نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد، کویر دلم گلستان شد

وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد، کویر دلم گلستان شد.
وقتی تو آمدی قلب شکسته ام پر از عشق شد، زندگی ام پر از طراوت و تازگی شد.
تو مانند بارانی بر روی من باریدی و تن خسته و غم زده مرا پر از طراوت عشق کردی.
تو مانند گلی در باغچه قلبم روییدی و قلب سوخته مرا تبدیل به گلستان عاشقی کردی.
تو مانند مهتابی بر آسمان دلم تابیدی و دل تاریک مرا پر از نور عشق خودت کردی.
تو با گرمای وجودت زمستان سرد دلم را گرم گرم کردی.
وقتی تو آمدی احساس میکردم دنیا مال من است چون تو دنیای منی.
وقتی تو آمدی خوشبختی را با تمام وجود حس میکردم چون تو همان امید زندگی منی.
تو که آمدی مرغ عشقی که در باغ دلم نشسته بود آواز عاشقانه اش را شروع به خواندن کرد .
 
تو که آمدی گذشته های تلخم را همه از صحنه دلم سوزاندم و همه را از یاد بردم.
تو که آمدی تمام خاطرات گذشته را  در دفتر دلم سوزاندم، و همه را از صندقچه قلبم بیرون ریختم و از یادم بردم.
تو که آمدی عاشقی برایم پر معنا تر از گذشته شد، کلام دوست داشتن مقدس تر از همیشه شد، و داستان لیلی و مجنون برایم واقعی تر از قبل شد.
تو که آمدی تنهایی به عزا نشست، غم سفر کرد و قلبم به استقبال عشق رفت.
وقتی تو آمدی ساحل دریای دلم پر از مروارید و صدف شد، و دیگر در کنار ساحل تنها نبودم تو نیز در کنار من بودی.
تو که آمدی شبهای شهر ستاره باران شد، دروازه شهر گلباران شد.
تو مانند یک نوای عاشقانه در قلبم نشستی و قلب مرا با آن نوای آرامت پر از محبت کردی
تو مانند پرنده ای در دلم نشستی و با پروازت در آسمان دلم، به من غرور پرواز به دشت عشق بخشیدی.
تو مانند یک خاطره شیرین در دفتر عشقم می مانی و خواهی ماند.
دفتر عشق را همراه با کلام مقدس تو و با تمام خاطرات شیرینی  که با هم داشتیم در صندقچه قلبم میگذارم و کلیدش را به دست حق میسپارم

 

 

EditingMySpace.com - Love

.


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:24 | |







سرآغاز نامه عاشقانه

سرآغاز نامه عاشقانه ، با نام تو مینویسم صادقانه
از عشق مینویسم از محبتهایت ، تا پای جان مینشینم چشم به راهت
مینویسم یک کلام ، عاشقانه : دوستت دارم
یک نفس در این نامه ، بی بهانه فریاد میزنم که تا آخرین نفس همنفس تو هستم
تو در کنارم نیستی ، اما همیشه در قلب منی
مینویسم این نامه عاشقانه را که بگویم همیشه به یاد تو هستم ، مینویسم که بگویم خیلی برایم عزیزی عزیزم
با قلمی از جنس محبت ، با احساسی به قشنگی عشق ، با یک دنیا حرفهای عاشقانه از قلب مهربان تو مینویسم بی بهانه ، که بی نهایت تا قیامت دوستت دارم.
اینک که از تو مینویسم ، برای تو مینویسم ، نامه از قطره های اشکم خیس خیس شده ، جای قطره های اشکم مانده و چشمهایم بهانه گیر شده .
دلتنگ تو هستم عزیزم ، دلتنگی را از جملاتی که برایت در نامه نوشته ام میتوان خواند ، قلمی که در این لحظه مرا یاری کرد ، که برای تو بنویسم نامه ای عاشقانه ، که به عشق تو نوشتم کلامی جاودانه . خیلی دوستت دارم ای تنها بهانه برای بودنم.
از سرآغاز نامه ، تا پایان  روزی صدها بار بخوان نامه را ، و حس کن درد دل عاشق مرا.
ببین چقدر تو را دوست دارم ، ببین چقدر تو برایم عزیزی.
مواظب دلت باش ای بهترینم ، من همیشه و همیشه به یادت هستم نازنینم.

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:22 | |







دفترم

دفترم لبریز شده از احساسات

روز و شب شکر میکنم او را که تو را به من داد

عطر شعری که به عشقت نوشته ام فضای اتاقم را پیچیده

فکر کنم آسمان دیشب آخرین حرفم به تو ،را شنیده

که اینگونه ستاره باران کرده احساسات مرا ،

فدای آن کسی شوم که به این حال و روز انداخته مرا

فدای تو ، عزیزم نگفتی من بیشتر دوستت دارم یا تو؟

گفتی تو مرا بیشتر دوست داری ،

پس هنوز مانده تا باور کنی یک دیوانه را در قلبت داری

از دلتنگی تو ،اشک میریزد آرام آرام این دلم ،

خیالی نیست ، عاشقی دیگر همین است گلم

تو باش ، این اشکهایم فدای تو ، بی قراریها ،

انتظار و سختی هایم به عشق یک لحظه در آغوش گرفتن تو

به عشق یک لحظه دیدنت میگذرانم سالها را ،

کسی چه میداند احساس درون قلب ما را ،

کسی چه میداند عشق ما چیست ،

یا آن عاشقی که از عشق میمیرد هیچکس جز من و تو نیست!

هوا ، همان هواییست که تو  دوست داری ،

دلتنگی دیگر معنا ندارد وقتی که همدیگر را در قلب هم داریم

آن گلی که آورده بودی برایم ، روبروی من است ، در کنار پنجره اتاقم

من که هر روز تو را میبینم کنار پنجره اتاقم

گل من ایستاده است در مقابل چشمانم

عطر تو  عاشقانه پیچیده اینجا

احساس آرامش میکنم وقتی تو را میبینم ، تو در کنارمی ، در کنار پنجره، همینجا

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:20 | |







دو چشم خسته ام

دو چشم خسته ام رو خواب می گیره اما من سودی از خوابیدن و دوباره بیدار

شدن نمی بینم .امشب باز بیدارم میان  خواب و بیداری خاطرات باهم بودن رو

مرور می کنم دوران شادمانی هامون تو ذهنم نقش بسته...رویای شیرین لبخند

تلخی رو روی لبای بسته ام میاره...دلم تنگه زندگی برام عذاب آوره...دوریت

برام سخته...کاش بشه دوباره باتو از نو شروع کرد...کاش بشه دوباره تمام

فرصتهای از دست رفته رو جبران کنم...هنوز هم مینویسم  بدون تو چه کنم.؟

دلتنگم از دوریت از اینکه چرا نمیایی ،.بیا و با اومدنت به شبهای دلواپسیم ،

ساعتهاانتظارم،  امید و زندگی ببخش. بازم چشم براهت می شینم تابیایی...

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:40 | |







امشب در

 

 

 

 

 

امشب در شبستان دلتنگی فردای خوشبخت را به انتظار نشسته ام تا دری که باز میشود تو در چهار چوبش سبز شوی ....امشب تنها هستم با حضور تو ...تبسم ...دلتنگی....

هرلحضه منتظر اومدنتم زندگیم

 


 

فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:30 | |







بودی تا ببینی

بودی تا ببینی که چگونه غزل در تاب یاسمن تب کرد و تا صبح نالید ، نبودی تا ببینی که آسمان چه بی قرار و معصومانه اشک می ریخت و تن سرد مرا نوازش می کرد ، نبودی تا ببینی که چگونه چشمانم در انتظارت ماند و نیامدی.

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:5 | |







ديوونه کيه ؟

ديوونه کيه ؟
عاقل کيه ؟
جونور کامل کيه ؟
واسطه نيار به عزتت خمارم
حوصله هيچ کسي رو ندارم
کفر نمي گم سئوال دارم
يک تريلي محال دارم
تازه داره حاليم ميشه چيکارم
مي چرخم و مي چرخونم سيّارم
تازه ديدم حرف حسابت منم
طلاي نابت منم
تازه ديدم که دل دارم بستمش !
"
راه" ديدم نرفته بود "رفتمش "
"
جوانه" نشکفته را "رستمش "
"
ويروس" که بود حاليش نبود "هستمش"
جواب زنده بودنم مرگ نيود ! جون شما بود ؟
مردن من مردن يک برگ نبود ! تو رو خدا بود
اون همه افسانه رو افسون ولش !!
اين دل پر خون ولش !
دلهره گم کردن " گدار" مارون ولش !
تماشاي پرنده ها بالاي " کارون" ولش؟
خيابونا ، سوت زدنا ، شپ شپ بارون ولش
ديوونه کيه ؟
عاقل کيه ؟
جونوور کامل کيه
گفتي بيا زندگي خيلي زيباست ! دويدم !!
چشم فرستادي برام
تا ببينم
که ديدم
پرسيدم اين آتش بازي تو آسمون معناش چيه ؟
کنار اين جوي روون نعناش چيه ؟
اين همه راز
اين همه رمز
اين همه سرو اسرار معماست ؟
آوردي حيرونم کني که چي بشه ؟ نه والله !
مات و پريشونم کني که چي بشه ؟ نه بالله !
پريشونت نبودم ؟!
من
حيرونت نبودم ؟!
تازه داشتم مي فهميدم که فهم من چقدر کمه !
"
اتم " تو دنياي خودش حريف صدتا رستمه !
گفتي ببند چشماتو وقت رفتنه !
انجير مي خواد دنيا بياد آهن و فسفرش کمه !
چشماي من آهن انجير شدن !
حلقه اي از حلقه ي زنجير شدن !
عمو زنجير باف زنجير تو بنازم
چشم من و انجير تو بنازم !
ديوونه کيه
عاقل کيه
جونور کامل کيه ؟

 

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com

!


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:57 | |







دلتنگ شدن

دلتنگ شدن حس نبودن کسی است که تمام وجودت یکباره تمنای بودنش را می کند .
قدر یاران قدیمی را بدان ای نازنین، فرش های کهنه را مردم گران تر می خرند.
بهترین لحظه ها وقتیست که بهترین ها به یادت باشند ، بهترین نیستم ولی بیادتم


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:53 | |







نمیدانم زندگی چیست؟

نمیدانم زندگی چیست؟؟ اگر زندگی شکستن سکوت است سالهاست که من سکوت را شکسته ام۰ اگر زندگی خروش جویبار است سالهاست که من در چشمه ی جوشان زندگی جوشیده ام اما این نکته را فراموش نمی کنم که زندگی بی وفاست زندگی به من آموخت که چگونه اشک بریزم اما اشکانم به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم

 

 پرسید : به خاطر کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجود داد بزنم به خاطر تو... گفتم به خاطر هیچ کس پرسید : پس به خاطر چی زنده هستی؟ با اینکه دلم می خواست داد بزنم به خاطر دل تو... گفتم بخاطر هیچ چیز پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالیکه اشک توی چشماش جمع شده بود گفت:بخاطر کسی که بخاطر هیچ چیز زنده ست

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:51 | |







این شعر تقدیم به کسی واقعا میمیرم براش

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.comاین شعر تقدیم به کسی واقعا میمیرم براش بهاربيست                   www.bahar-20.com

 

 

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

 

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

 

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

 

اسم خودتون را با حروف انگليسی بنويسيد        بهاربيست       www.bahar20.sub.ir

 

 

 

 

کاش بیاد و بخونتش

ترسم تو را عاشق شوم
از حال خود غافل شوم
ترسم که عقلم در بری
مجنونو بی حاصل شوم
ترسم که اسم شب شوی
ورد زبان من شوی
ترسم که در هر نيمه شب
فکر خيال من شوی
ترسم طنين خنده ات آيد که بيتابم کند
وحشی صفت مرغ دلم در بر کشد رامم کند
حوشم برد مستم کند يک لحظه آرامم کند
ترسم کلام دلنشين کايد ز تو خوابم کند
جنگ و نبرد زندگی باز آيد آزارم کند
در هم بپيچند پيکرم بعدم برد خاکم کند
خواهم که در اوج هواس در خلوتی يادم کنی
بعد زنی خوابت برد از ذهن خود پاکم کنی

تصاوير زيباسازی وبلاگ ، عروسك ياهو ، متحرك             www.bahar22.com


 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:39 | |







ای رفته ز دل

ای رفته ز دل، رفته ز بر، رفته ز خاطر

بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر، زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سياه تو ندارم

ای رفته ز دل، راست بگو! بهر چه امشب

با خاطره ها آمده ای باز به سويم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نيم، او مرده و من سايه اويم

من او نيم، آخر دل من سرد و سياه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا، با همه کس، در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر! به سر داشت

من او نيم، اين ديده من گنگ و خموش است

در ديده او آن همه گفتار، نهان بود

وان عشق غم آلود در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تيرگی شامگهان بود

من او نيم آری، لب من اين لب بی رنگ

ديري ست که با خنده يی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده ميخفت

بر من منگر، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو ميخواهيش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ندانم که به ناگاه

چون ديد و چه ها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ويم، گور ويم، بر تن گرمش

افسردگی و سردی کافور نهادم

او مرده و در سينه من، اين دل بی مهر

 

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:38 | |







یک ابر

یک ابر برای آغوشی که همیشه ی خواستن خالی ست

یک ابر برای حرف های پنهانی دلم

یک ابر برای تنهایی ِ واژه های شعرم

یک ابر برای بهانه های دروغی یک حقیقت پنهان

یک ابر برای پاییزهای رفته ام

و یکی برای آن ها که نیامده می دانم می روند

یک ابر برای تنهایی دست هایم

یک ابر برای شال گردن پریشان شعرهایم

یک ابر برای ریشه دادنم در پرسه های نقطه ی یک دایره

یک ابر برای لبخند هایی که از جاده های کنار گریستنم می گذرند

یک ابر برای درک ِ نا مفهوم چشم هایم

یک ابر برای خیال های پوشالی دستانم

یک ابر برای پوچ میان بودنم

یک ابر برای شب،

یکی برای سکوت "

 

حالا آسمان ابری ست

باران می آید

باران! باران!

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:31 | |







مردمان خیشان شنید این قصه را

مردمان خیشان شنید این قصه را 

   قصه   پر  درد  و   رنج   و غصه را

قصه  مرد  سیاه  و   سر نو شت     

قصه   دنیا   و   بازی   های  زشت

روزگاری  در  یکی  از  خانه ها  

کودکی  آمد   به    دنیا   رخ   سیاه

بود  از اول  بخت  بد همراه   او    

   پر  ز درد  و  رنح  گشت  دنیای   او

گشت مادر را به سینه شیر خشگ   

پس بخورد از بهر روزی شیر خشگ

بعد از اندی باب خود از دست داد   

زین   همه   جور   زمان  فریاد  و داد

کودکی را طی نمود  طفل  بی  پدر  

آمد ش   نا   گه   به   خانه   نا    پد ر

گشت آغاز بهر او روزی چوشب    

صو رتش    نیلی   تنش   شد   پر   زتب

در بهار و تیرو مهرو در زمستان  

آرزو   میکر د  مرگ   خود   ز   یزد ان

این عذاب و رنج را باعث که بود 

با ید ش   نا  گفت  همین    اندازه     بود

ترک تحصیل بایدت شاگرد ساعی  

      نا  پدر  گفتا   به  او   خواهی   نخواهی

آرزوها یش  همه  بر  باد  رفت 

چونکه درسش ر ا نخواند  حتی  به هفت

روزگار بگذشت بهرش هم چنان

کود کی   رفت   و   بشد   مردی   جوان

عاقبت آن نا  پدر  د یو  چو نون   

   رفت   از   خا نه   به   دستوری   برو ن

گشت مایل آن  جوان  بر دختری

دختری  از  خوشگلی  هم   چون   پری

نا شدش قسمت برفت از دست یار 

   بهر   عشقش   گریه   کرد  او   زار  زار

آمدش وقت نظام  و جنگ  و رزم 

   بهر    خدمت   عزم   خود   را  کرد جزم

او  نخورد  در  زندگی  نان  حرام  

شد    جوا نمردی    ز   بهر   او  مرام

یار مظلوم است و خصم  ظا لمین  

تا   بد نیا    هست      او  سازد   چنین

گشته عاشق او کنون ای مردمان 

  عشق   او    همتا    ندارد   در  جهان

عا شق   لیلی   شده   مجنون  ما  

لیلی اش   از   بهر  او  شد  

[+] نوشته شده توسط حجت در 19:23 | |







همه شب ناله کند این دلم من تا به سحر

همه شب ناله کند این دلم من تا به سحر

من به جز نا له  و فریا د  خدایا  چه کنم

دیده ام پر شود از اشگ بر این  قصه غم

کارم از گریه  گذشته  است  خدایا چه کنم

نقشه ای جز عشق تو هیچ نبوده  به سرم

حال که این نقشه برآب است خدایا چه کنم

عا شقا ن  را  بر  وفا ی  خود  عهدی بود

بی  وفا  گشته  کنون  یارم  خدا یا  چه کنم

من  که  عا شق  تر  ز  مجنون   بود ه ام

لیلی  من  بی  وفا  شد  خد ا یا  چه  کنم

او  به   من   دائم   بگفت   از  عا  شقی

تا  دروغش  بر  ملا  شد  خدا یا  چه  کنم

رخت  ماتم  بر تن  این  دل  به پوشم  تا ابد

روزگارم چون شب یلداسیاه شد خدایا چه کنم

یا ستا ن  جانم  که   تا  آرام  شود  آخر دلم

یا وفا داری کند جز آرزویی  خدا یا چه  کنم

من  نیم  عاشق  بر آن  قد  و برآن دنیای تن

جز  دلش  را من  نخوا هم خدا یا   چه  کنم

مهر  من را بر دلش  افکن ای سلطان عشق

جز  دعا یی من  در این  ره خدا یا  چه  کنم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:22 | |







نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

                            میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:19 | |







وای برمن

وای برمن اگر در شب مهتاب کنارم

 

باشی و ببینی که بر چوبه دارم


وای بر تو اگر در دل صحرا به شکاری


آن روز که من از طلب روی تو بر موج سوارم


وای بر من، تو اگر غرقه به دریا به مرگی


من به صحرا در آن روز پی ات غرق شکارم


وای بر من شود آن روز که تو چشم به راهی


 
اما منِ آواره در آن رفته قطارم


وای بر تو شود ار بار نگیری ز دوشم


 
آن روز که من خم شده از شدت بارم


وای بر تو اگر لاف زن فصل بهاری


روزی که خزان آمده بر روی مزارم


وای بر من اگر بر تنِ سبز تو ببینم


برگ ریزانِ تو آن روز که من فصل بهارم


وای بر تو اگر نشئه ز دیدار نگاری


 
آن روز که مَنِ کور بر آن نشئه خمارم


وای بر من شود آن روز که خواهی


 
چیزی که بر آن عاشقی و لیک ندارم


وای بر من شود آن سال که تو در دل فردا


 
هستی و من آن گمشده ی دوش ز پارم


حیران شود آن ماه که تو بر خم ابروش دچاری

 

حیران شوم آن ماه که من در غم عشق تو دچارم


خسران شود آن هفته که تو لیلی دل را بفروشی


خسران شود آن هفته که مفت آمد و رفت لیل و نهارم


بینا شوم آن روز به جنّت تو نشستی به مناری


بینا شوی آن روز که من سوخته در آتش نارم


وای بر من اگر پاره قلبم نه تو باشی


آن روز به پشیزی بفروشم دل زارم

 

b84qit6egld2h0nizof8.jpg

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:34 | |







در کوچه زندگی

luso9fkaysrlonap78b.jpg

در کوچه زندگی که مرگ هنوز آنجا نیامده

انگار برای درد هیچ دردمندی دوا نیامده

در ابتدای کوچه با لباس پاره کودکی یتیم

زیر چراغ برق منتظر که بابا نیامده

جوان بیست و چند ساله ای آن طرفتر کنار بید

ساعت نگاه می کرد و می گفت: چرا سارا نیامده

مردی در امتداد کوچه پای جوی روان آب

لب می گزید که این جمعه هم رفت و آقا نیامده

 یک فاحشه داشت پشت پنجره کوچه را می گشت

که آن مشتری که عاشق چشمش شده آیا نیامده؟

 تنها به گوشه ای جوان دل شکسته ای خسته مینالید:

گناهم ای خدا مگر چه بوده که با ما نیامده

معشوقه آنطرف برای دیگری نقش شوق می بافت

نقش کسی که با سر دویده و با پا نیامده

پای دری شکسته زنی نشسته غمگین و منتظر

ورد لبش شده این که باز آن یک لاقبا نیامده

مردی با لباس شیک انگار زیر لب داشت می غرید:

که گم گشته ام همینجاست کنارم آن پیدا نیامده

یک نفر وسط کوچه از بخت بدش داشت می گریست

بختم هزار سال پیش رفته و اصلا نیامده

در انتهای کوچه پیری سفید مو دست به دعا

یا رب جوانی ام آیا کجا رفته؟ پس چرا نیامده

دیوانه ای مسیر کوچه را صد و بیست و چهار هزار بار دوید

می گفت بشر نخور غم فردا که فردا نیامده


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:32 | |







بگیر از من تو این دل

بگیر از من تو این دل را و غرق انهدامم کن                                   بگیر  این پادشاهی را  و در کویت  غلامم کن

کلامت آیه است بر من اگر حتی  سزایم نیست                                     تو صحبت کن  بدین قرآن، و مفتون از کلامم کن

سلامت مرحم دردیست  به  بیماری مشتاقت                                         سلامت را بگیر از من و لبریز از   جذامم کن

شهیرم در سر کویت  به  عشق بازی و بی عاری                                                    تو این شهرت بگیر از من و گمنامی  بنامم کن

حلالت می کنم یارابکش دل را به آسانی                                                           بکش دل را  و لطفت  را حرام اندر  حرامم کن

ازین خانه که تو رفتی  مدامم چشم بر راه است                                              بنوشان این هلاهل را  و  مشروب  از  مدامم کن             

                مدیونم به این ذلت که بنشاندی  مرا عمری                                                   مقامی نیست این من را،  تو این ذلت مقامم کن  

به دیوارم بکش جانا  به در بربند  رویم رامرا بالا ببر  امشب  و پرت از پشت بامم کن

مرا   شهرت ازین بهتر که مقتولم به چنگالت؟                                                            بکش من را و با این مرگ جانا   مستدامم کن

بکش خنجر و در قلبم فرود آور به آرامیبکش خنجر  و قتلم را تو منجر به دوامم کن

به مرگم اقتدا کن تا تو بعد از من بمانی وبمیران عاشق زارت و در مرگت امامم کن

من ناکام زین دنیا ندارم آرزو اما                                                                                                  لبت را بر مزارم نه و دنیا را به کامم کن

خداحافظ نگو با من هنوزم درد جا دارد                                                                       بیا  با   غتنه بعدی   و اینگونه سلامم کن

  شروعم درد  و غم دارد از آن روزی که تو رفتی                                            شروعم را بده مرهم نمی آیی تمامم کن

ejw88bzix7qkoij98dm8.jpeg

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:29 | |







برو این خانه

برو این خانه بعد از تو نه غم دارد نه بی تابی

نه بی گرمایی و ظلمت نه بیماری و بی خوابی

برو دیوار این خانه درش بر روی تو بسته است

دگر این خانه زان مهمان که دزدی می کند خسته است

برو بام دگر بنشین، نشاید کاهگل دل را

کجا سنگی فرو خورده نداری های کاهگل را

برو اینجا حرم دارد، حریمش را نخواهی خواست

تو اینجا نیستی محرم، حرام از منظرت پیداست

برو اما بدان اینجا اگرچه خانه ها سردند

ولی در چنته نامرد پی آتش نمی گردند

برو اما بدان این را که باز از این دلم سوختی

که دانستم کلک هایت تو تنهایی نمی دوختی

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:28 | |







یادته

یادتـه بــه مـاجـرامــون چـقـدر نـگـا می کـردیـم تـا یـکی دلـش بـیـاد و بـگـه خـب،خـدا نـگـهـدار

تـــو خـدافـظـی کـردی،دل مـن یـه کـم تـکون خـورد بـعـدش اسـمـتـو نـوشـتـم روی سـاقـه سپیدار

بـارون گـریـه کـه بـاریـد از تـو ابـر غـصـه هـامـون هـر دومـون سـرگـذاشتـیم روی آجرای دیوار

یــه بـار دیگه می پـرسـم راس راسی بایـد جـدا شـیـم؟ یـادتـه اشک تو افتـاد روی سیم گرم گیتار؟

مـنم انگار مـث اشکـت از چـشـات افـتـاده بـودم یـه جوری دلت می لرزید پس دیگه نکردم اصرار

خـیـلی اونـجـا مـونـده بـودیـم هـمه مـا رو دیـده بودن بد جوری نیگا میـکردن مردم کوچه و بازار

نــگـاتـو گـرفـتـی از مـن گـفـتـی خـب کـاری نـداری مـن شـکـسـتـم ولـی گـفـتـم بـرو بـه امید دیدار

دو سـه تـا فـردا گـذشـت و مـن دیـگـه تـو رو نـدیـدم شـنـیـدم ولـی رسـیـدی بـه یـکـی شـبـیه دلدار

دل مــن دوبـاره لـرزیـد مـث ِ اون لحظه آخـر خاطِـرَت،هـر چی کـه گـفـتـی، شد رو رویای من آوار

حالا موندم ازخدامون چی بخوام،خوشیت یاغصت هـمه گفتن عکس اونودیگه از رو طاقچه بردار

امـا مـن مـی گـم خـدایـا،مـن کـه کـلـی غـصه دارم غـمای اونـم بگـیـرو بـاز به ایـن دیـوونـه بسپار

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:13 | |







فرشتگان روزی از خدا پرسیدند

 فرشتگان روزی          از خدا  پرسیدند:

 بار خدایا  تو که بشر را اینقدر دوست داری

غم را  چرا آفریدی ؟ خداوند گفت:غم را به

 خاطر خودم آفریدم چون این مخلوق من

که  خوب   میشناسمش تا غمگین

 نباشد   به یاد خالق نمی افتد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:9 | |







اونیکه یار تو بود اگه غمخوار تو بود

http://up.vatandownload.com/images/ju8zlqz2v2zget5dcrm.jpg

 

اونیکه یار تو بود اگه غمخوار تو بود

قلبشو پس نمی داد دل به هرکس نمیداد

دل میگفت مقدسه عشقه اون برام بسه

از نگاش نفهمیدم که دروغه هوسه

غصه خوردن نداره گریه کردن نداره

به یه قلب بی وفا دل سپردن نداره

ونیکه یار تو بود اگه غمخوار تو بود

آخر قصه چی شد قلب اون مال کی شد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:54 | |







ستاره ای تو آسمان

ستاره ای تو آسمان  هاست برای تو می درخشه به اسم تو

می خونن به نام تو

یه دل هست می گه دنیا مال تو

یه دل می گه قلبم مال تو

هر چی که دارم مال تو

اما نرو از بیشم

که دل محتاج توست

یه دلم می گه بمونم پیشت

به خدا دنیا بی تو پوچ

توی سطان قلبم

نشکن این دل خسته رو

نرو از بیشم

نرو نرو

نشکن این دل رو

دنیا کوچکی که

واسی چی به کجا میری ای دل من

اونی که واست می میریه کجاست

که می گفت دوست دارم کجاست

رفت تو رو تنها کجاست

اینجا دل من دیگه عاشق نشو

هرگز مشو هرگز مشو

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:53 | |







تو که منو نمی خواستی

تو که منو نمی خواستی

برای چی اومدی تو زندگیم

تو که منو دوست نداشتی

برای چی گفتی دوست دارم

تو که ازمن فراری بودی

برای چی پیشم می موندی

تو که ازمن متنفر بودی

برای چی شاد می کردی دلمو

تو  که عاشقم نبودی

برای چی می گفتی عاشقتم

تو که می گفتی دوست دارم

برای چی می شکوندی دلمو

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:51 | |







صبرکن


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:46 | |



صفحه قبل 1 ... 62 63 64 65 66 ... 112 صفحه بعد