نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





مــاه نمیدونست چـه جوری بتابه

مــاه نمیدونست چـه جوری بتابه ....از روی دست تــو دیــد و بـلـد شد

خورشید که دید نوری ازش نمی خوای...رفت بالای قله و با تو بـــد شد

دریا که دید موج موهات از اون نیست....غرشی کرد وته دل حسود شد

آسمون از غم تــو کــه رو زمینی....تــا همیشه رنگ چشـاش کبــود شد

گل که دونست خزون واسه تو هیچه....رنگش پرید و تو یه لحظه پژمرد

درختی که تـو از پیشش رد شدی...انقده برگاش رو زمین ریخت که مرد

نسیم که دید مثل تـو مهربون نیست...عــاشقی رو گـذاش کنــارو بــاد شد

تــو دنیــا هیچکس مثـل تــو نمی شد....پس کم کم و کم آدم بــد زیــاد شد

بـرفـا دیـدن هر چقـدم ریـز بــاشن...از شـرم رنگ چـش تــو آب میـشن

یــلـدا تـرین شبــای سال ام  آسون....بـا یـه اشارهء نگـات خواب میـشن

شب نـتـونست مثل تو روشن باشه....خشم وغضب کـرد ویهـو سیاه شد

روزم پـیـش چشمــای تــو کــم آورد....قـایــم شد و روشنی کـیمیــا شد

زمیـن فقط ایـن وسطـا یــه جـوری....بـه ایـن کــه زیــر پـاتِ می نازه

طفلکی مثــل مـن داره تـو رویـاش...بـا تــو یــه قصر آرزو می سازه

زیبا اگـه هر چی می گم همون شد....یــادت بـاشه اینارو کی نــوشته

دیـوونهء چهـارتـا فصل و هـر روز....دیوونهء عصر و شب و سپیده

جعفری که تا اسمتو آوردن  ....... یه ذره رنگ چهرشم پریده

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:26 | |







ازتوخوندن همه عشق منه

ازتوخوندن همه عشق منه

یه عمریه پنجره رو وا میکنم

به هوای دیدنت پرنده ها رومیشمرم

تواشکای ریزم گم نکرده پیدات میکنم

می دونم میای و پیدام میکنی

تو همین روزای بی نشون

منو با اسب شاخ طلا

می بری به قصر اسمون

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:19 | |







بیش از آمدنت دل به کسی یار نبود

بیش از آمدنت دل به کسی یار نبود

 

مرغک کوچک قلبم که چنین زار نبود

 

عشق من بود و همه خواب و خیالم بودند

 

همگی باور رویای محالم بودند

 

همگی در غم و شادی به کنارم بودند

 

همگی شمع و چراغ شب تارم بودند  ...

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:9 | |







بازکن پنجره را

بازکن پنجره را
و ببین پر زدن بلبل باغ
که شده مست زبوی خوش و جان بخش بهار
وبکش با نفسی تند و عمیق
بوی عطر گل یاس
وببین مرغک آزرده عشق
که حزین بود و نزار
با شکوفایی گلهای بهار
شده سرمست غرور
دیگر آن سوزش سرمای زمستان
نخورد بر بدن سبز درخت
یا که شلّاق خزان
نکند غنچه گل را پرپر
بازکن پنجره را
پرکن از رایحه و عطر بهار
ریه خسته ز سوز و سرما
و ببین در همه جا
فرشی از سبزه وگل پهن شده ست
تک درختی که زسرما بدنش می لرزید
جامه سبز به تن کرده
تنش گرم شده ست
پولکی را که سپید است و قشنگ
یا که زرد است و بنفش
دست خیّاط زمان
روی این جامه سبز
دانه دانه زده با زیبایی
گوییا فصل بهار
کرده بر پیکر این تازه عروس
تورخوش رنگ و سپید
از لطافت چو حریر
این بهار هم گذرا است
سال دیگر شاید
نتواند بگشاید« جاوید »
باز این پنجره را

 

 

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

[+] نوشته شده توسط حجت در 11:1 | |







باورم کن


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:52 | |







دلم براي تنهايي ميسوزد

دلم براي تنهايي ميسوزد چرا هيچکس او را دوست ندارد

مگر او چه گناهي کرده که تنها شده

جرم تنهايي چيست که هيچکس او را نميخواهد ديشب تنهايي

از اتاقم گذشت دنبالش دويدم ولي او رفته بود.

تنهاي تنها نيمه شب او را مرده کنار حوض

خانه پيدا کردم از گريه چشمانش قرمز

بود برايش گريستم آخر او از تنهايي مرده بود

تنهايي مرد و من تنها تر شدم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:49 | |







امروز


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:47 | |







دلی پر درد و غم دارم امشب

 

دلی پر درد و غم دارم امشب

به سینه کوه ماتم دارم امشب

نمی خوابد دو چشم اشکبارم

هزاران فکر در هم دارم امشب

سرم سنگین و سینه تنگ و دل تنگ

همه دردی فراهم دارم امشب

شده خونین دلم از رنج دوری

ز مهرش چشم مرهم دارم امشب

در این خلوت سرای تنگ و تاریک

امید یار و همدم دارم امشب

نمیبینم تو را با دیده ی تار

که من اشک دمادم دارم امشب

به یاد لحظه های خوب دیدار

دل غمگین خرم دارم امشب

به پیمانی که با مهر تو بستم

سر این رشته محکم

دارم امشب      

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:37 | |







عشق از نظر من

 

عشق از نظر من

؟؟؟با زبان ساده بگم؟؟؟

عشق یعنی تو حسرت کسی موندن

کسیو دوست داشتن و بهش نرسیدن

یه نوع دل شکستنه

همون خیانته

همون سر به هواییه

همونه که پدره ادمارو در میاره

 

همونه که بهش نمیرسی.....

عوارض عاشق شدن از نظر من

فکرتو عذاب میده

از خورد وخوراک میفتی

دیگه نماز نمی خونی

دیوونه میشی

بد بین میشی

خاک عالم بر سرت میشه

انگار یه چیزی گم کردی

بد بخت میشی

ارزوی مردن میکنی

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:35 | |







(( در ايستگاه لحظه ها ))

(( در ايستگاه لحظه ها ))

نه اين كه حوصله اي نيست از تو دلگيرم

اگر ز دلهره ترديد عاشقي سيرم

تمام شهر پر است از هجوم شايعه ها

عجيب شايعه يي ... اين كه بي تو ميميرم

گناه از تو و من نيست ، زندگي اين بود

نوشته شده است جدايي به برگ تقديرم

كتاب زندگي من پر است از وحشت

نخواه تا كه بخوانم تو را به تفسيرم

در ازدحام خيابان ، تو گم شدي و هنوز (( در ايستگاه لحظه ها ))

نه اين كه حوصله اي نيست از تو دلگيرم

اگر ز دلهره ترديد عاشقي سيرم

تمام شهر پر است از هجوم شايعه ها

عجيب شايعه يي ... اين كه بي تو ميميرم

گناه از تو و من نيست ، زندگي اين بود

نوشته شده است جدايي به برگ تقديرم

كتاب زندگي من پر است از وحشت

نخواه تا كه بخوانم تو را به تفسيرم

در ازدحام خيابان ، تو گم شدي و هنوز

در ايستگاه لحظه ها به زنجيرم هنوز

تو رفتي و چمدانت هنوز جا مانده است

خدا كند كه بيايي وگرنه ميميرم

در ايستگاه لحظه ها به زنجيرم هنوز

تو رفتي و چمدانت هنوز جا مانده است

خدا كند كه بيايي وگرنه ميميرم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:34 | |







كاش ميشد هيچ کس تنها نبود

كاش ميشد هيچ کس تنها نبود

 

کاش ميشد ديدنت رويا نبود

 

گفته بودي با تو مي مانم ولي

 

رفتي و گفتي که اينجا جا نبود

 

ساليان سال تنها مانده ام

 

شايد اين رفتن سزاي من نبود

 

من دعا کردم براي بازگشت

 

دست هاي تو ولي بالا نبود

 

باز هم گفتي که فردا ميرسي

 

کاش روز ديدنت فردا نبود

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:31 | |







انگشتت را

   انگشتت را

هر کجای نقشه خواستی بگذار

فرقی نمی کند

تنهایی من 

عمیق ترین جای جهان است

وانگشتان تو

هیچ وقت 

پی به عمق فاجعه نخواهد برد!

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:27 | |







خـــواستم

خـــواستم سفر کــــنم پــایم لــــرزید و سست شد

خـــواستم پــرواز کـــنم بال و پـــرم چـــیده شد جا ماندم

خـــواستم بــخندم و شـــاد باشم امـــا بغــضم تــرکید

خـــواستم بــبیـــنم چــشمـــانم را بسته دیــــدم

خـــواستم حـــرف بزنـــم زبـــانم بند آمــــد

خــــواستم فرامـــوش کنـــم اما خـــودم از یادهـــا رفتم

خــــواستم اشک بریــزم امـــا چشمانـــم خشکــــــ گـــشت

خــــواستم فریــاد بزنم اما گـــوش ها کر شدند

خـــواستم زنـــدگی کنم امــا مــرگــــ را زیباتر دیــدم

خـــواستم بمــیرم اما لیاقتش را نداشتــــم

دیگــــر هیچ چیـــز نخــــواهم جـــز قفسی تنگ و تاریکــــ

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:24 | |







دستانم گرمي دستانت را مي خواهد

دستانم گرمي دستانت را مي خواهد پس دستانم را به تو ميدهم.

قلبم تپش قلبت را مي خواهد پس قلبم را به تو ميدهم.

چشمانم نگاه زيبايت را مي خواهد پس نگاهم از آن توست.

عشقم تمامي لحظات تو را مي خواهند وبراي با تو بودن دلتنگي ميکنند.

دل من همانند آسمان ابري از دوري تو ابري است.

درخشش چشمانم همانند خورشيد درخشان انتظار چشمانت را مي کشند.

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند٬

من هرگزفراموشت نخواهم کرد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:21 | |







کاش

کاش رویاهایمان روزی حقیقت میشدند

تنگنای سینه ها دشت محبت میشدند

سادگی و مهرو صفا قانون انسان بودن است

کاش قانونهایمان یک دم رعایت میشدند

اشکهای همدلی از روی مکر است و فریب

کاش روزی چشمهامان با صداقت میشدند

گاهی از غم میشودویران دلم

کاشکی دلها همه مردانه قسمت میشدند

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:20 | |







من درختی دارم

من درختی دارم

بر کویری که در آن

رازها پنهان است

تپه های شنی از سرعت و فرسایش باد

شکلهای هنری در دل خود می سازند

یا که از تشنگی لذت یک قطره آب

سرزمین برهوت

تکه تکه شود و نقشه زیبا سازد

من در ختی دارم

در همین خاک و شن و ماسه و باد

یا بیابانی از

غم باران و نمی از امید

کاشکی در شب و روز

باران می بارید

برف بر روی زمینی خسته

آن کویر از نفس غرق شدن می نالید

ولی افسوس که این ابر خیال

سالها در خواب است

من درختی دارم

کوچک است اندامش

ولی از عمق وجودش آرزوها پیداست

درد دل می کند از دوری گلهای بهار

یا که سرسبزی و شادابی از آرامش دشت

که در او پنهان است

من درختی دارم

هرگز او را به بیابان نگذرام تنها

و به امید نجات

تا ابد خواهم ماند

که درختم ز غم و غصه و رنج

نشود خاک و من از بادیه دریا بروم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:19 | |







زندگی

زندگی مثل کوپه قطاره و ما انسانها مسافراشیم

هرکدوم از ما چیزی رو که می بینیم و می شنویم بر اساس پیش فرضها و حدسیات

خودمون  به اون موضوع نکاه میکنیم و قضاوت میکنیم

غافل از اینکه ممکنه برداشت ما از واقعیت اشتباه باشه..

درواقع ما همیشه میگیم حقیقت رو دوست داریم

اما اغلب چیزهایی رو که دوست داریم و بهش اعتقاد داریم حقیقت میدونیم..

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:18 | |







تو را اندازه دوست داشتن

عشق نهایی!

 

تو را اندازه دوست داشتن،دوستت دارم

 تو را اندازه دنیا دوست دارم

عطر وجودت را برای همیشه در کنارم حس می کنم

می خواهم دستانت را

محکم در میان دستانم بگیرم

تا احساسم را باور کنی

تو در قلب منی، دوستت دارم برای تا ابد باهم بودن

 آرزوی قلبم فقط تو هستی

می خواهم تمام لحظه ها با تو باشم

 تو رویای قشنگ زندگی من هستی

مهربانی دستانت را دوست دارم

 تو گل باغ من شدی تو با دل من همراه شدیمن تو را دوست دارم قلم من از آتش عشق تو می نویسد.

 لحظه ی دیدن تو را دوست دارم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:5 | |







ازعشق تو به عشق خدامی رسد دلم

ازعشق تو به عشق خدامی رسد دلم

بادیدنت به شور و نوا  می رسد دلم

توبحرعشقی ومن موج  سرگران

برساحل امید تودریا می رسد دلم

تو کوه طوری و موسای درون من

بهرشهودحق به تماشا می رسد دلم

درعمق ودرنهایت چشمهای تو

تاسبح اسم ربک الاعلی می رسد دلم

درپاکی وطراوات وشور صدای تو

گوئی که از زمین به سما می رسد دلم

بینم که دروجود و وصال وحضور تو

بر ایتی زمهرخدا می رسد دلم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:3 | |







چقدر سخته دلسرد شدن از زندگی کردن

Click to view full size image

چقدر سخته دلسرد شدن از زندگی کردن

چقدر سخته لذت نبردن از رسیدن به اروزهات

چقدر سخته توبه کنی از این که دیگه ارزو نکنی توبه کنی از اینکه زندگی کنی توبه کنی از خندیدن

چقدر سخته سرگردون بشی توی بیابون غمها

خیلی سخته از زندگی کردن لذت نبری و دیگه واست چیزی مهم نباشه

چقدر قشنگه به خدا پناه بردن


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:29 | |







تو را تا زنده هستم می پرستم

تو را تا زنده هستم می پرستم

باز می گویم تورا تا زنده هستم می پرستم

آری

آری می پرستم من تورا تا زنده هستم

من به سوگند وفاداری که خوردم پای بندم

مرگ تنها میتواند بشکند عهدی که بستم

خاطر من لحظه ای از نقش تو خالی نباشد

در همه حال ارچه کوته شد ز دامان تو دستم

راز دل با کس نمیگویم که پیغام من آرد

گفتنی ها را کتابی کرده سویت می فرستم

مرگ تدریجی است بی تو از برایم زندگانی

شمع سوزانم به پای عشق تو تا زنده هستم

آخرین حرف مرا بشنو که قلبم با تو گوید:

عشق جاوید...

تورا تا زنده هستم می پرستم


 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:24 | |







دلم گرفته آسمون نمی تونم گریه کنم

دلم گرفته آسمون نمی تونم گریه کنم

شکنجه میشم از خودم نمی تونم شکوه کنم

انگاری کوه غصه ها رو سینه ی من اومده

آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده

دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم

تو روزگار بی کسی یه عمره که در به درم

حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم

من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم

دلم گرفته آسمون یه کم منو حوصله کن

نگو که ازاین  روزگار یه خورده کمتر گله کن

آهای زمین

یه لحظه تو نفس نزن

نچرخ که آروم بگیره

یه آدم شکسته تن


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:16 | |







هنوزم عاشق توام

هنوزم عاشق توام

شاید توهم مثل منی

چرا

چرا دلم رو میشکنی

نه بی تکرار چشمای تو میمیرم

ولی محو تماشای تو میمییییییییییییییییرم

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:13 | |







اگه تا لحظه مرگ داشتنت نباشه قسمت

 

اگه تا لحظه مرگ داشتنت نباشه قسمت

بی تو با رویای تو عاشق میمونم تا قیامت

 

اگه با هق هق تلخم دل اسمون بگیره

اگه این قلب صبورم از غم عشقت بمیره

 

اگه حتی از تو جز خاطره ای چیزی نمونه

باز منم عاشقت هستم گرچه بی صدا شکستم

 

با همه حسرت عشقت

این تویی که می پرستم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:11 | |







پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نميكردي

پدر آن شب اگر خوش خلوتي پيدا نميكردي

تو اي مادر اگر شوخ چشمي ها نميكردي

توهم اي آتش شهوت شرر برپا نميكردي

كنون من هم به دنيا بي نشان پيدا نميكردي

پدر آن شب خيانت كرده اي شايد نميداني

به دنيايم هدايت كرده اي شايد نميداني

آري

خيانت كرده اي

افسوس نميداني


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:10 | |



صفحه قبل 1 ... 69 70 71 72 73 ... 112 صفحه بعد