهر 

دعایت می کنم، یک شب تو راه خانه خود گم کنی 

با دل بکوبی کوبه مهمانسرای خالق خود را 

دعایت می کنم، روزی بفهمی با خدا

تنها به قدر یک رگ گردن، و حتی کمتر از آن فاصله داری 

و هنگامی که ابری، آسمان را با زمین پیوند خواهد داد 

مپوشانی تنت را از نوازش های بارانی 

دعایت می کنم، روزی بفهمی 

گرچه دوری از خدا، اما خدایت با تو نزدیک است 

دعایت می کنم، روزی دلت بی کینه باشد، بی حسد 

با عشق، بدانی جای او در سینه های پاک ما پیداست 

شبانگاهی، تو هم با عشق با نجوا 

بخوانی خالق خود را 

اذان صبحگاهی، سینه ات را پر کند از نور 

ببوسی سجده گاه خالق خود را 

دعایت می کنم، روزی خودت را گم کنی

پیدا شوی در او 

دو دست خالیت را پرکنی از حاجت و 

با او بگویی: 

بی تو این معنای بودن، سخت بی معناست 

دعایت می کنم، روزی 

نسیمی خوشه اندیشه ات را 

گرد و خاک غم بروباند 

کلام گرم محبوبی 

تو را عاشق کند بر نور 

دعایت می کنم،  وقتی به دریا می رسی

با موج های آبی دریا به رقص آیی 

و از جنگل، تو درس سبزی و رویش بیاموزی 

بسان قاصدک ها، با پیامی نور امیدی بتابانی 

لباس مهربانی بر تن عریان مسکینی بپوشانی 

به کام پرعطش، یک جرعه آبی بنوشانی 

دعایت می کنم، روزی بفهمی 

در میان هستی بی انتها باید تو می بودی 

بیابی جای خود را در میان نقشه دنیا 

برایت آرزو دارم 

که یک شب، یک نفر با عشق در گوش تو

اسم رمز بگذشتن ز شب، دیدار فردا را به یاد آرد 

دعایت می کنم، عاشق شوی روزی 

بگیرد آن زبانت 

دست و پایت گم شود 

رخساره ات گلگون شود 

آهسته زیر لب بگویی، آمدم 

به هنگام سلام گرم محبوبت

و هنگامی که می پرسد ز تو، نام و نشانت را

ندانی کیستی 

معشوق عاشق؟ 

عاشق معشوق؟ 

آری، بگویی هیچ کس 

دعایت می کنم، روزی بفهمی ای مسافر، رفتنی هستی 

ببندی کوله بارت را 

تو را در لحظه های روشن با او 

دعایت می کنم ای مهربان همراه 

تو هم ای خوب من 

گاهی دعایم کن

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:40 | |







وقتی‌ قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ می‌شود

وقتی‌ قلب‌هایمان‌ كوچك‌تر از غصه‌هایمان‌ می‌شود
وقتی‌ نمی‌توانیم‌ اشك‌هایمان‌ را پشت‌ پلك‌هایمان‌ مخفی‌ كنیم‌ و بغض‌هایمان‌ پشت‌ سر هم‌ می‌شكند
وقتی‌ احساس‌ می‌كنیم‌ بدبختی‌ها بیشتر از سهم‌مان‌ است‌ و رنج‌ها بیشتر از صبرمان؛
وقتی‌ امیدها ته‌ می‌كشد و انتظارها به‌ سر نمی‌رسد
وقتی‌ طاقتمان‌ طاق‌ می‌شود و تحملمان‌ تمام...
آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ مطمئنیم‌ به‌ تو احتیاج‌ داریم‌ و مطمئنیم‌ كه‌ تو، فقط‌ تویی‌ كه‌ كمكمان‌ می‌كنی...
آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را صدا می‌كنیم، تو را می‌خوانیم.
آن‌ وقت‌ است‌ كه‌ تو را آه‌ می‌كشیم، تو را گریه‌ می‌كنیم، تو را نفس‌ می‌كشیم.
وقتی‌ تو جواب‌ می‌دهی،
دانه‌دانه‌ اشك‌هایمان‌ را پاك‌ می‌كنی‌ و یكی‌یكی‌ غصه‌ها را از توی‌ دلمان‌ برمی‌داری
گره‌ تك‌تك‌ بغض‌هایمان‌ را باز می‌كنی‌ و دل‌ شكسته‌مان‌ را بند می‌زنی
سنگینی‌ها را برمی‌داری‌ و جایش‌ سبكی‌ می‌گذاری‌ و راحتی؛
بیشتر از تلاشمان‌ خوشبختی‌ می‌دهی‌ و بیشتر از لب‌ها، لبخند
خواب‌هایمان‌ را تعبیر می‌كنی‌ و دعاهایمان‌ را مستجاب‌ و آرزوهایمان‌ را برآورده
قهرها را آشتی‌ می‌كنی‌ و سخت‌ها را آسان.
تلخ‌ها را شیرین‌ می‌كنی‌ و دردها را درمان
ناامیدها، امید می‌شود و سیاه‌ها سفید سفید...
خدایا
تورا صدا میکنیم ،تو را می خوانیم


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:38 | |







اگر جمله ی دوستت دارم

اگر جمله ی دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست؛


اگر جمله ی دوستت دارم راضی كننده و تسكین دهنده قلبهاست؛

اگر جمله ی دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست؛

اگر جمله ی دوستت دارم پایان همه جدایی هاست؛


اگر جمله ی دوستت دارم كلید زندان من و توست؛

پس با تمام وجود فریاد می زنم..... دوستت دارم.

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:37 | |







تقدیم به تنها بهونه زندگیم زهره

تقدیم به تنها بهونه زندگیم زهره

می خواهم بر روی قلبم بنویسم دوستت دارم چون تنها ستاره ای زندگی منی دوستت دارم چون تنها ترین مصراع شعر منی دوستت دارم چون تنهاترین فکر تنهایی منی دوستت دارم چون زیباترین لحظات زندگی منی دوست دارم چون زیباترین رویایی خواب منی دوستت دارم چون زیباترین خاطرات منی دوستت دارم چون همه ی وجودمی دوستت دارم چون بهونه ی زیبایی دلتنگی منی دوستت دارم

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:58 | |







به كعبه رفتم و آنجا هواي كوي تو كردم

به كعبه رفتم و آنجا هواي كوي تو كردم

جمال كعبه تماشا به ياد روي تو كردم

شعاع كعبه چو ديدم ،دراز دست تمنا

به سوي آن سر زلف سياه موي تو كردم

چوحلقه اي در كعبه به صد نياز گرفتم

دعاي حلقه گيسوي مشكبوي تو كردم

نهاده خلق حرم سوي كعبه روي ارادت

من از ميانه همه روي دل به سوي تو كردم

مرا هيچ مقامي نبود غير تو كامي

طواف و سعي كه كردم به جستجوي تو كردم

به موقوف عرفات ايستاده خلق دعا خوان

من از دعا لب خود بسته،گفتگوي تو كردم

فتاده اهل منا بر طي منا و مقاصد

چو«حاجي» از همه فارغ من آرزوي تو كردم

http://tehrankids.com/uploads/posts/2010-02/1266343406_file.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:6 | |







این نگهبان سکوت

این نگهبان سکوت

شمع جمعیت تنهایی من

راهب معبد خاموشی ها

حاجت درگه نومیدی

سالک راه فراموشی ها

چشم بر راه پیامی ،پیکی

گرمی بازوی مهری نیست

خفته در سرمای آغوش پر آلایش یاس

که نه بیدار شود از نفس گرم امید

سر نهاده است به بالین شبی

که فریبش ندهد عشوه خونین سحر

ای پرستو برگرد!

ای پرستو که پیام آور فروع دینی

بگریز، از من بگریز

باغ پژمرده پامال زمستانها

چشم بر راه بهاری نیست

گرد آشوبگر خلوت این صحرا

گرد بادی است سیه ، گرد سواری نیست...


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:4 | |







خداوندا

خداوندا

اگر روزی بشر گردی

ز حال ما خبر گردی

پشیمان می شوی از قصه خلقت

از این بودن ،از این بدعت

خداوندا

نمی دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا

چه دشوار است

چه زجری می کشد آن کس که انسان است

و از احساس سرشار است

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:0 | |







اسمان بارانی است

اسمان بارانی است
اشک من هم جاری است
شاید این ابر که می نالد و می گرید از درد من است
شاید آسمان هم از دل من با خبر است!
شاید او می داند
که فرو خوردن غم
قاتل جان من است
من زیر باران از غم و درد خود می نالم!
اشک خود را نگه می دارم با یک بغض کهنه
من رهایش کردم باز زیر باران
من زیر باران اشکها می ریزم!
همگان در گذرند!
باز بی هیچ تامل در من!
سر به سوی آسمان می سایم!
من نمیدانم!
صورتم بارانی است یا آسمان بارانی است

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:22 | |







من اینجا بس دلم تنگ است

من اینجا بس دلم تنگ است

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است...

بیا ره توشه برداریم

قدم در راه بی برگشت بگذاریم

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است...

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:20 | |







یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای دیدن

یک پنجره برای شنیــــــــــــــــــدن

یک پنجره که مثل حلقه ی چاهــــــــــــــــــــــــی

در انتهای خود به قلب زمین می رســـــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و باز می شود به سوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنـــــــــــــــــــــــگ

یک پنجره که دست های کوچک تنهایــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی را

از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

سرشار می کنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد

و می شود از آنجـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا

خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد

یک پنجره برای من کافیســــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــ*ـ*ـ*ـ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت

*ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ*ـــ ـــــ ــــــ ـــــ ـــــ ــــ ـــــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــــــــــ*ــــــ ـــــ ــــ ـــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ *ــــ ـــ ــــ ــــ ـــ*ــــــــــــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــ*ــ ـــ ـــ ـ*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــــــــ*ـ ـ*ـــــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــ*ــــــــــــــــــــ*

*ـــــــــــــــــــــــــــــ*

*ــــــــــــــــ*

*ــــــ*

*

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:6 | |







راز دل

راز دل تنگم را بر كدامين كاغذ بنگارم كه نپوسد

به كدامين ابر باز گويم كه نگريد

كدام پرستو را يار گيرم كه پرواز را ز خاطر نبرد

شانه هاي كه را امن گيرم كه تپش قلبش آرام قلبم باشد

و گرماي نفسش اميد نفسم

وامانده ام ...

وامانده ام حيران و سرگردان

تمام دعايم همزباني ست و همدلي

كه نخندد بر غمم

كه بگريم بر غمش

كه بگيرد دستم را

كه صاف كند خم زانوان به گل نشسته ام را

دشت عريان شده

تا به كي قاصدك هاي بي پناه را

به دست باد بي رحم سرنوشت بسپارم

كه نم اشكهايم را بدوزند به كنج چشمانت

چرا نمي آيي و اشك از چهره ام نمي زدايي

بي تو دگر اين قامت راست نخواهد شد

قاصدي خواهم يافت

خبري خواهم داد.....

http://www.dadi360.com/upload/0906/09061103120947111.jpg

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:59 | |







تنها در بي چراغي شب ها مي رفتم .

تنها در بي چراغي شب ها مي رفتم .

دست هايم از ياد مشعل ها تهي شده بود .

همه ي ستاره هايم به تاريكي رفته بود .

مشت من ساقه ي خشك تپش ها را مي فشرد

لحظه ام از طنين ريزش پيوندها پر بود .

تنها مي رفتم ، مي شنوي ؟ تنها .

من از شادابي باغ زمرد كودكي براه افتاده بودم .

آيينه ها انتظار تصويرم را مي كشيدند ،

درها عبور غمناك مرا مي جستند .

و من مي رفتم ، مي رفتم تا در پايان خودم فروافتم .

ناگهان ، تو از بيراهه ي لحظه ها ، ميان دو تاريكي ، به من پيوستي .

صداي نفس هايم با طرح دوزخي اندامت در آميخت :

همه ي تپش هايم از آن تو باد ، چهره ي به شب پيوسته ! همه تپش هايم

من از برگ ريز سرد ستاره ها گذشته ام

تا در خط هاي عصياني پيكرت شعله ي گمشده را بربايم .

دستم را به سراسر شب كشيدم ،

زمزمه ي نيايش در بيداري انگشتانم تراويد

خوشه ي فضا را فشردم ،

قطره هاي ستاره در تاريكي درونم درخشيد .

و سرانجام

در آهنگ مه آلود نيايش تو را گم كردم

ميان ما سرگرداني بيابان هاست

بي چراغي شب ها ، بستر خاكي غربت ها ، فراموشي آتش هاست .

ميان ما « هزار و يك شب » جست و جو هاست

 

http://www.pix2pix.org/my_unzip/12276916737.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:57 | |







دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت

دختر كنار پنجره تنها نشست و گفت

اي دختر بهار حسد مي برم به تو

عطر و گل و ترانه و سرمستي ترا

با هر چه طالبي به خدا مي خرم ز تو

بر شاخ نوجوان درختي شكوفه اي

با ناز مي گشود دو چشمان بسته را

ميشست كاكلي به لب آب نقره فام

آن بالهاي نازك زيباي خسته را

خورشيد خنده كرد و ز امواج خنده اش

بر چهر روز روشني دلكشي دويد

موجي سبك خزيد و نسيمي به گوش او

رازي سرود و موج به نرمي از او رميد

خنديد باغبان كه سر انجام شد بهار

ديگر شكوفه كرده درختي كه كاشتم

دختر شنيد و گفت چه حاصل از اين بهار

اي بس بهارها كه بهاري نداشتم

خورشيد تشنه كام در آن سوي آسمان

گويي ميان مجمري از خون نشسته بود

مي رفت روز و خيره در انديشه اي غريب

دختر كنار پنجره محزون نشسته بود .

http://deborah1.persiangig.com/160/7/axe-sub-ir_mihayco_1.gif

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:56 | |







بار پروردگارا

بار پروردگارا .....

چگونه شكر كنم تو را

چه سرايم كه لايق سنايت باشد

و چه بنالم كه ادله جفايم باشد

محبوبم ....

دست محبتت به سرم و چشم نگرانم بر درگهت

تو بودي و خواهي بود همراه هميشه ام

از نبودنم تا انتهاي بودنم

و نخواهم بود بي وجودت

و نخواهم زيست بي اميدت

چه گويم كه حرف دل را گاه نمي توان گفت

خود بستان دلم را و بر درگهت بگذار

كه با اشك ديده عرش كبريايي ات را ترنمي دگر بخشم

و چه دوست مي دارم اين باريدن را

خدايا ابر دلم فقط به هواي تو باراني شود

و به مزرعه اميد تو ببارد

كه جوانه عشق را جز اين اميدي به روييدن نيست

معشوقم ....

عاشقانه مي پرستمت

فقط تو را مي پرستم و فقط از تو ياري مي جويم .

http://omidsam.persiangig.com/image/78%20Kopie.jpg

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:52 | |







مهرورزان

مهرورزان زمان های کهن، هرگز از خویش نگفتند سخن

که در آنجا که" تو" یی

بر نیاید دگر آواز از "من"!

ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد

هر چه میل دل دوست،

بپذیریم به جان،

هر چه جز میل دل او ،

بسپاریم به باد!

http://www.up.iranblog.com/images/kkak80d60cei5p93f3fx.gif

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:41 | |







دو راهی

به دو راهی های زمین که می رسم


 

چشم به آسمان می دوزم!

 


آنجا راه همیشه یکی ست...

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:39 | |







در اوج روضه

در اوج روضه ، خوب دلش را که غم گرفت

 

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

 

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

 

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

 

بازاین چه شورش است که در جان واژه هاست

 

شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست

 

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت

 

دستی ز غیب قافیه را کربلا گذاشت

 

یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گرفت

 

تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:32 | |







به یاد عشقی که هرگز آشکار نشد

به یاد عشقی که هرگز آشکار نشد

به یاد عشقی که هرگز آشکارش نکرد

و بغض عاشقانه ام همیشه در دل ماند..

کسی را دوست دارم که

مدتها از پیشم رفته

اما من باور نکردم

در ته مانده ها ی ذهنم او را پنهان کردم

او که هیچگاه دوستم نداشت

هیچ وقت لبخندی واقعی

حتی قطره ای

یا شاید لحظه ای انتظار

برایش معنی نداشت

برای چه هنوز دوستش دارم نمی دانم ....؟؟

ولی هنوز...

ولی هنوز هم توی

تک تک قطره های باران

خاطرات روزهای بودنش را می بینم


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:11 | |







یک نفر نیست

یک نفر نیست که غم های مرا بشناسد
دل عاشق دل تنهای مرا بشناسد
حجم خاکستری غربت تنهایی من
یک نفر نیست که دنیای مرابشناسد
یک نفر نیست که از خامشی چشمانم
شب یلدای غزلهای مرا بشناسد
سفر عشق به ابادی خاموش دلم
یک نفر نیست که رویای مرا بشناسد
یک نفر نیست که در نیمه شب دلتنگی
غم پنهان ، غم پیدای مرا بشناسد
یک نفر نیست که از شعله سوزنده اشک
طلب عشق و تمنای مرا بشناسد
دلم اویخته از دار پریشانی ها
یک نفر نیست مسیحای مرا بشناسد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:3 | |







خاطره

کنار هر قطره ی اشکم هزار خاطره دفنه

اینقدر خاطره داریم که گویی قد یک قرنه

گلوم می سوزه از عشقت عشقی که مثه زهر ِ

ولی بی عشق تو هر دم خنده با لبهای من قهره

درسته با منی اما به این بودن نیازارم

تو که حتی با چشماتم نمی گی آه دوستت دارم

اگه گفتی دوستت دارم فقط بازی لبهات بود

وگرنه رنگ خودخواهی نشسته توی چشمات

هرچی عشقه توی دنیا من می خواستم مال ما شه

اما تو هیچ وقت نذاشتی بینمون غصه نباشه

فکر می کردم با یه بوسه با تو همخونه می مونم

نمی دونستم نمیشه آخه بی تو نمی تونم

گله می کنم من از تو از تو که اینقده بی رحمی

هزار بار مردم از عشقت تو که هیچوقت نمی فهمی

چشام همزاد اشک و خون دلم همسایه ی آهه

زمونه گرگ و عشق تو شبیه مکر روباهه

شدم چوپان ساده لوح کنار گله ی احساس

چه رسمی داره این گله سر چنگال گرگ دعواست

تو اینقدر خواستنی هستی که این گله نمی فهمه

اگه لبخند به لب داری دلت از سنگ و بی رحمه

ببخش خوبم اگه عشقم حیله ی تورو رو کرد

نفرین به دل ساده که به چنگال تو خو کرد..


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:39 | |







پاییز را دوست دارم...

پاییز را دوست دارم...

بخاطر غریب و بی صدا آمدنش

بخاطر رنگ زرد زیبا و دیوانه کننده اش

بخاطر خش خش گوش نواز برگ هایش

بخاطر صدای نم نم باران های عاشقانه اش

بخاطر رفتن و رفتن... و خیس شدن زیر باران های پاییزی

بخاطر بوی مست کننده خاک باران خورده کوچه ها

بخاطر غروب های نارنجی و دلگیرش

بخاطر شب های سرد و طولانی اش

بخاطر تنهایی و دلتنگی های پاییزی ام

بخاطر پیاده روی های شبانه ام

بخاطر بغض های سنگین انتظار

بخاطر اشک های بی صدایم

بخاطر سالها خاطرات پاییزی ام

بخاطر معصومیت کودکی ام

بخاطر نشاط نوجوانی ام

بخاطر تنهایی جوانی ام

بخاطر اولین نفس هایم

بخاطر اولین گریه هایم

بخاطر اولین خنده هایم

بخاطر دوباره متولد شدن

بخاطر رسیدن به نقطه شروع سفر

بخاطر یک سال دورتر شدن از آغاز راه

بخاطر یک سال نزدیک تر شدن به پایان راه

بخاطر غریبانه و بی صدا رفتنش


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:36 | |







موفقیت یعنی…..

موفقیت یعنی…..
موفقیت یعنی از مخروبه های شكست، كاخ پیروزی ساختن.
موفقیت یعنی از ناممكن ها، ممكن ساختن.
موفقیت یعنی همیشه جانب حق را نگاه داشتن.
موفقیت یعنی با آرامش زیستن.
موفقیت یعنی ناكامی ها را جدی نگرفتن.
موفقیت یعنی از تجارب انسان های موفق درس گرفتن.
موفقیت یعنی اشتباه را پذیرفتن و تكرار نكردن آن.
موفقیت یعنی با شرایط مخلف خود را وفق دادن.
موفقیت یعنی تكیه گاه بودن برای دیگران.
موفقیت یعنی قدردان بودن.
موفقیت یعنی خسته نشدن از مبارزه با دشواری ها.
موفقیت یعنی خندیدن به آنچه دیگران مشكل می پندارند.
موفقیت یعنی توانایی دوست داشتن.
موفقیت یعنی عاشق زندگی بودن.
موفقیت یعنی صبور بودن.
موفقیت یعنی حفظ خونسردی در شرایط دشوار.


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:34 | |







تو این حصار را شکستی

تو این حصار را شکستی

برای فراموش کردنت

همبستری با دیگران را به خلوتگاهمان یاداوری کردم

نبودنت

تکرارِ بودنت بود با دیگران

...
باید ترکت کنم

از ذهنِ من برو

دیگران در تکرارِ بودن با من تکرارِ تکرار شدن را می خواهند

تو تکرار نکردی ؟


هنوز در فکرِ تکرارِ توام

می خواهم ترکت کنم

مرا به تختت ببند........

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:25 | |







: تو دروغ گفتي، من راستش

 

 

گفتي عاشقمي، گفتم دوستت دارم. گفتي اگه يه روز نبينمت ميميرم، گفتم من فقط ناراحت ميشم. گفتي من بجز تو به كسي فكر نمي كنم، گفتم اتفاقا من به خيلي ها فكر مي كنم. گفتي اگه بري با يكي ديگه من خودمو مي كشم، گفتم اما اگه تو بري با يكي ديگه، من فقط دلم ميخواد طرف رو خفه كنم. گفتي ... ، گفتم... . حالا فكر كردي فرق ما اين هاست؟ نه! فرق ما اينه كه: تو دروغ گفتي، من راستش


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:52 | |







دوستت دارم

منتظر مانده بود وقتی به او رسیدم اشک از چشمانش جاری شد کنار او رفتم گفت : بگو که دوستم داری به چشمانش نگاه کردم ولی نگفتم که دوستش دارم روز بعد به دیدارش رفتم دستانش را روی قلبش گذاشته بود دستانش را بلند کردم گفت : بگو که دوستم داری بی اختیار شدم و نگفتم که دوستش دارم . چند روز بعد با 3 گل رز به دیدارش رفتم در بستر بیماری به من گفت : بگو که دوستم داری اشک در چشمانم حلقه زد و بغض گلویم را گرفت و نتوانستم بگویم دوستت دارم امروز که به دیدارش رفته بودم پارچه ای سفید به رویش انداخته بودند با وحشت پارچه را کنار زدم و فریاد زدم من نمی خواستم بگویم دوستت دارم می خواستم که بفهمی و درک کنی که. . . دوستت دارم ......

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:49 | |







ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود


((
ای کاش هیچ گاه نگاهمان با هم آشنا نشده بود...
ای کاش هرگز ندیده بودمت و دل به تو دل شکن نمی بستم.
ای کاش از همان ابتدا، بی وفایی و ریا کاری تو را باور داشتم انتظار باز آمدنت،
بهانه ای برای های های گریه های شبانه ام شد و علتی برای چشم به راه دوختن
و از آتش غم سوختن و دیده به درد دوختم... ))

امّا امشب می نویسم تا تو بدانی که دیگر با یادآوری اولین دیدارمان چشمانم پر از اشک نمی شود.
چون بی رحمی آن قلب سنگین را باور دارم.

امشب دیگر اجازه نخواهم داد که قدم به حریم خواب ها و رویاهایم بگذاری...
چون این بار، ((من)) اینطور خواسته ام، هر چند که علت رفتن تو را نمی دانم
و علت پا گذاشتن روی تمام حرفهایت را

می خواهم برایت بنویسم. اما مانده ام که از چه چیز و از چه کسی بنویسم؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:6 | |







از تو که بی رحمانه مرا تنها گذاشتی یا از خودم که چون تک درختی در کویر خشک،
مجبور به زیستن هستم.

از تو بنویسم که قلبت از سنگ بود یا از خودم که شیشه ای بی حفاظ بودم؟
از چه بنویسم؟

از دلم که شکستی، یا از نگاه غریبه ات که با نگاهم آشنا شد؟

ابتدا رام شد، آشنا شد و سپس رشته مهر گسست و رفت و ناپیدا شد.

از چه بنویسم؟
از قلبی که مرا نخواست یا قبلی که تو را خواست؟

شاید هم اگر در دادگاه عشق محاکمه بشویم،
دادستان تو را مقصر نداند و بر زود باوری قلب من که تو را بی ریا و مهربان انگاشت اتهام بزند.

شاید از اینکه زود دل بسته شدم و از همه ی وابستگی ها بریدم تا تو را داشته باشم
به نوعی گناهکاری شناخته شدم.

نه!نه! شاید هم گناه را به گردن چشمان تو بگذارند که هیچ وقت مرا ندید،
یا ندیده گرفت چون از انتخابش پشیمان شده بود. عشقم را حلال کردم تا جان تو را آزاد کنم.

که شاید دوری موجب دوستی بیشترمان بشود و تو معنای ((دوست داشتن))را درک کنی...
امّا هیهات.... که تو آن را در قلبت حس نکردی و معنایش را ندانستی...
از من بریدی و از این آشیان پریدی...
باور کن...

که دیگر باور نخواهم کرد عشق را... دیگر باور نمی کنم محبت را...
و اگر باز گردی به تو نیز ثابت خواهم کرد...


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:55 | |







نه دلم تنگ نشده واسه ي ديدن تو

نه دلم تنگ نشده واسه ي ديدن تو

واسه بوي گل ياس واسه عطر تن تو

نه دلم تنگ نشده واسه بوسيدن تو

براي وسوسه ي چشماي روشن تو

چرا دلتنگ تو باشم؟

چرا عكستو ببوسم؟

چرا تو خلوت شبهام چشم به راه تو بدوزم؟

چرا ياد تو بمونم؟ تويي كه نموندي پيشم

ميدونم تا آخر عمر نه ديگه عاشق نميشم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:52 | |







چشمان ناز تو

چشمان ناز تو
چشمان ناز تو ، قلب مهربان تو، هر چه فکرش را میکنم محال است زندگی بدون تو
چه عادت کرده باشم به تو ، چه دوستت داشته باشم ، قلب عاشقم میگوید ، این زندگی عاشقانه را مدیونم به تو
روزی آمدی و مرا از حال و هوای تنهایی بیرون آوردی
عاشقم کردی با مهر و محبت هایت، با قلب مهربانت
دیوانه ام کردی با آن چشمهای نازت
چه ناز است چشمانی که لحظه ای دیدن دوباره اش برایم آرزوست
تا لحظه های در کنار تو بودن را با چشمان ناز تو سر کنم ، تا غرق شوم درون چشمهایت تا بشکنم سکوت را به بهانه ی دیدن چشمهایت
تا بگویم درد دلهایت را برایت ، منی که بی خبر نیستم از آن دل مهربانت
صدای دلنشین تو ، خیره شده ام به چشمهای زیبای تو، تو نیز عاشقانه نگاه میکنی به چهره عاشق من ، لبخندت مرا دیوانه تر میکند، عزیزم بیشتر از این تو را ببینم به رویا نبودن این رویای زیبا شک میکنم ، میترسم که خواب باشم ، میترسم که در خواب عاشقت شده باشم ، میترسم که رویا را با حقیقت اشتباه گرفته باشم!
تو نیز مانند من به انتظار باریدن بارانی ، یا باز هم اشک میریزی از اینکه دیدارمان به سر رسیده  و تا فردا مرا نمیبینی
چگونه سر کنم شب را تا فردا ،نمیدانم حقیقت عشق تو را باور کنم یا آن رویا!
نمیدانم چگونه قلبم را راضی کنم که خواب نیست تو را داشتن را
ای قلب عاشقم باور کن عاشق شدن را
چشمان ناز تو مرا دلتنگ کرده، گرفتن دستهایت بی قرارم کرده ،دیگر چگونه بگویم که بودن تو ،مرا بدجور عاشق کرده
حتی اگر با تو بودن رویا باشد ، می مانم تا ابد در همین رویا ، به خیال تو ، به خیال داشتن فرشته ای مثل تو ، به همین خیال رویایی زندگی میکنم

http://up.vatandownload.com/images/lo0r4pqphy1y3dvb5jbw.gif


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:47 | |







نخواستم با غم بسازي، نخواستم هيچي نگي

نخواستم با غم بسازي، نخواستم هيچي نگي

نخواستم درد دلت رو، ديگه با هيشكي نگي

آخه عشق اجباري نيست، تو زندون من نمون

حالا كه فكر رفتني ديگه از موندن نخون

تا ديدم ميخواي بري، دلم راتو سد نكرد

برو فردام مال تو، ديگه اينجا بر نگرد

بدون من بعد من، دلت رو هرجا جا نذار

غم با من بودنو تو من بعد يادت نيار

اگه شونت تكيه گاهمه پس چرا من تنها شدم؟

چرا هر لحظه ام هميشه منم تنها با خودم؟

يه تصوير از عكس چشمات روي ديوار دلم

چقدر قصه ام خنده داره، چقدر بيكاره دلم . . .


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:33 | |







خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!

خدایـــا دلــــــم بـــاز امشب گــــــرفته.!!

  بیــــــا تا کمی با تـــو صـــــحبت کنـــم...

بیا تا دل کوچــــــــــکم را

خدایـــا فقــــط با تـــو قسمت کنم..!

خدایـــــا بیــا پشت آن پنــجــره..

که وا می شود رو به ســــــوی دلــــــــم!!

بیـــا پــــرده ها را کنـــاری بزن..

که نــــــورت بتــابد به روی دلـــــــم!!!

خدایـــا کمـــک کـــن :

که پـــروانه ی شعر من جــــان بگیرد..

کمی هم به فـــــکر دلـــــــم باش...

مبـــادا بمیـــرد...!!!

خــــدایــا دلــــــم را

که هر شب نــفس می کشـــد در هوایـــــت..

اگر چه شــــــکســــــته!!!

شبــــی می فرســــتم بــرایــت...!!!


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:1 | |







سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم

چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم

گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!

دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:0 | |