تقویم ،سال و ماه خودت را مرور کن
از گریه، چشم زندگی ام را تو دور کن
بر سالهای کودکی ام بستنی ببخش
از شوق ِ تاب و سرسره بازی عبور کن
بگذار تا رسیده شود عمر کال ِ من
سنّ بلوغ باش و مرا پر غرور کن
بر گیسوان بافته ی نوجوانی ام
یک میخک سپید ببخش و ظهور کن
سلولهای مضطربم را تمام ِ روز
با برگ هر گیاه معطّر بُخور کن
بر پیکرم لباس سپید عروس باش
امواج گیسوان مرا غرق ِ تور کن
با عاشقت برقص پریشان در این قفس
در چلچراغ سوخته ات، رقص ِ نور کن
چشم هزار کرکس افتاده در شبم
را با نگاه ِ روشن خود ، کور ِ کور کن
بگذار تا دوباره کمی زندگی کنم
امشب به ذهن خاطره هایم خطور کن

|