نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





دوست دارم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:0 | |







نمی دونم ازکجا شروع کنم

a36pltuimpj5zo1jyj36.jpg

نمی دونم ازکجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگیمو

نمی دونم چرا قسمت می کنم روزای خوب زندگیمو

چراتو اول قصه  همه دوستم می دارن!

وسط قصه که می شه سربه سر من میذارن

تا می خواد قصه تموم شه همه تنهام میذارن

میتونم مثل همه دورنگ باشم "دل نبازم

میتونم مثل همه یک عشق بادی بسازم

تا بایک نیش زبان بترکه خراب بشه

تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه

می تونم بازی کنم با عشق واحساس کسی

میتونم درست کنم ترس دل ودلواپسی

میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم

میتونم پشت دلا قاییم بشم کمین کنم

ولی بااین همه حرفا منم مثل اونام

یک دروغگو میشم و همیشه ورد زبونام

یک نفر پیدابشه به من بگه چی کار کنم ؟

با چه تیری اونی که دوسش دارم شکار کنم؟

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:52 | |







باز یک غزل حکایت کسی که عاشق است

باز یک غزل حکایت کسی که عاشق است



از ما و کشف خلوت کسی که عاشق است

در سکوت چشم دوختن به جاده های دور


باز انتظار عادت کسی که عاشق است


دستهای التماس ما گشوده پس کجاست؟


دستهای با محبّت کسی که عاشق است


باز هم سخن بگو سخن بگو شنیدنی ست


از زبان تو حکایت کسی که عاشق است


من اگر بخواهمت نخواهمت تو خوب باش


مثل حسن بی نهایت کسی که عاشق است


بغض های شب همیشه سهم نا امید هاست


خنده های صبح قسمت کسی که عاشق است


شاخه ها خدا کند به دست باد نشکند

 

 

http://raminep2.googlepages.com/har-chi-eshge.jpg




[+] نوشته شده توسط حجت در 22:47 | |







خوشا آن لحظه

خوشا آن لحظهء با یار بودن

و از عشق رخش بیمار  بودن

خوشا در هجر او چشم انتظاری

نخفتن ... تا سحر  بیدار بودن

خوشا از جان گذشتن در ره عشق

ز شوقش بر طناب  دار بودن ...

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:37 | |







چه زیباست

چه زیباست به خاطر تو زیستن

و براي تو ماندن به پاي تو بودن و به عشق تو سوختن

و چه تلخ و غم انگيز است دور از تو بودن و براي تو گريستن 

اي کاش مي دانستي بدون تو مرگ گواراترين زندگيست 

بدون تو و به دور از دستهاي مهربانت زندگي چه تلخ و ناشکيباست 

چه زيباست بخاطر تو زيستن 

ثانيه ها را با تو نفس کشيدن 

زندگي را براي تو خواستن 

چه زيباست عاشقانه ها را براي تو سرودن

بدون تو چه محال و نا ممکن است زندگي

چه زيباست بيقراري براي لحظه ي آمدن و بوئيدنت 

براي با تو بودن و با تو ماندن 

براي با هم يکي شدن 

کاش به باور اين همه صداقت و يکرنگي مي رسيدي

اي کاش مي دانستي مرز خواستن کجاست 

و اي کاش مي ديدي قلبي را که فقط براي تو مي تپد 

 




[+] نوشته شده توسط حجت در 22:33 | |







من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

من را به غیر عشق به نامی صدا نکن

 

غم را دوباره وارد این ماجرا نکن

 

بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن

 

با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن

 

موهات را ببند دلم را تکان نده

 

در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن

 

من در کنار توست اگر چشم وا کنی

 

خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن

 

بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود

 

تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن

 

امشب برای ماندنمان استخاره کن

 

اما به آیه های بدش اعتنا نکن.

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:53 | |







برای یاد گرفتن


برای یاد گرفتن آنچه میخواستم بدانم به پیری احتیاج داشتم

و حال برای خوب به پا کردن آن چه می دانم به جوانی احتیاج دارم.

 

این روزها دلم از همه بیشتر برای خودم تنگ می شود برای خودی که هنوز رویا

می پروراند برای خودی که خسته است اما دوام می آورد این روزها دلم بیشتر

برای دلم می سوزد برای همه خستگی هایش .....

يكي از من بپرسيد:معشوق تو كيست:گفتم فلا نيست

منظور تو چيست بنشست و هاي هاي بر من

بگريست-كز دست چنين كس تو چه طور خواهي زيست

 

عاقبت از عشق تو خاك كليسا ميشوم--ميكشم دست از مسلماني مسيحا ميشوم

انقدربنشينم در كشتي عشقت روز و شب --يا به عشقت ميرسم يا غرق دريا ميشوم ....

 

وقتی تنهاییم دنبال یک دوست می گردیم، وقتی پیداش کردیم دنبال عیب هاش می گردیم وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش می گردیم… و باز تنهاییم

در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟ نمی یابی نشان هرگز از وفا و جوانمردی برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی ....

اگر با گذشت کردن، کسی کوچک می شد، خدا تا این اندازه بزرگ نبود!

پوستر های عاشقانه زیبا | www.pixbaran.com


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:19 | |







بهت نمي گم دوست دارم

بهت نمي گم دوست دارم ، ولي قسم مي خورم دوست دارم ،


بهت نمي گم كه هر چي بخواي بهت مي دم ،چون همه چيزم تويي ،


نمي خوام خوابتو ببينم ،چون تو خيلي خوش تر از خوابي ،


اگه يه روزي چشمات پر از اشك شده دنبال يه شونه گشتي كه گريه كني،

صدام كن

بهت قول نمي دم كه ساكتت كنم منم پا به پات گريه مي كنم ،


اگه دنبال مجسمه سكوت مي گشي تا سرش داد بزني ،

صدام كن

قول ميدم ساكت بمونم،

اگه دنبال خرابه مي گشتي تا نفرتتو توش خالي كني ،

صدام كن

قلبم تنها
خرابه ي وجود توست.

عروس و داماد های عاشق

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:16 | |







روزي دلم گرفت


روزي دلم گرفت و غمم صد هزار شد


دل در حصار سينه کمي بي قرار شد


نه جمعه ، که سه شنبه به ما طعنه ميزند


هيهات عشق ما که فقط انتظار شد


هر لحظه بي حضور تو يکسال مي شود


دور از تو عشق هاله ي گردو غبار شد


پاييز غم گرفته که چشم انتظار توست


ناگاه با شنيدن نامت بهار شد


برگرد تا تمام خودم را فدا کنم


هر لحظه در نبود تو دل غصه دار شد


نفرين به هر چه بي تو نشستن به هر چه عشق


همراه بي قرار اين دل گيتار شد

پوستر های عاشقانه زیبا | www.pixbaran.com

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:14 | |







عشق يعني خون دل يعني

عشق يعني خون دل يعني جفا عشق يعني درد و دل يعني صفا عشق يعني يك شهاب و يك سراب

 عشق يعني يك سلام

 و يك جواب عشق يعني يك نگاه و يك نياز عشق يعني عالمي راز و نياز

sms4love


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:12 | |







روزی که دلم

روزی که دلم در پی ات افتاد آوار بلا بر سرش افتــــــــــــاد

چون رنج به عشق تو پذيرفـــت ديـــوانه شد و از نفس افتـاد

بعد از سپري گشتن ايـــــــــــام دل بار دگر يــــــــــــاد تو افتاد

از هجر تو بي تاب و توان گشت عاشق شد و در دام تو افتاد

 

 

 

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:7 | |







زيباترين سخني که شنيدم

زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني توبود

 

زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود


زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار توبود


زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود


زيباترين هديه عمرم محبت توبود


زيباترين تنهاييم گريه براي توبود


زيباترين اعترافم عشق توبود

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:5 | |







قلب مرا آتش زدند هدیه به تو خاکسترش


قلب مرا آتش زدند هدیه به تو خاکسترش

این دل وفادار تو بود اما نکردی باورش

من برای سالها نامه مینویسم

سالها بعد که چشمان تو عاشق میشوند

حیف که قصه ی مادر بزرگ درست بود

یکی بود یکی نبود...




[+] نوشته شده توسط حجت در 20:3 | |







عکس

Myspace Comments - Thinking Of You

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:0 | |







تو رنج های مرا نمی شناسی

Myspace Comments - Thinking Of You

تو رنج های مرا نمی شناسی
و خوابهایی
که در بیداری دیده ام
باران که می بارد
رگها یم بوی خاک می دهند
پرده را بکش
نمی خواهم کسی خوابهای مرا ببیند

[+] نوشته شده توسط حجت در 22:57 | |







هر کجا هستم ، باشم،

هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچهای غربت؟من نمی دانم
که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.
رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است.
روشنی را بچشیم.
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را.
گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم.
روی قانون چمن پا نگذاریم.
در موستان گره ذایقه را باز کنیم.
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد.
و نگوییم که شب چیز بدی است.
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ

Myspace Comments - I Love You

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:55 | |







آن که می گوید دوستت می دارم

آن که می گوید دوستت می دارم
خنیاگر غمگینی است
که آوازش را از دست داده است.

ای کاش عشق را
زبان سخن بود.

هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من.

ای کاش عشق را
زبان سخن بود.

آن که می گوید دوستت می دارم
دل اندوهگین شبی است
که مهتابش را می جوید.

ای کاش عشق را
زبان سخن بود.

هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره ی گریان
در تمنای من.

عشق را
ای کاش زبان سخن بود

 

Myspace Comments - Love

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:50 | |







رنج هست

رنج هست، مرگ هست، اندوه جدايي هست،
اما آرامش نيز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ كه به دريا می رود،
...
دامان خدا را می جويد .
خورشيد هنوز طلوع ميكند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آويخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمين مي كشد :
امواج دريا، آواز می خوانند،
بر ميخيزند و خود را در آغوش ساحل گم ميكنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می كنند و می روند .
نيستی نيست .
هستی هست .
پايان نيست.
راه هست.
تولد هر كودك، نشان آن است كه :
خدا هنوز از انسان نااميد نشده است .

Myspace Comments - Love

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:47 | |







گر چه غايبى

گر چه غايبى اما حضور تو پيداست
چه غيبتى است؟ كه عطر عبور تو پيداست
مقام گلشن اشراق، نافه خيز از توست
بلى!شفاعت انسان به رستخيز از توست
تو كيستى كه چو نام تو در كتاب شود
ز شرم فاجعه، شمع عدالت آب شود
تو كيستى كه قيامت، قيامت كبرى ست
تو كيستى كه قيامت ز قامتت پيداست
تو كيستى كه»يداللَّه«؟در تنت جارى است
زبان قاطع شمشير عدل تو كارى است
نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه
سپيد شد ز فراق تو سنگ فرش پگاه
خدا به دست تو دادست عدل عالم را
سپرده نيز به دستت حساب آدم را
ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند
تويى كه قائم آل محمدت خوانند
ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد
كه در ضمير تمامّى مردگان جان داد
الا ستاره ى موعودِ گرم و عالمتاب!
به دشت تيره ى هستى چو آفتاب بتاب
بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار
ز گرده ‏هاى بشر تازيانه را بردار

http://www.akslar.com/wp-content/uploads/2010/09/akshaye_romantice_ashegane-14.jpg

 


 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:42 | |







می دونستم

می دونستم اون می خواست حتما دوستیمون یک تا داشته باشه

دوستی بدون تا رو نمیفهمید !!

گفت بیا برا دوستیمون یک نشونه بزاریم

گفتم باشه تو بزار

گفت شکلات باشه؟

گفتم باشه

هر بار یک شکلات میزاشت تو دستم منم یک شکلات میزاشتم تو دستش

باز همدیگرو نگاه میکردیم یعنی که دوستیم دوست دوست

من تندی شکلاتامو باز میکردم میزاشتم تو دهنم تندو تند می مکیدم

میگفت شکمو

تو دوست شکموی منی وشکلاتشو میزاشت توی یک صندوقچه کوچولوی قشنگ

میگفتم بخورش

میگفت تموم میشه می خوام تموم نشه برا همیشه بمونه

صندوقچش پر از شکلات شده بود

هیچکدومشو نمی خورد

من همشو خورده بودم

گفتم اگه یک روز شکلاتاتو مورچه ها بوخورن یا کرمها اون وقت چی کار میکنی؟

میگفت مواظبشون هستم

میگفت می خوام نگهشون دارم تا موقعی که دوستیم و من شکلاتمو میزاشتم تو دهنمو می گفتم نه نه نه نه تا نه دوستی که تا نداره !

یک سال دو سال چهارسال هفت سال ده سال

بیست سالش شده

اون بزرگ شده من هم بزرگ شدم

من همه شکلاتامو خوردم

اون همه رو نگه داشته

اون اومده امشب تا خداهافظی کنه

می خواد بره اون دور دورا

میگه میرم اما زود برمیگردم

من که میدونم اون بر نمیگرده

یادش رفت به من شکلات بده

من که یادم نرفته شکلاتشو دادم

تندی بازش کرد گذاشت تو دهنش

یکی دیگه گذاشتم تو اون دستش گفتم بیا این هم اخرین شکلات برای صندوقچه کوچولوت

یادش رفته بود یک صندوقچه داره برا شکلاتاش

هر دوتا رو خورد

خندیدم

میدونستم دوستی اون تا داره اما دوستی من تا نداره

مثل همیشه

خوب شد همه رو خوردم

اما اون هیچ کدوم رو نخورده

حالا با یک صندوقچه پر از شکلاتهای نخورده چی کار میکنه؟

امید که عشق و دوستی هامون تا نداشته باشه

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:41 | |







بیا ای بی وفای من

بیا ای بی وفای من

و امشب را فقط امشب

برای خاطر آن لحظه های درد

کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن

که من امشب برای حرمت عشقی

که ویران شد

برایت قصه ها دارم

تو امشب آخرین اشکم بروی گونه می بینی

و امشب آخرین اندوه من مهمان توست

نامهربان مهمان نوازی کن

و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن

چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم

و اندوهم همیشه میهمان گوشه وکنج اتاقم بود

قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود

که من در وصف چشمانت 

کلامی سهل بنویسم

درون شعر های من

همیشه نام و یادت بود

ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر

تمام شعرهایم را به آتش می سپارم من

درون قصه هایم ، قهرمان هارا

به خون خواهم کشید آخر

و دیگر شعرهایم بوی خون دارد

ببخش ای خاکی خسته

اگر امشب به میل من

کنارم تا سحر بیدار ماندی

برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم

که امشب میزبان

رنج من گشتی


«خداحافظ»

برای آخرین لحظه «خداحافظ ....!؟

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:39 | |







در دادگاه عشق

در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان ، قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و سپس محکوم شد به تنهایی و مرگ کنار چوبه دار از من خواستند  تا آخرین   خواسته ام را بگویم و من گفتم : به تو بگویند ... دوستت دارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:38 | |







خودت میدونی

خودت میدونی میدونم دلیله رفتنت چی بود
اما می تونستی نری چرا میگی قسمت نبود

اگه قسمت نبود چرا تو موندی
خدا مارو چرا به هم رسوندی

اگه میدونستی یه روزی میری
چرا روزا رو تا اینجا کشوندی

چی بودم چی شدم  به خاطره تو
ولی پشت دلم رو خالی کردی

حالا اسمت میاد گریه ام میگیره
نمیدونی که با دلم چه کردی

اگه در حق تو خوبی نکردم
بدون که خالی بود دستای سردم

ولی من در عوض هر چی که بودم
با احساسات تو بازی نکردم

اگر چه می دونم دوستم نداری
به هر در میزنم تنهام نذاری

اگر پای کسی هم در میونه
بذار اسمت اقلان رو بمونه

دم اخر بذار دست توی دستام
بذار بهت بگم دردم چی بوده

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

فقط لطفی کن و حرفامو بشنو
شاید دیگه نگی قسمت نبوده

اگر تصمیم رفتن و گرفتی
ببخش اگه پشیمونت نکردم

اره من واسه تو کم بودم اما
با احسا سات تو بازی نکردم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:27 | |







عـــــــــزيـــــــــــــزم

 

 

عـــــــــزيـــــــــــــزم زهره...

مرغ دلم امروز باز هوای تو کرد وعاشقانه سوی تو پرواز مي كند...
مرا ببخش، از اين جرم بزرگ كه دوستي است. و من نمی توانم قلبم را از تو برکنم.....

 تو جان ودلم را اسیر کرده ای......
ای کاش می توانستم تمنای تو را درون سینه پنهان کنم ....

ای کاش می توانستم آن گوشه قلبم که تو را سخت پرستش می کند آتش بزنم تا همراه آن دیوان خاطرات تو بسوزد ...

اما افسوس جز اینکه تو را دوست داشته باشم چیز دیگری نمی دانم....

آیا وقتی از کنارم می گذری صدای قلبم را نمی شنوی که نغمه شادی سر می کند، وعاشقانه به دنبالت می تپد ؟
مدت ها است که من تابوت آرزوهای خود را درون ریگستان سینه دفن کرده ام...اما حالا دگر تحمل ندارم... مي خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزواي خود به طرف تو پرتاب كنم و اين خيال مدت هاست كه ذهن مرا تسخير كرده...
مي خواهم رنگ سرخي شوم، روي گونه هاي تو جا بگيرم يا رنگ سياهي شده، روي زلف زرافشان تو بنشينم...
من يك عاشق غير اهلي، و گمنام هستم كه همه چيز من با ديگران مخالف و تمام اراده ي من با خيال باغبانی، باغچه حسن تو است...
عشق من بزرگ تر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هست، به تو خواهم گفت چطور...
اما حیف که با ما بيگانگي میکنی .من رابه دنيا، اميد و نوازش خود راه نمي دهی، اما...

جای تو در آسمان خيال و اعماق قلبم است ، ، ،

و من سرنوشت نامساعد خود را تماشا مي كنم  منتظرم روزی دریچه عشقت را سویم باز کنی

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:5 | |







به شادي هاي كوچك

به شادي هاي كوچك وبزرگ وگاهي غريب مي گذردومن چشم دوخته ام به درياي پرتلاطم احساسم.

باان نفس مي كشم/زندگي مي كنم وباور مي كنم......

انگاه كه كسي صداي دل رانمي شنود مي انگارم كه فريادم!

ماچون موج هاي غريبي هستيم كه با خروش به سمت ساحل مي اييم ومي انديشيم كه اين ساحل

است كه مارا مي رهاند ازاين تلاطم ودرياي بي منتهاايي كه در درك ووسعتش درمانده ايم.

بي قرارانه خود را به ساحل مي رسانيم اما رسيدن همان وهيچ شدن همان.....ساحل مارا درنميابد

وماازدامان پرمهردريا خودراپرتاب كرده ايم به ساحل خیال....

اما گاهي خداوند خيلي دوستمان داردكه دراوج ان چه كنم چه كنم ها وترديدوشتاب براي رسيدن به

مقصودناگاه با تخته سنگهاي عظيم كنار دريابرخورد مي كنيم وسنگها با ضربه اي محكم مارابه اغوش

دريا باز ميگردانند........

بيا بدانيم كه هرگاه تخته سنگي هرچه قدرعظيم در پهناي سينه مان كوبيدماحتما نيست نشده ايم بلكه

به اغوش خدا....بازگشته ايم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:58 | |







بیا با

بیابا افق مهربانی کنیم

 

غم پونه را اسمانی کنیم

 

بیا توی نقاشی قلبمان

 

از عشق ارغوانی کنیم


 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:53 | |







رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن

آرزو داریکه دیگر بر نگردم پیش تو

راهمان با این که طولانیست حرفش را نزن

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا

دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن

خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی

این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نرن

حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج تو ام

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

 

Winter Wallpaper [Bia2aks.ir] (1) طبیعت زمستانی زیبا

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:47 | |







گاهی هیچ کلامی برای خالی کردن بغض های ذهنم

نایت اسکین

گاهی هیچ کلامی برای خالی کردن بغض های ذهنم

پیدا نمیکنم.

گاهی همان بهتر است که حرف نزنی و سکوت اختیار کنی.

کسی چه میداند...شاید کسی صدای سکوتت را شنید.

شاید سکوتم دل سنگ های حیاط را لرزاند.

شاید در انتهای تلالو نور در شکسته شیشه ای فریاد

دلت را دیدی.

شاید در انتهای این مسیر نه چندان دراز زندگی را یافتی

ولی افسوس
که انتها همیشه انتهاست.

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:42 | |







جاده می خواند مرا هر

جاده می خواند مرا هر دم به خویش
چون سرابي در کویر باورم
جاده می خواهد دراین ناباوری
بر فریب خامش ایمان آورم
...
خسته از آزار شب باید گذشت
از تمام بوده و نابوده ها
دل برید از سرزمین بي کسی
پر گرفت از شهر خواب آلوده ها
...
باید از رؤیای خود اما گذشت
دل خوشی ها را به کام شب سپرد
چشمها را بست بر رنگ زمین
بر دهان آرزوها پا فشرد
...
جاده بي رحمانه شوقم را ربود
بر زمینم زد به اندوهم نشاند
هر چه نالیدم کسی دستی نداد
جاده خندید و به افسونم کشاند
...
آه از من تن به جایم مانده است
روح من دیگر نمیدانم کجاست
بی گمان دور از ریای جاده ها
در مسیری از شقایق ها رهاست
...
جاده یعنی غربتی بی انتها
جاده یعنی خسته ای بی ادعا
رهسپاری مانده از بی حاصلی
جاده یعنی رفتن اما بی صدا
...
جاده تا بی انتها خواهد کشاند
راهیان سرزمین قصه را
همچنان تا نا امیدی می برد
خفتگان خوش خیال خسته را
...
ای مسافر، خسته از بی راهه ها
ای تو همدرد من بی سرزمین
بال پروازم شو اکنون چاره شو
پر بگیرم از زمان و از زمین

نایت اسکین

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:30 | |







یک احساس زیبا

یک احساس زیبا

صادقانه میگویم حرف دلی بی ریا

بی بهانه میگویم مثل آنها ، همان قلبهای بی وفا ، بی وفایی نمیکنم

عاشقانه میگویم عشق من دوستت دارم

صادقانه گفتی دوستم داری ، عاشقانه عشق تو را باور کردم

از من خواستی تنها با تو باشم ، با احترام قلب تنهایم را به تو تقدیم کردم

گقتم این قلب مال تو ، همیشه وفادار تو ، هرگاه خواستی بگو تا شود فدای تو

از من خواستی به کسی جز تو دل نبندم ، میترسیدی روزی تو را ترک کنم

شاخه گل زیبای من ، پر پر نمیشوی هیچگاه در قلب من ،

به عشق پاکمان قسم تنها تو می مانی تا ابد در دل من

هیچگاه نمیگذارم دلتنگم شوی ، همیشه در دلت خواهم ماند ،

هیچگاه نمیگذارم دلگیر شوی همیشه در کنارت هستم ،

هم با تو درد دل میکنم ، هم میشنوم درد دلهایت را...

دوباره میرسیم به آن احساس زیبا ، همان حرف صادقانه ، همان حرف دل بی ریا

همان کلام عاشقانه ، همان احساسی که تنها نسبت به تو دارم ، آری عزیزم خیلی دوستت دارم

گفتی دلت میخواهد همیشه در کنارم باشی،

آرزو داری سرت را بر روی شانه هایم بگذاری و آرام بخوابی ،

بیا عزیزم که من نیز بی قرارم ،

آرزو دارم در کنارت همین شعر عاشقانه را برایت بخوانم...

نایت اسکین

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:26 | |







عشق تو مرا به کجا برده

عشق تو مرا به کجا برده

تا به حال اینجا را ندیده بودم ،

دنیاییست شبیه آرزوها، رویاییست مثل آن روزها

روزهایی که من بودم و تنهایی ، همیشه فکر میکردم دیگر تا ابد من و دلم تنهاییم

عشق تو مرا به چه حالی انداخته ، این نوا، همان نواییست که عشق برای ما نواخته

روزها میگذشت و عاشق نمیشدم ، همه رفتند و آمدند و من اسیر این و آن نمیشدم

اما.....آن روزی که تو آمدی ...

چه کردی با من، که اینک حال من اینگونه است ،

دل من بی قرار یک لحظه در کنار تو بودن است

چه کردی با دل من که اینک هوای دلم ، هوای دلتنگیست ،

کار هر روز و هر شب من بی قراریست

یک لحظه به بی تو بودن فکر کنم عاقبتش گریه و زاریست

بدجور مرا به رویاها برده ای ، مرا از این رویا بیدار نکن ،

حالا که عاشقم کردی، مرا دوباره با تنهایی آشنا نکن

قدم گذاشته ام در دنیایی دیگر ،این تنها ،

عشق تو است که توانسته قلب مرا دربرگیرد

تویی که توانستی مرا دیوانه ی چشمهای زیبایت کنی

تویی که توانستی مرا ، این دل تنهای مرا ، این دستهای خالی مرا ،

وجود سرد و اتاق تاریک مرا پر از نیاز کنی ،

آمدی و دلم را عاشق کردی و دستهایم را با دستهای گرمت پر کردی

و به آغوشم آمدی و با حضورت همه جا را پر از عشق و محبت کردی

نمیدانم چه بگویم ، تنها آرزوی من در این لحظات این شده که تو را ببوسم ،

تا با تو بودن را باور کنم و از اینکه تو را دارم روز و شب خدا رو شکر کنم

عشق تو مرا به کجا برده، یعنی این دل من است که به انتظار تو ساعتهاست

که چشم به آن دور دستها انداخته!

گاهی وقتها میرسد که باور ندارم بیدارم، یا فکر میکنم دیوانه شده ام

یا حس میکنم که خوابم!

ببین عشق تو مرا به کجا آورده ، این حال من نیست که اینک خیره به عکسهای توام،

منتظر یک لحظه شنیدن صدای توام ،

به انتظار فردا و یک بار دیگر نگاه به  چشمهای زیبای توام،

ببین عشق تو مرا به چه روزی انداخته...

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:25 | |







وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد، کویر دلم گلستان شد

وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد، کویر دلم گلستان شد.
وقتی تو آمدی قلب شکسته ام پر از عشق شد، زندگی ام پر از طراوت و تازگی شد.
تو مانند بارانی بر روی من باریدی و تن خسته و غم زده مرا پر از طراوت عشق کردی.
تو مانند گلی در باغچه قلبم روییدی و قلب سوخته مرا تبدیل به گلستان عاشقی کردی.
تو مانند مهتابی بر آسمان دلم تابیدی و دل تاریک مرا پر از نور عشق خودت کردی.
تو با گرمای وجودت زمستان سرد دلم را گرم گرم کردی.
وقتی تو آمدی احساس میکردم دنیا مال من است چون تو دنیای منی.
وقتی تو آمدی خوشبختی را با تمام وجود حس میکردم چون تو همان امید زندگی منی.
تو که آمدی مرغ عشقی که در باغ دلم نشسته بود آواز عاشقانه اش را شروع به خواندن کرد .
 
تو که آمدی گذشته های تلخم را همه از صحنه دلم سوزاندم و همه را از یاد بردم.
تو که آمدی تمام خاطرات گذشته را  در دفتر دلم سوزاندم، و همه را از صندقچه قلبم بیرون ریختم و از یادم بردم.
تو که آمدی عاشقی برایم پر معنا تر از گذشته شد، کلام دوست داشتن مقدس تر از همیشه شد، و داستان لیلی و مجنون برایم واقعی تر از قبل شد.
تو که آمدی تنهایی به عزا نشست، غم سفر کرد و قلبم به استقبال عشق رفت.
وقتی تو آمدی ساحل دریای دلم پر از مروارید و صدف شد، و دیگر در کنار ساحل تنها نبودم تو نیز در کنار من بودی.
تو که آمدی شبهای شهر ستاره باران شد، دروازه شهر گلباران شد.
تو مانند یک نوای عاشقانه در قلبم نشستی و قلب مرا با آن نوای آرامت پر از محبت کردی
تو مانند پرنده ای در دلم نشستی و با پروازت در آسمان دلم، به من غرور پرواز به دشت عشق بخشیدی.
تو مانند یک خاطره شیرین در دفتر عشقم می مانی و خواهی ماند.
دفتر عشق را همراه با کلام مقدس تو و با تمام خاطرات شیرینی  که با هم داشتیم در صندقچه قلبم میگذارم و کلیدش را به دست حق میسپارم

 

 

EditingMySpace.com - Love

.


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:24 | |







سرآغاز نامه عاشقانه

سرآغاز نامه عاشقانه ، با نام تو مینویسم صادقانه
از عشق مینویسم از محبتهایت ، تا پای جان مینشینم چشم به راهت
مینویسم یک کلام ، عاشقانه : دوستت دارم
یک نفس در این نامه ، بی بهانه فریاد میزنم که تا آخرین نفس همنفس تو هستم
تو در کنارم نیستی ، اما همیشه در قلب منی
مینویسم این نامه عاشقانه را که بگویم همیشه به یاد تو هستم ، مینویسم که بگویم خیلی برایم عزیزی عزیزم
با قلمی از جنس محبت ، با احساسی به قشنگی عشق ، با یک دنیا حرفهای عاشقانه از قلب مهربان تو مینویسم بی بهانه ، که بی نهایت تا قیامت دوستت دارم.
اینک که از تو مینویسم ، برای تو مینویسم ، نامه از قطره های اشکم خیس خیس شده ، جای قطره های اشکم مانده و چشمهایم بهانه گیر شده .
دلتنگ تو هستم عزیزم ، دلتنگی را از جملاتی که برایت در نامه نوشته ام میتوان خواند ، قلمی که در این لحظه مرا یاری کرد ، که برای تو بنویسم نامه ای عاشقانه ، که به عشق تو نوشتم کلامی جاودانه . خیلی دوستت دارم ای تنها بهانه برای بودنم.
از سرآغاز نامه ، تا پایان  روزی صدها بار بخوان نامه را ، و حس کن درد دل عاشق مرا.
ببین چقدر تو را دوست دارم ، ببین چقدر تو برایم عزیزی.
مواظب دلت باش ای بهترینم ، من همیشه و همیشه به یادت هستم نازنینم.

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:22 | |







دفترم

دفترم لبریز شده از احساسات

روز و شب شکر میکنم او را که تو را به من داد

عطر شعری که به عشقت نوشته ام فضای اتاقم را پیچیده

فکر کنم آسمان دیشب آخرین حرفم به تو ،را شنیده

که اینگونه ستاره باران کرده احساسات مرا ،

فدای آن کسی شوم که به این حال و روز انداخته مرا

فدای تو ، عزیزم نگفتی من بیشتر دوستت دارم یا تو؟

گفتی تو مرا بیشتر دوست داری ،

پس هنوز مانده تا باور کنی یک دیوانه را در قلبت داری

از دلتنگی تو ،اشک میریزد آرام آرام این دلم ،

خیالی نیست ، عاشقی دیگر همین است گلم

تو باش ، این اشکهایم فدای تو ، بی قراریها ،

انتظار و سختی هایم به عشق یک لحظه در آغوش گرفتن تو

به عشق یک لحظه دیدنت میگذرانم سالها را ،

کسی چه میداند احساس درون قلب ما را ،

کسی چه میداند عشق ما چیست ،

یا آن عاشقی که از عشق میمیرد هیچکس جز من و تو نیست!

هوا ، همان هواییست که تو  دوست داری ،

دلتنگی دیگر معنا ندارد وقتی که همدیگر را در قلب هم داریم

آن گلی که آورده بودی برایم ، روبروی من است ، در کنار پنجره اتاقم

من که هر روز تو را میبینم کنار پنجره اتاقم

گل من ایستاده است در مقابل چشمانم

عطر تو  عاشقانه پیچیده اینجا

احساس آرامش میکنم وقتی تو را میبینم ، تو در کنارمی ، در کنار پنجره، همینجا

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:20 | |







دو چشم خسته ام

دو چشم خسته ام رو خواب می گیره اما من سودی از خوابیدن و دوباره بیدار

شدن نمی بینم .امشب باز بیدارم میان  خواب و بیداری خاطرات باهم بودن رو

مرور می کنم دوران شادمانی هامون تو ذهنم نقش بسته...رویای شیرین لبخند

تلخی رو روی لبای بسته ام میاره...دلم تنگه زندگی برام عذاب آوره...دوریت

برام سخته...کاش بشه دوباره باتو از نو شروع کرد...کاش بشه دوباره تمام

فرصتهای از دست رفته رو جبران کنم...هنوز هم مینویسم  بدون تو چه کنم.؟

دلتنگم از دوریت از اینکه چرا نمیایی ،.بیا و با اومدنت به شبهای دلواپسیم ،

ساعتهاانتظارم،  امید و زندگی ببخش. بازم چشم براهت می شینم تابیایی...

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:40 | |







امشب در

 

 

 

 

 

امشب در شبستان دلتنگی فردای خوشبخت را به انتظار نشسته ام تا دری که باز میشود تو در چهار چوبش سبز شوی ....امشب تنها هستم با حضور تو ...تبسم ...دلتنگی....

هرلحضه منتظر اومدنتم زندگیم

 


 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:30 | |







بودی تا ببینی

بودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح نالید ، نبودی تا ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی.

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:5 | |







ديوونه کيه ؟

ديوونه کيه ؟
عاقل کيه ؟
جونور کامل کيه ؟
واسطه نيار به عزتت خمارم
حوصله هيچ کسي رو ندارم
کفر نمي گم سئوال دارم
يک تريلي محال دارم
تازه داره حاليم ميشه چيکارم
مي چرخم و مي چرخونم سيّارم
تازه ديدم حرف حسابت منم
طلاي نابت منم
تازه ديدم که دل دارم بستمش !
"
راه" ديدم نرفته بود "رفتمش "
"
جوانه" نشکفته را "رستمش "
"
ويروس" که بود حاليش نبود "هستمش"
جواب زنده بودنم مرگ نيود ! جون شما بود ؟
مردن من مردن يک برگ نبود ! تو رو خدا بود
اون همه افسانه رو افسون ولش !!
اين دل پر خون ولش !
دلهره گم کردن " گدار" مارون ولش !
تماشاي پرنده ها بالاي " کارون" ولش؟
خيابونا ، سوت زدنا ، شپ شپ بارون ولش
ديوونه کيه ؟
عاقل کيه ؟
جونوور کامل کيه
گفتي بيا زندگي خيلي زيباست ! دويدم !!
چشم فرستادي برام
تا ببينم
که ديدم
پرسيدم اين آتش بازي تو آسمون معناش چيه ؟
کنار اين جوي روون نعناش چيه ؟
اين همه راز
اين همه رمز
اين همه سرو اسرار معماست ؟
آوردي حيرونم کني که چي بشه ؟ نه والله !
مات و پريشونم کني که چي بشه ؟ نه بالله !
پريشونت نبودم ؟!
من
حيرونت نبودم ؟!
تازه داشتم مي فهميدم که فهم من چقدر کمه !
"
اتم " تو دنياي خودش حريف صدتا رستمه !
گفتي ببند چشماتو وقت رفتنه !
انجير مي خواد دنيا بياد آهن و فسفرش کمه !
چشماي من آهن انجير شدن !
حلقه اي از حلقه ي زنجير شدن !
عمو زنجير باف زنجير تو بنازم
چشم من و انجير تو بنازم !
ديوونه کيه
عاقل کيه
جونور کامل کيه ؟

 

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

!


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:57 | |







دلتنگ شدن

دلتنگ شدن حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را می کند .
قدر یاران قدیمی را بدان ای نازنین، فرش های کهنه را مردم گران تر می خرند.
بهترین لحظه ها وقتیست که بهترین ها به یادت باشند ، بهترین نیستم ولی بیادتم


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:53 | |







نمیدانم زندگی چیست؟

نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

 

 پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زنده ست

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:51 | |







این شعر تقدیم به کسی واقعا میمیرم براش

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comاین شعر تقدیم به کسی واقعا میمیرم براش بهاربيست                   www.bahar-20.com

 

 

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

 

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

 

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

 

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

 

 

 

 

کاش بیاد و بخونتش

ترسم تو را عاشق شوم
از حال خود غافل شوم
ترسم که عقلم در بری
مجنونو بی حاصل شوم
ترسم که اسم شب شوی
ورد زبان من شوی
ترسم که در هر نيمه شب
فکر خيال من شوی
ترسم طنين خنده ات آيد که بيتابم کند
وحشی صفت مرغ دلم در بر کشد رامم کند
حوشم برد مستم کند يک لحظه آرامم کند
ترسم کلام دلنشين کايد ز تو خوابم کند
جنگ و نبرد زندگی باز آيد آزارم کند
در هم بپيچند پيکرم بعدم برد خاکم کند
خواهم که در اوج هواس در خلوتی يادم کنی
بعد زنی خوابت برد از ذهن خود پاکم کنی

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com


 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:39 | |







ای رفته ز دل

ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر

بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر، زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم

ای رفته ز دل، راست بگو! بهر چه امشب

با خاطره ها آمده ای باز به سويم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نيم، او مرده و من سايه اويم

من او نيم، آخر دل من سرد و سياه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا، با همه کس، در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر! به سر داشت

من او نيم، اين ديده من گنگ و خموش است

در ديده او آن همه گفتار، نهان بود

وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تيرگی شامگهان بود

من او نيم آری، لب من اين لب بی رنگ

ديري ست که با خنده يی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده ميخفت

بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو ميخواهيش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه

چون ديد و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ويم، گور ويم، بر تن گرمش

افسردگی و سردی کافور نهادم

او مرده و در سينه من، اين دل بی مهر

 

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:38 | |







یک ابر

یک ابر برای آغوشی که همیشه ی خواستن خالی ست

یک ابر برای حرف های پنهانی دلم

یک ابر برای تنهایی ِ واژه های شعرم

یک ابر برای بهانه های دروغی یک حقیقت پنهان

یک ابر برای پاییزهای رفته ام

و یکی برای آن ها که نیامده می دانم می روند

یک ابر برای تنهایی دست هایم

یک ابر برای شال گردن پریشان شعرهایم

یک ابر برای ریشه دادنم در پرسه های نقطه ی یک دایره

یک ابر برای لبخند هایی که از جاده های کنار گریستنم می گذرند

یک ابر برای درک ِ نا مفهوم چشم هایم

یک ابر برای خیال های پوشالی دستانم

یک ابر برای پوچ میان بودنم

یک ابر برای شب،

یکی برای سکوت "

 

حالا آسمان ابری ست

باران می آید

باران! باران!

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:31 | |







مردمان خیشان شنید این قصه را

مردمان خیشان شنید این قصه را 

   قصه   پر  درد  و   رنج   و غصه را

قصه  مرد  سیاه  و   سر نو شت     

قصه   دنیا   و   بازی   های  زشت

روزگاری  در  یکی  از  خانه ها  

کودکی  آمد   به    دنیا   رخ   سیاه

بود  از اول  بخت  بد همراه   او    

   پر  ز درد  و  رنح  گشت  دنیای   او

گشت مادر را به سینه شیر خشگ   

پس بخورد از بهر روزی شیر خشگ

بعد از اندی باب خود از دست داد   

زین   همه   جور   زمان  فریاد  و داد

کودکی را طی نمود  طفل  بی  پدر  

آمد ش   نا   گه   به   خانه   نا    پد ر

گشت آغاز بهر او روزی چوشب    

صو رتش    نیلی   تنش   شد   پر   زتب

در بهار و تیرو مهرو در زمستان  

آرزو   میکر د  مرگ   خود   ز   یزد ان

این عذاب و رنج را باعث که بود 

با ید ش   نا  گفت  همین    اندازه     بود

ترک تحصیل بایدت شاگرد ساعی  

      نا  پدر  گفتا   به  او   خواهی   نخواهی

آرزوها یش  همه  بر  باد  رفت 

چونکه درسش ر ا نخواند  حتی  به هفت

روزگار بگذشت بهرش هم چنان

کود کی   رفت   و   بشد   مردی   جوان

عاقبت آن نا  پدر  د یو  چو نون   

   رفت   از   خا نه   به   دستوری   برو ن

گشت مایل آن  جوان  بر دختری

دختری  از  خوشگلی  هم   چون   پری

نا شدش قسمت برفت از دست یار 

   بهر   عشقش   گریه   کرد  او   زار  زار

آمدش وقت نظام  و جنگ  و رزم 

   بهر    خدمت   عزم   خود   را  کرد جزم

او  نخورد  در  زندگی  نان  حرام  

شد    جوا نمردی    ز   بهر   او  مرام

یار مظلوم است و خصم  ظا لمین  

تا   بد نیا    هست      او  سازد   چنین

گشته عاشق او کنون ای مردمان 

  عشق   او    همتا    ندارد   در  جهان

عا شق   لیلی   شده   مجنون  ما  

لیلی اش   از   بهر  او  شد  

[+] نوشته شده توسط حجت در 19:23 | |







همه شب ناله کند این دلم من تا به سحر

همه شب ناله کند این دلم من تا به سحر

من به جز نا له  و فریا د  خدایا  چه کنم

دیده ام پر شود از اشگ بر این  قصه غم

کارم از گریه  گذشته  است  خدایا چه کنم

نقشه ای جز عشق تو هیچ نبوده  به سرم

حال که این نقشه برآب است خدایا چه کنم

عا شقا ن  را  بر  وفا ی  خود  عهدی بود

بی  وفا  گشته  کنون  یارم  خدا یا  چه کنم

من  که  عا شق  تر  ز  مجنون   بود ه ام

لیلی  من  بی  وفا  شد  خد ا یا  چه  کنم

او  به   من   دائم   بگفت   از  عا  شقی

تا  دروغش  بر  ملا  شد  خدا یا  چه  کنم

رخت  ماتم  بر تن  این  دل  به پوشم  تا ابد

روزگارم چون شب یلداسیاه شد خدایا چه کنم

یا ستا ن  جانم  که   تا  آرام  شود  آخر دلم

یا وفا داری کند جز آرزویی  خدا یا چه  کنم

من  نیم  عاشق  بر آن  قد  و برآن دنیای تن

جز  دلش  را من  نخوا هم خدا یا   چه  کنم

مهر  من را بر دلش  افکن ای سلطان عشق

جز  دعا یی من  در این  ره خدا یا  چه  کنم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:22 | |







نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

                            میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:19 | |







وای برمن

وای برمن اگر در شب مهتاب کنارم

 

باشی و ببینی که بر چوبه دارم


وای بر تو اگر در دل صحرا به شکاری


آن روز که من از طلب روی تو بر موج سوارم


وای بر من، تو اگر غرقه به دریا به مرگی


من به صحرا در آن روز پی ات غرق شکارم


وای بر من شود آن روز که تو چشم به راهی


 
اما منِ آواره در آن رفته قطارم


وای بر تو شود ار بار نگیری ز دوشم


 
آن روز که من خم شده از شدت بارم


وای بر تو اگر لاف زن فصل بهاری


روزی که خزان آمده بر روی مزارم


وای بر من اگر بر تنِ سبز تو ببینم


برگ ریزانِ تو آن روز که من فصل بهارم


وای بر تو اگر نشئه ز دیدار نگاری


 
آن روز که مَنِ کور بر آن نشئه خمارم


وای بر من شود آن روز که خواهی


 
چیزی که بر آن عاشقی و لیک ندارم


وای بر من شود آن سال که تو در دل فردا


 
هستی و من آن گمشده ی دوش ز پارم


حیران شود آن ماه که تو بر خم ابروش دچاری

 

حیران شوم آن ماه که من در غم عشق تو دچارم


خسران شود آن هفته که تو لیلی دل را بفروشی


خسران شود آن هفته که مفت آمد و رفت لیل و نهارم


بینا شوم آن روز به جنّت تو نشستی به مناری


بینا شوی آن روز که من سوخته در آتش نارم


وای بر من اگر پاره قلبم نه تو باشی


آن روز به پشیزی بفروشم دل زارم

 

b84qit6egld2h0nizof8.jpg

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:34 | |







در کوچه زندگی

luso9fkaysrlonap78b.jpg

در کوچه زندگی که مرگ هنوز آنجا نیامده

انگار برای درد هیچ دردمندی دوا نیامده

در ابتدای کوچه با لباس پاره کودکی یتیم

زیر چراغ برق منتظر که بابا نیامده

جوان بیست و چند ساله ای آن طرفتر کنار بید

ساعت نگاه می کرد و می گفت: چرا سارا نیامده

مردی در امتداد کوچه پای جوی روان آب

لب می گزید که این جمعه هم رفت و آقا نیامده

 یک فاحشه داشت پشت پنجره کوچه را می گشت

که آن مشتری که عاشق چشمش شده آیا نیامده؟

 تنها به گوشه ای جوان دل شکسته ای خسته مینالید:

گناهم ای خدا مگر چه بوده که با ما نیامده

معشوقه آنطرف برای دیگری نقش شوق می بافت

نقش کسی که با سر دویده و با پا نیامده

پای دری شکسته زنی نشسته غمگین و منتظر

ورد لبش شده این که باز آن یک لاقبا نیامده

مردی با لباس شیک انگار زیر لب داشت می غرید:

که گم گشته ام همینجاست کنارم آن پیدا نیامده

یک نفر وسط کوچه از بخت بدش داشت می گریست

بختم هزار سال پیش رفته و اصلا نیامده

در انتهای کوچه پیری سفید مو دست به دعا

یا رب جوانی ام آیا کجا رفته؟ پس چرا نیامده

دیوانه ای مسیر کوچه را صد و بیست و چهار هزار بار دوید

می گفت بشر نخور غم فردا که فردا نیامده


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:32 | |







بگیر از من تو این دل

بگیر از من تو این دل را و غرق انهدامم کن                                   بگیر  این پادشاهی را  و در کویت  غلامم کن

کلامت آیه است بر من اگر حتی  سزایم نیست                                     تو صحبت کن  بدین قرآن، و مفتون از کلامم کن

سلامت مرحم دردیست  به  بیماری مشتاقت                                         سلامت را بگیر از من و لبریز از   جذامم کن

شهیرم در سر کویت  به  عشق بازی و بی عاری                                                    تو این شهرت بگیر از من و گمنامی  بنامم کن

حلالت می کنم یارابکش دل را به آسانی                                                           بکش دل را  و لطفت  را حرام اندر  حرامم کن

ازین خانه که تو رفتی  مدامم چشم بر راه است                                              بنوشان این هلاهل را  و  مشروب  از  مدامم کن             

                مدیونم به این ذلت که بنشاندی  مرا عمری                                                   مقامی نیست این من را،  تو این ذلت مقامم کن  

به دیوارم بکش جانا  به در بربند  رویم رامرا بالا ببر  امشب  و پرت از پشت بامم کن

مرا   شهرت ازین بهتر که مقتولم به چنگالت؟                                                            بکش من را و با این مرگ جانا   مستدامم کن

بکش خنجر و در قلبم فرود آور به آرامیبکش خنجر  و قتلم را تو منجر به دوامم کن

به مرگم اقتدا کن تا تو بعد از من بمانی وبمیران عاشق زارت و در مرگت امامم کن

من ناکام زین دنیا ندارم آرزو اما                                                                                                  لبت را بر مزارم نه و دنیا را به کامم کن

خداحافظ نگو با من هنوزم درد جا دارد                                                                       بیا  با   غتنه بعدی   و اینگونه سلامم کن

  شروعم درد  و غم دارد از آن روزی که تو رفتی                                            شروعم را بده مرهم نمی آیی تمامم کن

ejw88bzix7qkoij98dm8.jpeg

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:29 | |







برو این خانه

برو این خانه بعد از تو نه غم دارد نه بی تابی

نه بی گرمایی و ظلمت نه بیماری و بی خوابی

برو دیوار این خانه درش بر روی تو بسته است

دگر این خانه زان مهمان که دزدی می کند خسته است

برو بام دگر بنشین، نشاید کاهگل دل را

کجا سنگی فرو خورده نداری های کاهگل را

برو اینجا حرم دارد، حریمش را نخواهی خواست

تو اینجا نیستی محرم، حرام از منظرت پیداست

برو اما بدان اینجا اگرچه خانه ها سردند

ولی در چنته نامرد پی آتش نمی گردند

برو اما بدان این را که باز از این دلم سوختی

که دانستم کلک هایت تو تنهایی نمی دوختی

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:28 | |