نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





گفتم

 

اولین روز که چشمامو وا کردم دیدم یکی کنارم نشسته
داشت به چشمام نگاه میکرد بهش گفتم تو کی هستی؟
گفت: من پیشت میمونم ولی بهت نمیگم کی هستم
گفتم : تا همیشه پیشم میمونی
گفت : آره
گفتم : با هام بازی میکنی؟
گفت : نه
گفتم : واسه چی؟
گفت : من فقط پیشت میمونم ولی کاری واست نمیکنم
من هم گریه کردم اومد اشکامو پاک کرد
گفت : هنوز گریه نکن
گفتم : واسه چی؟

 

 

 

گفت : هنوز وقتش نرسیده
من هم بیشتر گریه کردم
مامانم اومد منو بغل کرد
اون گفت : میدوی این کیه ؟
گفتم : نه
گفت : این مادرته
گفتم : مادر چیه؟
گفت : مادر دلسوز ترین فرد دنیاست خیلی هم دوست داشتنیه
گفتم : باهام بازی میکنه؟
گفت : آره
گفتم : من مادر رو بیشتر دوست دارم تا تو
گفت : ولی
گفتم : ولی چی؟
گفت : اون تو رو تنها میزاره
گفتم : نه اون منو دوست داره تنهام نمیزاره
گفت : تنهات میزاره
منم دوباره گریه کردم دیدم یکی اومد دست رو سرم کشید
اون گفت : این رو میشناسی؟
گفتم : نه
گفت : این پدرته
گفتم : پدر
گفت : آره
گفتم : این کیه ؟
گفت : این مهربان ترین فرد دنیاست خیلی هم دوستت داره
گفتم : باهام بازی میکنه؟
گفت : اره ولی آخر تنهات میزاره
گفتم : تو دروغ میگی اون منو دوست داره
دیدم یکی اومد بالای سرم دستامو گرفت و یه بوس به دستام داد
گفت : میدونی این کیه؟
گفتم : نه
گفت : این خواهرته
گفتم : خواهر
گفت : آره خواهر ، هم راز هم درد ، هم بازی
گفتم : این پیشم میمونه
گفت : نه این هم تنهات میزاره
گفتم : آخه چرا؟  اون که منو دوست داره
گفت : همه دوستت دارن اما فقط من پیشت میمونم و تنهات نمی زارم
گفتم : نه
وبعد دیدم یکی اومد بغلم کرد و باهام بازی کرد
گفت : میدونی این کیه ؟
گفتم : این همونیه که منو تنها نمی زاره
گفت :  نه اون هم تو رو تنها میزاره
گفتم : نه نه نه
گفت : اون برادرته دوست داره هر چی میخوای واست میاره ولی بهش دل نبند
گفتم : چرا؟
گفت : تنهات میزاره
بعد روزها گذشت سال ها گذشت تا من بزرگ شدم و با آدم های دیگری آشنا شدم
ولی اون همش می گفت اونها تو رو تنها میزارن
تا روزی که….
داشتم قدم میزدم دیدم یکی داره نگام میکنه اول بهش توجه نکردم و رفتم
روز بعد وقتی ازاونجا گذشتم دیدم دوباره اونجا ایستاده و به من خیره شده من هم اهمیتی بهش ندادم و سریع از اونجا گذشتم
روزها گذشت و اون همین جور به من خیره میشد
وقتی اون رو میدیدم داشت بهم لبخند میزد همیشه یک شاخه گل سرخ توی دستاش بود یک روز که داشتم ازاونجا گذر میکردم دیدم یکی اومد جلوم ایستاد و شاخه گلی به طرف من گرفت وقت نگاش کردم دیدم خودشه همونی که همیشه منتظرم بود به چشماش نگاه کردم خودشو اورد جلو تر بهم گفت دوستت دارم ….
دیدم یکی بهم گفت : تنهات میزاره
آره خودش بود اونی که همیشه باهام بود و می گفت تنهام نمیزاره
گفتم : اون که دوستم داره
گفت : این دلیل موندن نیست
من هم اون گل روازاون گرفتم
هر روز منتظر من به درختی تکیه میکرد با یک گل سرخ
کم کم معنی عشق رو فهمیدم آره اون عاشق من شده بود
اما من ازجدایی میترسیدم خیلی….
روزی رسید که دیدم کنار درخت کسی نیست دیدم یک نامه با یک گل سرخ کنار درخت بود
وقتی نامه را باز کردم نوشته بود تو تنهاترینی
به خیابون نگاهی کردم دیدم خودش بود اما دستاش توی دستای یکی دیگه….
توی همون لحظه دیدم یک دست روی شونه هام گذاشت
گفت : دیدی گفتم باتو نمیمونه
من هم بغض گلوم رو گرفته بود به آرامی گریه کردم
گفتم : تو که تنهام نگذاشتی
گفت : آره من تنها کسی هستم که کسی رو تنها نمیزارم
گفتم : تو کی هستی؟
گفت : غم
گفتم : غم
گفت : آره اونی که با همه میمونه هیچ کسی رو توی تنهایی تنها نمیزاره
اشکامو پاک کردم و رفتم جایی که دیگه کسی منو پیدا نکنه
اما تنها کسی که منو تنها نگذاشت غم بود …..

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:28 | |







روزگاریست

 

دوست دارمروزگاریست همه عرض بدن میخواهندهمه ازیارفقط چشم و دهن میخواهنددوست دارم

دوست دارمانچه دیدندبه مقیاسنظر می سنجنددوست دارم

دوست دارمعشق هارا همه با دور کمرمی سنجنددوست دارم

دوست دارمدیو هستند ولی مثل بری میبوشنددوست دارم

دوست دارمگرگهایی که لباس بدری میبوشنددوست دارم

دوست دارمخب طبیعی است به بایان برسنددوست دارم

دوست دارمعشق هایی که سر بیچ خیابان برسددوست دارم

عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسیبهترین و جدیدترین خدمات وبلاگ نویسان جوان                www.bahar-20.com عكس و تصاویر زیبا برای زیباسازی وبلاگ شما -------------- بهاربیست دات كام ------------- BAHAR22.COM ------------ عكس تصاویر زیباسازی وبلاگ فارسی

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:23 | |







تقديم به تو

 

تقديم به تو که : يادت در ذهنم و عشقت در قلبم و عطر مهربانيت در تمام وجودم است

عزيزم محبت را در پاکي نگاهت و صداقت را در وجود مهربانت معني کردم

وبدان که زيباترين لحظه هايم در کنار تو بودن است. 

اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست

اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست

اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست

اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست

پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:21 | |







نگاه کن

 

نگاه کن

گوش کن

پنجره مرا می خواند

باران مرا صدا می زند

باران با انگشتانش به شیشه می زند

باران مرا صدا می زند

و من باران را خوب می شناسم

باران مدادیست

که بر همه چیز رنگ می زند

باران تیریست که

بر دلی از سنگ می زند

باران

سازیست که باز آهنگ می زند

باران باز هم مرا صدا می زند

و من

تردید می کارم

میان ماندن و رفتن

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:13 | |







دلتنگی

 

دلتنگی و دلتنگی و دلتنگی
شیرین و دلنشین است دلتنگی برای تو
برای حضورت در دیار دلم دلتنگم
برای بودنت و برای نگاهت ، دلتنگم
لحظه ای گریستن و تنهایی و گریستن
دلتنگی بیداد می کند در غریبی غربت دلم
ای قاصدک های فرود آمده با نسیم عشق
دلتنگی دلم را پرواز دهید در آسمان رویاهایش

شاید ،شاید ،شاید
در ثانیه ای نگریستن به آسمان
نگاهش دلتنگی دلم

عکس عاشقانه با نوشته های عاشقانه | FarsPatogh.COm

را نظاره کند ...شاید

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:12 | |







ای کاش، ای کاش

ای کاش، ای کاش

 

ای کاش وقتی که بی رحمانه مرا رها کردی

 

و از من دور شدی

 

 چشمانم را می دیدی، اشکهایم را حس می کردی

 

کاش می دیدی که چگونه اشک هایم در پی تو می دویدند

 

اما چه سود که در خاک می افتادند و نای دویدن نداشتند

 

خاک اشکهایم را می بلعید

 

انگار که هیچ وقت متولد نشده بودند

 

همانند عشق من که انگار هیچوقت در دلت متولد نشده بود

 

اما من همچنان به یاد تو اشک هایم را هر شب قربانی می کنم

 

شاید، شاید روزی دوباره

 

روزی دوباره از اشک هایم درخت عشقی در دلت سبز شود

 

کاش آن روز اشکی برای ریختن از شوق داشته باشم

 

به امید آن روز، به امید آنکه باشم وباشی

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:10 | |







نمیدانم

نمیدانم آسمان چگونه است و زمین چه سان که در هر چه مینگرم تو را میبینم، نمیدانم به چه می اندیشم که روز هست خود را از یاد برده ام ، تنها چیزی که میدانم این است که هر چه دورتر میروی یادت نزدیک تر میآید و هر چه کمتر تو را میبینم نقشت بیشتر در دلم مینشیند

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:9 | |







همیشه غمگین ترین

همیشه غمگین ترین و رنج آور ترین لحظات زندگی آدم توسط همون کسی ساخته می شه که شیرین ترین و به یاد موندنی ترین لحظات رو برای آدم میسازه و من وقتی ما می شه که بخوایم. پس بی خودی با حروف بازی نکن بدان که قلب من هم شکسته بدان که روحم از همه دردها خسته شده. این را بدان که با آمدنت غم برای همیشه من را ترک خواهد کرد. بس برگرد که من به امید دیدار تو زنده ام

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:7 | |







همیشه


همیشه

غروب دریا برام

یه دلتنگی خاص داشته

درعین زیبایی وقتی خورشید

آخرین پرتوهای عاشقش رو روی تن

گرم دریا رها میکنه و آسمون که آبی بی

انتهاش رو چه بی ادعا پیشکش دریا کرده و دریا

که با همه اینها عاشقانه ساحل رو می پرسته و چه بی

غرور خودش رو در آغوش ساحل میندازه .همیشه وقتی به دریا

نگاه می کنم، مطمئن هستم که اونقدر مهربون هست که بشه کنارش

ایستاد و از زیبایی و شکیبایی و شعری که درش هست لذت برد.میدونی اگه دل

به دریا بدی آسمون دلت آبی میشه و اون وقت آبی آسمون پیش چشمات تبدیل به

بیکرانی میشه که بالهات رو به پرواز تشویق می کنه و این آغازی میشه تا اهل

آسمون بشی و زمین بشه خونه دوم تو.دل به دریا که بدی هوای دلت بوی

بارون میگیره اون وقت همیشه حس ناب باریدن در تو تازه است هر

وقت دلم از همه کس و همه جا می گیره وقتی دیگه حتی از

خودم هم خسته هستم میرم به خلوت دریا و ساحلش

کفشهام رو در میارم آن وقت که حرکت شن های

دریا رو زیر پام حس میکنم وقتی موجهای دریا

خودشون رو بی غرور زیر پاهام رها میکنن

نسیمی که منو درخودش می پیچه

و احساس سرما ئیکه همه

وجودم رو میگیره خیلی

میایستم یه گوشه

ساحل و چشمام

رو میبندم و

فقط گوش

میکنم


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:5 | |







خداجون چیه دیگه چی شده

خداجون چیه دیگه چی شده؟بازم که خیسه چشات

نکنه ایندفعه هم یکی ول کرده دستاش از دستات

 

نکنه بازم یکی بهت گفته خیلی بی مرامی  بی وفایی

نکنه بازم یکی گفته  که ولش کردی تو تنهایی

 

غصه نخور گریه نکن خوب ما دیگه همینیم

ولی میمیریم اگه فقط  یه روز تو ر  نبینیم

 

اونا نمیدونن تو اصلا واسه چی اشک میریزی

دل دادن به اونا مثل اینه که دلت دور میریزی

 

خدایا تو ساختی اینجا ر  واسه ما اما توش غریبی

بازی و  بی وفایی  ما ادما  ر با خودت می بینیی؟

 

همیشه دستات سفت میزاری تو دستامون اما بازم

میگیم:خدا که ولمون کرد نکنه تو تنهایی ببازم؟

 

این قانون زمینه که تو دوستی هامون رعایت می کنیم

هر که خیلی خوب بود باید تو خوبیش شک بکنیم

 

هر خوبیی که بکنی باز میگیم نه این خوب نیست

اینجا راه و روش  دوستی مردم  بی دروغ  نیست


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:3 | |







دختری دلش شکست

دختری دلش شکست

رفت و هرچه پنجره

رو به نور بود

بست

***

رفت و هرچه داشت

یعنی آن دل شکسته را

توی کیسه زباله ریخت

پشت در گذاشت

***

صبح روز بعد

رفتگر

لای خاکروبه ها

یک دل شکسته دید

ناگهان

توی سینه اش پرنده ای تپید

چیزی از کنار چشم های خسته اش

قطره قطره بی صدا چکید

***

رفتگر برای کفتر دلش

آب و دانه برد

رفت و تکه های آن دل شکسته را به

خانه برد

***

سال هاست

توی این محله با طلوع آفتاب

پشت هر دری

یک گل شقایق است

چون که مرد رفتگر

سال هاست

عاشق است


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:56 | |







برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو

008.jpg

برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو

برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه

برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن

برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر

برای عشق وصال کن ولی فرار نکن

برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن

برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش

برای عشق خودت باش ولی خوب باش

                   


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:52 | |







فراموشی

فراموشی بسیار ترسناک است حتی از خود مرگ. و من هر غروب کلامی از فراموشی خود خواهم نوشت تا شاید بدینسان بتوانم فراموشی خویش را در خویش فراموش کنم تا شاید فراموش نشوم. فراموش شده ای بی گناه

http://www.host-me-free.com/uploads/7f1e9ad10d.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:41 | |







ستاره بارون کن

ستاره بارون کن و داغون کن و بیا حالمو دگرگون کن و برو

 

دیوونه بازی کن و نازی کن وبیا باز دلو راضی کن و برو...

موهاتو افشون کن وبیا باز دلو پریشون کن وبرو...

شیدا شو غوغا کن وبیا آتیشو برپا کن وبرو...

نمون اینجابرو نمون اینجا...نمون اینجا برو نمون اینجا...

این یه حس موندگار نیست برو...

به این عشقا اعتبار نیست برو...

نه گناه منه نه تقصیرتو...این زمونه سازگار نیست برو...

نمون اینجابرو نمون اینجا...

نمون اینجا برو نمون اینجا...

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:37 | |







بگذار یک بار دیگر چشمان زیبایت را ببینم و برای آخرین بار


 

بگذار یک بار دیگر چشمان زیبایت را ببینم و برای آخرین بار

بگویم که چقدر دوستت دارم، شاید دیگر عمری باقی نماند

تا صادقانه و سرشار از عشق نگاهت کنم و بگویم: من عاشقم..


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:35 | |







هرگز

هرگز ، هرگز عشقم را به باد ندادم

هرگز حس غريب با تو نفس كشيدن را بر ديوار تنهاي اتاقم قاب نكردم

من عاشق بودم اين يك حقيقت بود

حقيقت هميشه مصلوب است

من عاشق بودم

اين يك راز بود

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:32 | |







چرا خوابم نمی گیرد درین شب های بیداری

 

 

 


 

چرا خوابم نمی گیرد درین شب های بیداری

همیشه فکر تو بودم ، به هر وقت لحظه ای باری

همیشه عاشقت بودم ، به جان جان شب هایم

که شب تا صبح و صبح تا شب منم آماده یاری

به عشق شوق خویش امشب ،شعار تازه ای گفتم

که عشق مشکل بود اول ، ولی آسان شود ،آری

الا یا ایها ساقی ندارم تا به او گویم

کلید عشق خویش ، خویشیم به هر چیزی و هر کاری

درین بیداری شب ها ز چشم دل بیند یشید

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:52 | |







خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره

 

خوش به حال آسمون که هر وقت دلش بگیره بی بهونه می باره ...
به کسی توجه نمی کنه ...
از کسی خجالت نمی کشه ... 
می باره و می باره و ...
اینقدر می باره تا آبی شه ...
‌آفتابی شه ...!!! 
کاش ... 
کاش می شد مثل آسمون بود ...
کاش می شد وقتی دلت گرفت اونقدر بباری تا بالاخره آفتابی شی
 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:47 | |







شنیدم

 

     

هرچی یادوخاطرست پشت دلت جابذاری

 

شنیدم گفتی نگاش واسه چشمام عادته

 

هرچیزی حدی داره محبتاش زیادیه

 

شنیدم یه مدتی می خوای ازم دوری کنی

 

اینه رسمش که بااین دیوونه اینجوری کنی

 

شنیدم خسته شدی ازبازیای سرنوشت

نکنه اینباردیگه بی من میخوای بری بهشت

 

شنیدم گفتی میخوای بری سراغ زندگیت

حرف تویعنی بسوزم تو غم و آوارگیم

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:38 | |







کاش چون پاییز بودم

 

کاش چون پاییز بودم

 کاش چون پاییز بودم...

 

کاش چون پاییز خاموش و ملال انگیز بودم

برگ‌های آرزوهایم یکایک زرد می‌شد

آفتاب دیدگانم سرد می‌شد

آسمان سینه‌ام پردرد می‌شد

ناگهان توفان اندوهی به جانم چنگ می‌زد

اشک‌هایم همچو باران دامنم را رنگ می‌زد

وه چه زیبا بود اگر پاییز بودم

وحشی و پرشور و رنگ‌آمیز بودم

شاعری در چشم من می‌خواند شعرآسمانی

در کنار قلب عاشق شعله می‌زد

در شرار آتش درد نهانی

نغمۀ من...

همچو آوای نسیم پر شکسته

عطر غم می‌ریخت بر دل‌های خسته

پیش رویم چهرۀ تلخ زمستان جوانی

پشت سر آشوب تابستان عشق ناگهانی

سینه‌ام منزلگه اندوه و درد و بدگمانی

....کاش چون پاییز بودم

 

عکس های زیبای عاشقانه و احساسی

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:36 | |







نامه های کهنه ام رامو به مو از برکنی

              

 

وقتی که بن بست غربت سایه سارقفسم بود

زیر رگبارمصیبت بی کسی تنهاکسم بود

میرسد روزی که بی من روزهارا سر کنی

میرسد روزی که مرگ عشق را باور کنی

میرسدروزی که تنها در کنار عکس من

نامه های کهنه ام رامو به مو از برکنی

دیدی اخرش نموندی منو تا جنون کشوندی

دلی که دادم دستت اخرش زدی شکوندی



[+] نوشته شده توسط حجت در 18:33 | |







باهم رهسپار راه دردیم...

باهم رهسپار راه دردیم...

مرگ ان نيست كه در قبر سياه دفن شوم.....

مرگ ان است كه از خاطر تو با همه ي خاطره ها محو شوم.....

من اين جا بس دلم تنگ است...

وهر سازي كه مي بينم بد اهنگ است...

بيا ره توشه برداريم قدم در راه بي برگشت بگذاريم

ببينيم اسمان هر كجا ايا همين رنگ است...

با هم لحظه ها را گریه کردیم...

ما در صدایی بی صدایی گریه بودیم...

ما از عبور تلخ لحظه قصه ساختیم...

شاید در این راه اگر با هم بمانیم...

وقت رسیدن شعر خوشبختی بخوانیم...

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:31 | |







...دلم در بند دلدار است جز او عشقی نمی خواهم...

 ...دلم در بند دلدار است جز او عشقی نمی خواهم...

 

               ...تمنای از او دارم  جز عشق چیزی نمی خواهم...

 

               ... من از دریای عشق او فقط یک قطره می خواهم...


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:30 | |







مرا به یاد خواهی

مرا به یاد خواهی اورد انچنان که باران قبار از سنگ قبر کهنه ای میشوید تا نام فراموش گشته ای بدرخشد از پس سالها مرا به یاد خواهی اورد


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:29 | |







تا به حال حرفاهایم را با لبهای نگاهم بازگو میکردم

تا به حال حرفاهایم را با لبهای نگاهم بازگو میکردم

ولی امشب می خواهم با زبان قلم برایت سخن بگویم

تا بار دیگر ثابت کنم که لحظه لحظه زندگی ام تو را فریاد میزند

امشب آمده ام با اشکهایم با تو سخن بگویم

با دانه های شفاف عشق که از اعماق جان جاری می شوند

صفحات دفتر آشنایی ما هر روز با عطر جدیدی از عشق ورق می خورد

و من مانده ام که آیا خواهم توانست بار دیگر تو را به مقصد برسانم یا نه

دوست دارم تو در کنار من بهترین لحظه هارو تجربه کنی

دوست دارم تو نیز به مانند من طراوت عشق در چشمانت حلقه زند

دوست دارم در کنار من مملو از عشق باشی

مملو از عطر امید

شبها که بی حضور تو

خاطرات مشترکمان را با دیدگانی اشکبار مرور میکنم

تصویر چشمانی را می بینم که مهربانانه چشم به چشمانم دوخته اند

و من برای استشمام عطر تو آن را در آغوش خواهم کشید

کاش میشد با تو و در کنار تو عشق را در آغوش کشید

مهربان یاور زندگی ام در این شب مهتابی که میدان دلتنگ عطر بارانی

اشکهایم را تقدیم قلب دریاییت میکنم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:27 | |



صفحه قبل 1 ... 75 76 77 78 79 ... 112 صفحه بعد