نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





روز و شبم شدی تو ،از آن لحظه که آمدی…

روز و شبم شدی تو ،از آن لحظه که آمدی
قانون زندگی ام بهم خورد، از لحظه ای که به قلبم آمدی
نمیدانم چرا میگیرد نفسهایم
نمیدانم چرا اینگونه میریزد اشکهایم
میگویند اینها  همه درد های عاشقیست ،
نمیدانم حرف دلم را باور کنم یا حرف آنها را ،
شاید این هم یکی از درد های همیشگیست
میترسم از آن روزی که رهایم کنی ،
شاید فکر کنی که محال است قلبت را از قلبم جدا کنی
این روزها کار همه بی وفاییست
تا این حد هم نباید مرا به یک عشق ماندگار مطمئن کنی
تو خواستی مرا به خودت وابسته کنی
تو خواستی قلبم را اسیر قلب پاکت کنی
دیگر محال است بتوانی مرا از خودت سیر کنی!
این قلبی که در سینه دارم آن قلب تنها نیست
حال و هوای من مثل گذشته ها نیست
حالا دیگر وجودم نیز مال خودم نیست ،
این اشکهایی که میریزد از چشمانم، دست خودم نیست
این دلتنگی ها و بی قراری هایم حس و حال همیشگیست
قانون زندگی ام بهم خورد ، از لحظه ای که تو آمدی
آمدی و شدی همه زندگی ام ،
هستم تا آخرین نفس با تو، ای تنها بهانه نفس کشیدنم!

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:1 | |







آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن


آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن

منو از این دلخوشیا ، آرامشم ! جدا نکن

من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم

واسه بودنه کنارت تو بگو، به هر کجا پر می کشم

منو توی آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه

بوسیدنت برای من تولد یک نفسه

چشمای مهربون تو منو به آتیش می کشه

نوازش دستای تو عادته ترکم نمی شه

فقط تو آغوش خودم دغدغه هاتو جا بذار

به پای عشق من بمون ، هیچ کسو جای من نیار

مهر لباتو روی تن و روی لب کسی نزن

فقط به من بوسه بزن به روح و جسم و تن من

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:55 | |







خدا می دونست که هر کسی نیاز به هم صحبت و خوشی داره


خدا می دونست که هر کسی نیاز به هم صحبت و خوشی داره.

 
اون می دونست هر کسی نیاز داره به شخصی که همیشه فکرش پیشش باشه.

 
اون میدونست که ما به یک شخص مهربان نیاز داریم که دست یاری به سوی ما بلند کنه کسی که با میل وقتشو در اختیارمون بزاره دلواپسمون باشه و مارو بفهمه.

 
خدا می دونست که ما همه به شخصی نیاز داریم تا روزهای شادیهامونو باهاش تقسیم کنیم و منبعی از شجعات باشه وقتی که مشکلات دورو بر ماست کسی که برای ما حقیقته خواه نزدیک خواه دور و جدا از ما باشه کسی که دوستمون داره و ما می تونیم برای همیشه تو قلبمون مثل یک گنج اونو نگاه بداریم و این دلیل اینکه خدا به ما عشق را هدیه داده است

و

  دلیل خوشحالی من اینست که او تو رو به من داده

دوستتدارم عزیزم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:51 | |







نمی خواهم

 

نمی خواهم به جز من دوست دار دیگری باشی

نمی خواهم برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی

نمی خواهم صفای خنده ات را دیگری بیند

نمی خواهم کسی نامش،بر لبهای تو بنشیند

نمی خواهم به غیر از من بگیرد دست تو دستی

نمی خواهم کسی یارت شود در راه این هستی

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:54 | |







منم تنها ترین تنهای تنها

 

منم تنها ترین تنهای تنها

و تو زیباترین زیبای دنیا

منم یلدای بی پایان عاشق

تو بودی مرحم زخم شقایق

نگاهت را پرستم ای نگارم

فدای تار مویت هرچه دارم

 

.

http://foorooshgah021.blogfa.com



[+] نوشته شده توسط حجت در 17:50 | |







خدایا

 

خدایا ، تمام خنده های تلخ امروزم را می دهم

 یکی از آن گریه های شیرین کودکیم را پس بده

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:47 | |







یک منظره کشیده ام

love

 

یک منظره کشیده ام - امّا چه فایده؟

وقتی که نیستی تو در اینجا چه فایده؟

 
دریا به رنگ آبیِ روشن ، پر از سکوت

وقتی که نیست ماهیِ دریا ، چه فایده ؟

 
بی تو به درد می خورَد آیا تمامِ من؟

این شاعر همیشه ی تنها ؟چه فایده !

گفتی :  بخند ، مرد که گریه نمی کند!

خندیده ام به ریش خودم ! ها ... چه فایده ؟

در یک اتاق خیس سه در سه بدون تو

با خاطرات یخ زده ی ما ، چه فایده ...

 
این منظره بدون تو زیبا نمی شود

از من نگیر بودن خود را ... چه فایده -

 
باید که تا نبودن تو عادتم شود

این سرنوشت من شده ... فردا ! چه فایده
 
روی دلم که پا بِگُذاری شکسته ام

این شد جواب عشق من آیا ؟ چه فایده!


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:44 | |







چگونه فراموشت کنم تو را ؟؟

 

چگونه فراموشت کنم تو را ؟؟

که خیالت و زمزمه هایت همیشه با من است .

که سایه ات و خیالت همیشه در خیالم بوده است .

چگونه فراموش کنم تو را ؟که با تپش های قلبت زیسته ام

که برای همیشه بودنت به پروردگارم  دعا کرده ام.چگونه

 فراموش کنم تورا ؟که با تو همیشه وهمه جا نفس کشیده ام

 چگونه فراموش کنم تورا ؟که با چشمان تو دمیده  ام مهربانی را .

که پاسخ من به آغاز و پایان زندگی تو هستی .

(( فقط تو هستی))


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:43 | |







من چه كنم

من چه كنم خيال تو منو رها نمي كنه


اما دلت به وعده هاش يه كم وفا نمي كنه

من نديدم كسي رو كه مثل تو موندگار باشه

آدم خودش رو كه تو دل اينجوري جا نمي كنه

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:42 | |







من که پیش از تو

 

من که پیش از تو

دل نداشتم!

حال که آن را به من هدیه داده ای

میتوانی هر چقدر که

می خواهی بشکنی و از نو بسازی اش

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:40 | |







دارم از نگاه گرمت می رسم

 

دارم از نگاه گرمت می رسم به اوج باور

باورم کن که تویی تو، توو همون فرصت آخر

دستای سرد غروبو باز رو شونه هام میبینم

واسه طلوع خورشید باز به انتظار می شینم

اما از اول قصه آخرش رو میشه فهمید

تو باید باشی که بازم بشه عاشقونه خندید


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:35 | |







حرف دلم

همين كه ميخوام حرف دلم رو با تو بگم ميري

آره ميدونم بد بوده كارم اينجوري دلگيري

ميشه منو تو ببخشي ميشه نگي ميخواي ازم جدا شي

ميشه ببخشي و بگذري عشق من

ميشه فراموشت بشه گناهم

ميشه نگاه كني به اشك و حالم

هنوزم از همه بهتري عشق من

منو ببخش اگر بچگي كردم

بزار دستاتو تو درستاي سردم

منو ببخش ميدونم اشتباه كردم

منو ببخش اگر از تو بريدم

اگه شكستي هيچي نديدم

منو ببخش اگر بازم خطا كردم

منو ببخش اگر بچگي كردم

بزار دستاتو تو درستاي سردم

منو ببخش ميدونم اشتباه كردم

تو كه هميشه سنگ صبور اين دل تنهايي

اگه نباشي دنيا تمومه  ديگه چه دنيايي

ميدوني چيه ديونگي بسه

غرور چشممو غمت شكسته

نگاهتو برندار از تو نگاه من

اگه ميشه بزار پيشت بشينم


پشيمونم عزيز نازنينم

بيا ببخش دوباره بي گناه من

منو ببخش اگه ديونه بودم

تو كه ميترسيدي خونه نبودم

اگه تو پاكي همش گناه كردم

منو ببخش هنوز اگه ميتوني

اگه مثل قديما مهربوني

منو ببخش عزيزم اشتباه كردم

منو ببخش اگر بچگي كردم

بزار دستاتو تو درستاي سردم

منو ببخش اگه من اشتباه كردم

منو ببخش اگه از تو بريدم

اگه شكستيو هيچي نديدم

منو ببخش اگه بازم خطا كردم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:32 | |







روزی روزگاری

روزی روزگاری دختری از استان ؟؟؟؟؟ به پسری از استان ؟؟؟؟؟ اشتباهی زنگ میزنه و به پسرک پیشنهاد دوستی میدهد که بعد از کش و قوس های زیاد بالاخره با هم دوست میشوند وقرار دوستی باهم میگزارند.این دختر و پسر در چند ماه اول گل میگفتن و گل میشنفتن!!!!این ماه ها همینطور آمد و گذشت و عشق این دختر و پسر روز به روز به هم بیشتر و بیشتر میشد.حتی کار این عشق به جایی رسیده بود که  این دختر و پسر لحظه ای بدون هم نمیتوانستند سر کنند.در طی این ماه های گذشته شده شب و روز پسر و دختر باهم صحبت و از عشق واقعیشان دم میزدند و قرار ازدواج دختر و پسر بین خودشان بسته شد که پسرک به دخترک گفته بود باید خدمت سربازی بروم و کار مشخصی داشته باشم تا به خواستگاریت بیایم و دخترک پذیرفته بود.آن دختر و پسر قسم خورده بودند که نه قبل و نه بعد از دوستی به هم خیانت نکنند که پسرک دوست دختر نداشته باشد و دخترک دوست پسر نداشته باشد حتی آنها قسم یاد نموده بودند که در سخت ترین شرایط زندگی همدیگر را تنها نگزارند.در همین دوران دوستی که 1سال به طول انجامیده بود دخترک پسرک را از لحاظ عشق سنجیده بود به این صورت که چند بار برایش زنگ زده بود که من خواستگار دارم و نمیتوانم با تو بمانم ولی بعد از چند روز دوباره دخترک به پسرک زنگ میزنه و میگه که باهات شوخی کردم وحال پسرک توصیف شدنی نبود!!!!این دوستی دوباره جان گرفت و این دختر و پسر با هم به قول معروف (دوست جون جونی شدند) و به یاد قسمی که خورده بودند وفادار شدند.این رفاقت کارش به جایی رسیده بود که جدایی هر کدام از آنها باعث مرگ (اگر نباشد) پریشانی و افسردگی طرف مقابل بود.حال 2سال از دوستی این دختر و پسر میگذشت که دخترک دیگر طاقت  نیاورد و اطمینان و اعتماد به عشق پسرک نداشت و به پسرک زنگ زد و گفت من واقعا خواستگار دارم و نمیتوانم با تو بمانم فقط میتوانم به عنوان آبجی برایت تا آخر عمر بمونم. پسرک با اطلاعاتی که از دخترک بدست آورده بود فهمیده بود که خواستگار این دختر قبل از دوستی این دختر و پسر با دخترک دوست بوده و دخترک به آن خواستگار گفته بود باید سربازی بروی تا من باهات ازدواج کنم و آن خواستگار به سربازی رفته بود.که این موضوع دخترک به پسرک نگفته بود و مخفی کرده بود و قسم میخورد که قبلا دوست پسر نداشته است.دخترک عشق پسرکی را که 2 سال جوونیش را به امید رسیدن به دخترک تلف کرده بود را کنار زد و با خواستگار یا همان دوست پسر قبلیش که به پسرک نگفته بود ازدواج کرد....... حال شما حدش بزنید پسرک با این خیانت و عشق خیالی دخترک چه حالی داشت؟؟؟؟؟

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:22 | |







دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس

 

دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس
تو این قمار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس
از نا محربونی ها دارم از غصه می میرم
رفیق روز تنهایی یک روز دستات و می گیرم
تو این شب گریه می تونی پناه حق حقم باشی
تو ای هم زاد هم خونه چی میشه عاشقم باشی
دوباره من دوباره تو دوباره عشق دوباره ما
دو هم نفس دو هم زبون دو هم صفر دو هم صدا
تو ای پایان تنهایی پناه آخر من باش تو
تو این شب مرگی پاییز بهار باور من باش
بزار با مشرق چشمات شبم روشن ترین باشه
می خوام آئینه ی خونه با چشمات هم نشین باشه
دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس
تو این قمار تو این سکوت چه بی صدا نفس نفس

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:17 | |







***چشم من***

***چشم من***

چشم من بیا منو یاری بکن

گونه هام خشکیده شد کاری بکن

غیر گریه مگه کاری میشه کرد

کاری از ما نمیاد زاری بکن

اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

هرچی دریا رو زمین داره خدا

با تموم ابرای آسمونا

کاشکه میداد همه رو به چشم من

تا چشام به حال من گریه کنن

سرنوشت چشاش کوره نمیبینه

زخم خنجرش میمونه تو سینه

لب بسته سینه ی غرق به خون

قصه ی موندن آدم همینه

اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

قصه ی گذشته های خوب من

خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن

حالا باید سر رو زانوم بزارم

تا قیامت اشک حسرت ببارم

دل هیچکی مثل من غم نداره

مثل من غربت و ماتم نداره

حالا که گریه دوای دردمه

چرا چشمم اشکشو کم میاره

خورشید روشن ما رو دزدیدن

زیر اون ابرای سنگین کشیدن

همه جا رنگ سیاه ماتمه

فرصت موندنمون خیلی کمه

اون که رفته دیگه هیچوقت نمیاد

تا قیامت دل من گریه میخواد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:14 | |







نمیدونم عشقی که داشتیم، هنوزم یادته

نمیدونم عشقی که داشتیم، هنوزم یادته

گلایی که دادم بهت ، عزیزم کنارته

یادته به من میگفتی ، همیشه کنارتم

هرجای دنیا که باشی ، همیشه به یادتم

خیلی سخته فراموشت کنم * * این دلو بی سرو سامونش کنم

نمیتونم از تو ساده بگذرم * * این دلو پیر و زمین گیرش کنم

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:8 | |







اگه چند بار یه جوون عاشق میشه

اگه چند بار یه جوون عاشق میشه

اگه چند بار دل گرفتار میشه

پای عشق اولش میمونه دل

آخه این حس دیگه تکرار نمیشه

دل من تو گوش کن به حرف من

خیلی ساده به هر کس دل نبند

دروغه،هر کی میگه دوستت داره

دل من ، گلم به حرفام تو نخند

میتونه شکست عشق از زندگی سیرت کنه

جوونیتو بگیره ، با قصه درگیرت کنه

میترسم قصه ی اولت پیرت کنه

تورو آخر بشکنه،یه روز زمین گیرت کنه

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:5 | |







اما....

اما....

اما عزیز خسته و داغدار من...

با همه اشتیاقم...

بگذار در سودای با تو بودن بمانم

بگذار هیچ جلوه ای از زمین در تصویر عاشقانه و خدایی خیال من نباشد

بگذار در اشتیاق دیدار تو بمانم...

بگذار نفسهایم در آرزوی دیدار تو به شماره افتد...

بگذار همه آن چیزهایی که خدا بی حضور مادی تو

بر من بخشیده است...دست نخورده بماند

بگذار لطافت انتظار را در سینه پر اندوه خود

به تمامی لمس کنم.....

بگذار افقهای خیالم را برای دیدار تو

به نظاره بنشینم....

بگذار خلوتگاه درونم با هاله ای از نور خدایگونه روحت پوشانده شود...

بگذار در حسرت دیدار تو بمانم...

بگذار سوز و گداز سینه ام....پر جوش بماند...

بگذار پر التهاب بمانم....

بگذار همیشه و برای ابد....

دلتنگ تو بمانم...

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:4 | |







خداحافظ تمام سهمم از دنیا خداحافظ طلوع مانده از فردا

 خداحافظ تمام سهمم از دنیا خداحافظ طلوع مانده از فردا

کویرم خالی از باران و شبنم خداحافظ تو ای آبی ترین دریا

همیشه قسمتم صبر و جداییست خداحافظ تو ای مانند من تنها


بریدم از همه تا با تو باشم خداحافظ تو ای در حسرت ما


همیشه اولین حرفم تو بودی خداحافظ طنین آخرین آوا

همین جا بود فصل آشنایی خداحافظ خداحافظ همینجا

تو را دست خدایم می سپارم خداحافظ تمام سهمم از دنیا

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ، ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، تو ای همپای شب های غزل خوانی

خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی

خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم

خداحافظ ، بدون من یقین دارم که می مانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:2 | |







رویای با تو بودن را نمی توان نوشت


رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت.

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:58 | |







ه دوسش دارم شکار کنم؟


نمی دونم ازکجا شروع کنم قصه ی تلخ سادگیمو  

 


نمی دونم چرا قسمت می کنم روزای خوب زندگیمو

 


چراتو اول قصه  همه دوستم می دارن!

 


وسط قصه که می شه سربه سر من میذارن

 


تا می خواد قصه تموم شه همه تنهام میذارن

 


میتونم مثل همه دورنگ باشم "دل نبازم

 


میتونم مثل همه یک عشق بادی بسازم

 


تا بایک نیش زبان بترکه خراب بشه

 


تا بیان جمعش کنن حباب دل سراب بشه

 


می تونم بازی کنم با عشق واحساس کسی

 


میتونم درست کنم ترس دل ودلواپسی

 


میتونم دروغ بگم تا خودمو شیرین کنم

 


میتونم پشت دلا قاییم بشم کمین کنم

 


ولی بااین همه حرفا منم مثل اونام

 

 


یک دروغگو میشم و همیشه ورد زبونام

 

 


یک نفر پیدابشه به من بگه چی کار کنم ؟

 

 


 

 

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:53 | |







من نه عاشقم نه


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:47 | |







منو ببخش

تورو به خدا بعد من مواظب خودت باش

گریه نکن آروم بگیر به فکر زندگیت باش

غصه م میشه اگه بفهمم داری غصه میخوری

شکایت از کسی نکن با این که خیلی دلخوری
دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون

دلم گرفته میدونی، از هم جدا کردنمون

دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش

بازم منو به خاطر تموم خوبی هات ببخش

منو ببخش

منو ببخش

اصلا فراموشم کن و فکر کن منو نداشتی

اینجوری خیلی بهتره بگو منو نخواستی

برو بگو تنهایی رو خیلی زیاد دوسش داری

اگه تو تنها بمونی با کسی کاری نداری
دلت نگیره مهربون عاشقتم اینو بدون
دلم گرفته میدونی، از هم جدا کردنمون
دل نگرونتم همش اگه خطا کردم ببخش
بازم منو به خاطر تموم خوبی هات ببخش

منو ببخش

منو ببخش

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:39 | |







این روزا من تک و تنهام پشت پنجره میشینم

این روزا من تک و تنهام پشت پنجره میشینم

واست از دور اشک میریزم عزیزم

حال خوبی من ندارم از همه دنیا بریدم حالم و اینجوری ندیدم

دوست دارم یه دنیا .. دوست دارم یه دنیا

یادته خواسته بودی بگی واست نخونم به خدا که نمیشه تو این اتاق بمونم

بگم هیشکی نبوده نمیشه نمیتونم یادته گفته بودی عکساتو بسوزونم

به خدا خیلی سخته همشون بسته به جونم

تو ازم نخوا عزیزم جونو به لب برسونم

دستای من خیلی سرده کاشکی میدونستم اون روز میرسه که برمیگرده عزیزم

توی چشمام پر درده که فقط خدا میدونه اینا هق هقه یه مرده

دوست دارم یه دنیا .. دوست دارم یه دنیا

یادته  خواسته بودی دیگه واست نخونم

به خدا که نمیشه تو این اتاق بمونم

بگم هیشکی نبوده نمیشه نمیتونم

یادته گفته بودی عکساتو بسوزونم

به خدا خیلی سخته همشون بسته به جونم

تو ازم نخواه عزیزم جونو به لب برسونم

یادته خواسته بودی دیگه واست نخونم

به خدا که نمیشه تو این اتاق بمونم

بگم هیشکی نبوده نمیشه نمیتونم

یادته گفته بودی عکسامو بسوزون ..

همشون بسته به جونم تو ازم نخواه عزیزم جونو به لب برسونم ..

aksha.ir گالری عكس - زیبا ساز وبلاگ

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:50 | |







چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره


چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود .
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش همیشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
دیوونم کرده بود .
اونم دیوونه بود .
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .
دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .
می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .
اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .
بعد می خندید . می خندید و
منم اشک تو چشام جمع میشد .
صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت .
قدش یه کم از من کوتاه تر بود .
وقتی می خواست بوسش کنم ٫
چشماشو میبست ٫
سرشو بالا می گرفت ٫
لباشو غنچه می کرد ٫
دستاشو پشت سرش می گرفت و منتظر می موند .
من نگاش می کردم .
اونقدر نگاش می کردم تا چشاشو باز می کرد .
تا می خواست لباشو باز کنه و حرفی بزنه ٫
لبامو می ذاشتم روی لبش .
دوست داشت لباشو گاز بگیرم .
من دلم نمیومد .
اون لبامو گاز می گرفت .
چشاش مثل یه چشمه زلال بود ٫صاف و ساده
وقتی در گوشش آروم زمزمه می کردم : دوستت دارم ٫
نخودی می خندید .
شبا سرشو می ذاشت رو سینمو صدای قلبمو گوش می داد .
من هم موهاشو نوازش میکردم .
عطر موهاش هیچوقت از یادم نمیره .
دوست داشت وقتی بغلش می کردم فشارش بدم ٫
لباشو می ذاشت روی بازوم و می مکید٫
جاش که قرمز می شد می گفت :
هر وقت دلت برام تنگ شد٫ اینجا رو بوس کن .
منم روزی صد بار بازومو بوس می کردم .
تا یک هفته جاش می موند .
معاشقه من و اون همیشه طولانی بود .
تموم زندگیمون معاشقه بود .
همیشه بعد از اینکه کلی برام میرقصید و خسته می شد ٫
میومد و روی پام مینشست .
دستمو می گرفت و می ذاشت روی قلبش ٫
می گفت : میدونی قلبم چی می گه ؟
می گفتم : نه
می گفت : میگه لاو لاو ٫ لاو لاو
بعد می خندید . می خندید ….
منم اشک تو چشام جمع می شد .
اندامش اونقدر متناسب بود که هر دختری حسرتشو بخوره .
مثل مجسمه مرمر ونوس .
تا نزدیکش می شدم از دستم فرار می کرد .
مثل بچه ها .
قایم می شد ٫ جیغ می زد ٫ می پرید ٫ می خندید
وقتی می گرفتمش گازم می گرفت .
بعد یهو آروم می شد .
به چشام نگاه می کرد .
اصلا حالی به حالیم می کرد .
دیوونه دیوونه
بیشتر شبا تا صبح بیدار بودم .
نمی خواستم این فرصت ها رو از دست بدم .
می خواستم فقط نگاش کنم .
هیچ چیزبرام مهم نبود .
فقط اون
من می دونستم (( م... )) سرطان داره .
خودش نمی دونست .
نمی خواستم شادیشو ازش بگیرم .
تا اینکه بلاخره بعد از یکسال سرطان علایم خودشو نشون داد .
م... پژمرد .
هیچکس حال منو نمی فهمید .
دو هفته کنارش بودم و اشک می ریختم .
یه روز صبح از خواب بیدار شد ٫
دستموگرفت ٫
آروم برد روی قلبش ٫
گفت : می دونی قلبم چی می گه؟
بعد چشاشو بست.
تنش سرد بود .
دستمو روی سینه اش فشار دادم .
هیچ تپشی نبود .
داد زدم : خدا
م... مرده بود .
من هیچی نفهمیدم .
ولو شدم رو زمین .
هیچی نفهمیدم .
هیچکس نمی فهمه من چی میگم .
هنوز صدای خنده هاش تو گوشم می پیچه ٫
هنوزم اشک توی چشام جمع می شه ٫هنوزم دیوونه ام

 



[+] نوشته شده توسط حجت در 17:47 | |



صفحه قبل 1 ... 66 67 68 69 70 ... 112 صفحه بعد