نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





برای یاد گرفتن


برای یاد گرفتن آنچه میخواستم بدانم به پیری احتیاج داشتم

و حال برای خوب به پا کردن آن چه می دانم به جوانی احتیاج دارم.

 

این روزها دلم از همه بیشتر برای خودم تنگ می شود برای خودی که هنوز رویا

می پروراند برای خودی که خسته است اما دوام می آورد این روزها دلم بیشتر

برای دلم می سوزد برای همه خستگی هایش .....

يكي از من بپرسيد:معشوق تو كيست:گفتم فلا نيست

منظور تو چيست بنشست و هاي هاي بر من

بگريست-كز دست چنين كس تو چه طور خواهي زيست

 

عاقبت از عشق تو خاك كليسا ميشوم--ميكشم دست از مسلماني مسيحا ميشوم

انقدربنشينم در كشتي عشقت روز و شب --يا به عشقت ميرسم يا غرق دريا ميشوم ....

 

وقتی تنهاییم دنبال یک دوست می گردیم، وقتی پیداش کردیم دنبال عیب هاش می گردیم وقتی از دستش دادیم دنبال خاطره هاش می گردیم… و باز تنهاییم

در این بازار نامردی به دنبال چه می گردی؟ نمی یابی نشان هرگز از وفا و جوانمردی برو بگذر از این بازار ، از این مستی و طنازی اگر چون کوه هم باشی در این دنیا تو می بازی ....

اگر با گذشت کردن، کسی کوچک می شد، خدا تا این اندازه بزرگ نبود!

پوستر های عاشقانه زیبا | www.pixbaran.com


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:19 | |







بهت نمي گم دوست دارم

بهت نمي گم دوست دارم ، ولي قسم مي خورم دوست دارم ،


بهت نمي گم كه هر چي بخواي بهت مي دم ،چون همه چيزم تويي ،


نمي خوام خوابتو ببينم ،چون تو خيلي خوش تر از خوابي ،


اگه يه روزي چشمات پر از اشك شده دنبال يه شونه گشتي كه گريه كني،

صدام كن

بهت قول نمي دم كه ساكتت كنم منم پا به پات گريه مي كنم ،


اگه دنبال مجسمه سكوت مي گشي تا سرش داد بزني ،

صدام كن

قول ميدم ساكت بمونم،

اگه دنبال خرابه مي گشتي تا نفرتتو توش خالي كني ،

صدام كن

قلبم تنها
خرابه ي وجود توست.

عروس و داماد های عاشق

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:16 | |







روزي دلم گرفت


روزي دلم گرفت و غمم صد هزار شد


دل در حصار سينه کمي بي قرار شد


نه جمعه ، که سه شنبه به ما طعنه ميزند


هيهات عشق ما که فقط انتظار شد


هر لحظه بي حضور تو يکسال مي شود


دور از تو عشق هاله ي گردو غبار شد


پاييز غم گرفته که چشم انتظار توست


ناگاه با شنيدن نامت بهار شد


برگرد تا تمام خودم را فدا کنم


هر لحظه در نبود تو دل غصه دار شد


نفرين به هر چه بي تو نشستن به هر چه عشق


همراه بي قرار اين دل گيتار شد

پوستر های عاشقانه زیبا | www.pixbaran.com

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:14 | |







عشق يعني خون دل يعني

عشق يعني خون دل يعني جفا عشق يعني درد و دل يعني صفا عشق يعني يك شهاب و يك سراب

 عشق يعني يك سلام

 و يك جواب عشق يعني يك نگاه و يك نياز عشق يعني عالمي راز و نياز

sms4love


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:12 | |







روزی که دلم

روزی که دلم در پی ات افتاد آوار بلا بر سرش افتــــــــــــاد

چون رنج به عشق تو پذيرفـــت ديـــوانه شد و از نفس افتـاد

بعد از سپري گشتن ايـــــــــــام دل بار دگر يــــــــــــاد تو افتاد

از هجر تو بي تاب و توان گشت عاشق شد و در دام تو افتاد

 

 

 

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:7 | |







زيباترين سخني که شنيدم

زيباترين سخني که شنيدم سکوت دوست داشتني توبود

 

زيباترين احساساتم گفتن دوست داشتن تو بود


زيباترين انتظار زندگيم حسرت ديدار توبود


زيباترين لحظه زندگيم لحظه با تو بودن بود


زيباترين هديه عمرم محبت توبود


زيباترين تنهاييم گريه براي توبود


زيباترين اعترافم عشق توبود

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:5 | |







قلب مرا آتش زدند هدیه به تو خاکسترش


قلب مرا آتش زدند هدیه به تو خاکسترش

این دل وفادار تو بود اما نکردی باورش

من برای سالها نامه مینویسم

سالها بعد که چشمان تو عاشق میشوند

حیف که قصه ی مادر بزرگ درست بود

یکی بود یکی نبود...




[+] نوشته شده توسط حجت در 20:3 | |







عکس

Myspace Comments - Thinking Of You

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:0 | |







تو رنج های مرا نمی شناسی

Myspace Comments - Thinking Of You

تو رنج های مرا نمی شناسی
و خوابهایی
که در بیداری دیده ام
باران که می بارد
رگها یم بوی خاک می دهند
پرده را بکش
نمی خواهم کسی خوابهای مرا ببیند

[+] نوشته شده توسط حجت در 22:57 | |







هر کجا هستم ، باشم،

هر کجا هستم ، باشم،
آسمان مال من است.
پنجره، فکر ، هوا ، عشق ، زمین مال من است.
چه اهمیت دارد
گاه اگر می رویند
قارچهای غربت؟من نمی دانم
که چرا می گویند: اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست.
و چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد.
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید.
واژه ها را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد.
چترها را باید بست.
زیر باران باید رفت.
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد.
با همه مردم شهر ، زیر باران باید رفت.
دوست را، زیر باران باید دید.
عشق را، زیر باران باید جست.
زیر باران باید با زن خوابید.
زیر باران باید بازی کرد.
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی ،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون”است.
رخت ها را بکنیم:
آب در یک قدمی است.
روشنی را بچشیم.
شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را.
گرمی لانه لکلک را ادراک کنیم.
روی قانون چمن پا نگذاریم.
در موستان گره ذایقه را باز کنیم.
و دهان را بگشاییم اگر ماه در آمد.
و نگوییم که شب چیز بدی است.
و نگوییم که شب تاب ندارد خبر از بینش باغ

Myspace Comments - I Love You

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:55 | |







آن که می گوید دوستت می دارم

آن که می گوید دوستت می دارم
خنیاگر غمگینی است
که آوازش را از دست داده است.

ای کاش عشق را
زبان سخن بود.

هزار کاکلی شاد
در چشمان توست
هزار قناری خاموش
در گلوی من.

ای کاش عشق را
زبان سخن بود.

آن که می گوید دوستت می دارم
دل اندوهگین شبی است
که مهتابش را می جوید.

ای کاش عشق را
زبان سخن بود.

هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره ی گریان
در تمنای من.

عشق را
ای کاش زبان سخن بود

 

Myspace Comments - Love

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:50 | |







رنج هست

رنج هست، مرگ هست، اندوه جدايي هست،
اما آرامش نيز هست، شادی هست، رقص هست،
خدا هست.
زندگی، همچون رودی بزرگ، جاودانه روان است.
زندگی همچون رودی بزرگ كه به دريا می رود،
...
دامان خدا را می جويد .
خورشيد هنوز طلوع ميكند
فانوس ستارگان هنوز از سقف شب آويخته است :
بهار مدام می خرامد و دامن سبزش را بر زمين مي كشد :
امواج دريا، آواز می خوانند،
بر ميخيزند و خود را در آغوش ساحل گم ميكنند.
گل ها باز می شوند و جلوه می كنند و می روند .
نيستی نيست .
هستی هست .
پايان نيست.
راه هست.
تولد هر كودك، نشان آن است كه :
خدا هنوز از انسان نااميد نشده است .

Myspace Comments - Love

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:47 | |







گر چه غايبى

گر چه غايبى اما حضور تو پيداست
چه غيبتى است؟ كه عطر عبور تو پيداست
مقام گلشن اشراق، نافه خيز از توست
بلى!شفاعت انسان به رستخيز از توست
تو كيستى كه چو نام تو در كتاب شود
ز شرم فاجعه، شمع عدالت آب شود
تو كيستى كه قيامت، قيامت كبرى ست
تو كيستى كه قيامت ز قامتت پيداست
تو كيستى كه»يداللَّه«؟در تنت جارى است
زبان قاطع شمشير عدل تو كارى است
نگاه منتظرانت هنوز مانده به راه
سپيد شد ز فراق تو سنگ فرش پگاه
خدا به دست تو دادست عدل عالم را
سپرده نيز به دستت حساب آدم را
ز هر چه هست به گيتى، سرآمدت خوانند
تويى كه قائم آل محمدت خوانند
ولادتت نه فقط آبرو به شعبان داد
كه در ضمير تمامّى مردگان جان داد
الا ستاره ى موعودِ گرم و عالمتاب!
به دشت تيره ى هستى چو آفتاب بتاب
بتاب و ظلمت ظلم زمانه را بردار
ز گرده ‏هاى بشر تازيانه را بردار

http://www.akslar.com/wp-content/uploads/2010/09/akshaye_romantice_ashegane-14.jpg

 


 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:42 | |







می دونستم

می دونستم اون می خواست حتما دوستیمون یک تا داشته باشه

دوستی بدون تا رو نمیفهمید !!

گفت بیا برا دوستیمون یک نشونه بزاریم

گفتم باشه تو بزار

گفت شکلات باشه؟

گفتم باشه

هر بار یک شکلات میزاشت تو دستم منم یک شکلات میزاشتم تو دستش

باز همدیگرو نگاه میکردیم یعنی که دوستیم دوست دوست

من تندی شکلاتامو باز میکردم میزاشتم تو دهنم تندو تند می مکیدم

میگفت شکمو

تو دوست شکموی منی وشکلاتشو میزاشت توی یک صندوقچه کوچولوی قشنگ

میگفتم بخورش

میگفت تموم میشه می خوام تموم نشه برا همیشه بمونه

صندوقچش پر از شکلات شده بود

هیچکدومشو نمی خورد

من همشو خورده بودم

گفتم اگه یک روز شکلاتاتو مورچه ها بوخورن یا کرمها اون وقت چی کار میکنی؟

میگفت مواظبشون هستم

میگفت می خوام نگهشون دارم تا موقعی که دوستیم و من شکلاتمو میزاشتم تو دهنمو می گفتم نه نه نه نه تا نه دوستی که تا نداره !

یک سال دو سال چهارسال هفت سال ده سال

بیست سالش شده

اون بزرگ شده من هم بزرگ شدم

من همه شکلاتامو خوردم

اون همه رو نگه داشته

اون اومده امشب تا خداهافظی کنه

می خواد بره اون دور دورا

میگه میرم اما زود برمیگردم

من که میدونم اون بر نمیگرده

یادش رفت به من شکلات بده

من که یادم نرفته شکلاتشو دادم

تندی بازش کرد گذاشت تو دهنش

یکی دیگه گذاشتم تو اون دستش گفتم بیا این هم اخرین شکلات برای صندوقچه کوچولوت

یادش رفته بود یک صندوقچه داره برا شکلاتاش

هر دوتا رو خورد

خندیدم

میدونستم دوستی اون تا داره اما دوستی من تا نداره

مثل همیشه

خوب شد همه رو خوردم

اما اون هیچ کدوم رو نخورده

حالا با یک صندوقچه پر از شکلاتهای نخورده چی کار میکنه؟

امید که عشق و دوستی هامون تا نداشته باشه

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:41 | |







بیا ای بی وفای من

بیا ای بی وفای من

و امشب را فقط امشب

برای خاطر آن لحظه های درد

کنار بستر تاریک من ، شب زنده داری کن

که من امشب برای حرمت عشقی

که ویران شد

برایت قصه ها دارم

تو امشب آخرین اشکم بروی گونه می بینی

و امشب آخرین اندوه من مهمان توست

نامهربان مهمان نوازی کن

و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن

چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم

و اندوهم همیشه میهمان گوشه وکنج اتاقم بود

قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود

که من در وصف چشمانت 

کلامی سهل بنویسم

درون شعر های من

همیشه نام و یادت بود

ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر

تمام شعرهایم را به آتش می سپارم من

درون قصه هایم ، قهرمان هارا

به خون خواهم کشید آخر

و دیگر شعرهایم بوی خون دارد

ببخش ای خاکی خسته

اگر امشب به میل من

کنارم تا سحر بیدار ماندی

برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم

که امشب میزبان

رنج من گشتی


«خداحافظ»

برای آخرین لحظه «خداحافظ ....!؟

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:39 | |







در دادگاه عشق

در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان ، قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و سپس محکوم شد به تنهایی و مرگ کنار چوبه دار از من خواستند  تا آخرین   خواسته ام را بگویم و من گفتم : به تو بگویند ... دوستت دارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:38 | |







خودت میدونی

خودت میدونی میدونم دلیله رفتنت چی بود
اما می تونستی نری چرا میگی قسمت نبود

اگه قسمت نبود چرا تو موندی
خدا مارو چرا به هم رسوندی

اگه میدونستی یه روزی میری
چرا روزا رو تا اینجا کشوندی

چی بودم چی شدم  به خاطره تو
ولی پشت دلم رو خالی کردی

حالا اسمت میاد گریه ام میگیره
نمیدونی که با دلم چه کردی

اگه در حق تو خوبی نکردم
بدون که خالی بود دستای سردم

ولی من در عوض هر چی که بودم
با احساسات تو بازی نکردم

اگر چه می دونم دوستم نداری
به هر در میزنم تنهام نذاری

اگر پای کسی هم در میونه
بذار اسمت اقلان رو بمونه

دم اخر بذار دست توی دستام
بذار بهت بگم دردم چی بوده

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

فقط لطفی کن و حرفامو بشنو
شاید دیگه نگی قسمت نبوده

اگر تصمیم رفتن و گرفتی
ببخش اگه پشیمونت نکردم

اره من واسه تو کم بودم اما
با احسا سات تو بازی نکردم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:27 | |







عـــــــــزيـــــــــــــزم

 

 

عـــــــــزيـــــــــــــزم زهره...

مرغ دلم امروز باز هوای تو کرد وعاشقانه سوی تو پرواز مي كند...
مرا ببخش، از اين جرم بزرگ كه دوستي است. و من نمی توانم قلبم را از تو برکنم.....

 تو جان ودلم را اسیر کرده ای......
ای کاش می توانستم تمنای تو را درون سینه پنهان کنم ....

ای کاش می توانستم آن گوشه قلبم که تو را سخت پرستش می کند آتش بزنم تا همراه آن دیوان خاطرات تو بسوزد ...

اما افسوس جز اینکه تو را دوست داشته باشم چیز دیگری نمی دانم....

آیا وقتی از کنارم می گذری صدای قلبم را نمی شنوی که نغمه شادی سر می کند، وعاشقانه به دنبالت می تپد ؟
مدت ها است که من تابوت آرزوهای خود را درون ریگستان سینه دفن کرده ام...اما حالا دگر تحمل ندارم... مي خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزواي خود به طرف تو پرتاب كنم و اين خيال مدت هاست كه ذهن مرا تسخير كرده...
مي خواهم رنگ سرخي شوم، روي گونه هاي تو جا بگيرم يا رنگ سياهي شده، روي زلف زرافشان تو بنشينم...
من يك عاشق غير اهلي، و گمنام هستم كه همه چيز من با ديگران مخالف و تمام اراده ي من با خيال باغبانی، باغچه حسن تو است...
عشق من بزرگ تر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هست، به تو خواهم گفت چطور...
اما حیف که با ما بيگانگي میکنی .من رابه دنيا، اميد و نوازش خود راه نمي دهی، اما...

جای تو در آسمان خيال و اعماق قلبم است ، ، ،

و من سرنوشت نامساعد خود را تماشا مي كنم  منتظرم روزی دریچه عشقت را سویم باز کنی

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:5 | |







به شادي هاي كوچك

به شادي هاي كوچك وبزرگ وگاهي غريب مي گذردومن چشم دوخته ام به درياي پرتلاطم احساسم.

باان نفس مي كشم/زندگي مي كنم وباور مي كنم......

انگاه كه كسي صداي دل رانمي شنود مي انگارم كه فريادم!

ماچون موج هاي غريبي هستيم كه با خروش به سمت ساحل مي اييم ومي انديشيم كه اين ساحل

است كه مارا مي رهاند ازاين تلاطم ودرياي بي منتهاايي كه در درك ووسعتش درمانده ايم.

بي قرارانه خود را به ساحل مي رسانيم اما رسيدن همان وهيچ شدن همان.....ساحل مارا درنميابد

وماازدامان پرمهردريا خودراپرتاب كرده ايم به ساحل خیال....

اما گاهي خداوند خيلي دوستمان داردكه دراوج ان چه كنم چه كنم ها وترديدوشتاب براي رسيدن به

مقصودناگاه با تخته سنگهاي عظيم كنار دريابرخورد مي كنيم وسنگها با ضربه اي محكم مارابه اغوش

دريا باز ميگردانند........

بيا بدانيم كه هرگاه تخته سنگي هرچه قدرعظيم در پهناي سينه مان كوبيدماحتما نيست نشده ايم بلكه

به اغوش خدا....بازگشته ايم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:58 | |







بیا با

بیابا افق مهربانی کنیم

 

غم پونه را اسمانی کنیم

 

بیا توی نقاشی قلبمان

 

از عشق ارغوانی کنیم


 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:53 | |







رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

ابتدای یک پریشانی است حرفش را نزن

آرزو داریکه دیگر بر نگردم پیش تو

راهمان با این که طولانیست حرفش را نزن

دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا

دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن

خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی

این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نرن

حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج تو ام

رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن

 

Winter Wallpaper [Bia2aks.ir] (1) طبیعت زمستانی زیبا

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:47 | |







گاهی هیچ کلامی برای خالی کردن بغض های ذهنم

نایت اسکین

گاهی هیچ کلامی برای خالی کردن بغض های ذهنم

پیدا نمیکنم.

گاهی همان بهتر است که حرف نزنی و سکوت اختیار کنی.

کسی چه میداند...شاید کسی صدای سکوتت را شنید.

شاید سکوتم دل سنگ های حیاط را لرزاند.

شاید در انتهای تلالو نور در شکسته شیشه ای فریاد

دلت را دیدی.

شاید در انتهای این مسیر نه چندان دراز زندگی را یافتی

ولی افسوس
که انتها همیشه انتهاست.

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:42 | |







جاده می خواند مرا هر

جاده می خواند مرا هر دم به خویش
چون سرابي در کویر باورم
جاده می خواهد دراین ناباوری
بر فریب خامش ایمان آورم
...
خسته از آزار شب باید گذشت
از تمام بوده و نابوده ها
دل برید از سرزمین بي کسی
پر گرفت از شهر خواب آلوده ها
...
باید از رؤیای خود اما گذشت
دل خوشی ها را به کام شب سپرد
چشمها را بست بر رنگ زمین
بر دهان آرزوها پا فشرد
...
جاده بي رحمانه شوقم را ربود
بر زمینم زد به اندوهم نشاند
هر چه نالیدم کسی دستی نداد
جاده خندید و به افسونم کشاند
...
آه از من تن به جایم مانده است
روح من دیگر نمیدانم کجاست
بی گمان دور از ریای جاده ها
در مسیری از شقایق ها رهاست
...
جاده یعنی غربتی بی انتها
جاده یعنی خسته ای بی ادعا
رهسپاری مانده از بی حاصلی
جاده یعنی رفتن اما بی صدا
...
جاده تا بی انتها خواهد کشاند
راهیان سرزمین قصه را
همچنان تا نا امیدی می برد
خفتگان خوش خیال خسته را
...
ای مسافر، خسته از بی راهه ها
ای تو همدرد من بی سرزمین
بال پروازم شو اکنون چاره شو
پر بگیرم از زمان و از زمین

نایت اسکین

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:30 | |







یک احساس زیبا

یک احساس زیبا

صادقانه میگویم حرف دلی بی ریا

بی بهانه میگویم مثل آنها ، همان قلبهای بی وفا ، بی وفایی نمیکنم

عاشقانه میگویم عشق من دوستت دارم

صادقانه گفتی دوستم داری ، عاشقانه عشق تو را باور کردم

از من خواستی تنها با تو باشم ، با احترام قلب تنهایم را به تو تقدیم کردم

گقتم این قلب مال تو ، همیشه وفادار تو ، هرگاه خواستی بگو تا شود فدای تو

از من خواستی به کسی جز تو دل نبندم ، میترسیدی روزی تو را ترک کنم

شاخه گل زیبای من ، پر پر نمیشوی هیچگاه در قلب من ،

به عشق پاکمان قسم تنها تو می مانی تا ابد در دل من

هیچگاه نمیگذارم دلتنگم شوی ، همیشه در دلت خواهم ماند ،

هیچگاه نمیگذارم دلگیر شوی همیشه در کنارت هستم ،

هم با تو درد دل میکنم ، هم میشنوم درد دلهایت را...

دوباره میرسیم به آن احساس زیبا ، همان حرف صادقانه ، همان حرف دل بی ریا

همان کلام عاشقانه ، همان احساسی که تنها نسبت به تو دارم ، آری عزیزم خیلی دوستت دارم

گفتی دلت میخواهد همیشه در کنارم باشی،

آرزو داری سرت را بر روی شانه هایم بگذاری و آرام بخوابی ،

بیا عزیزم که من نیز بی قرارم ،

آرزو دارم در کنارت همین شعر عاشقانه را برایت بخوانم...

نایت اسکین

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:26 | |







عشق تو مرا به کجا برده

عشق تو مرا به کجا برده

تا به حال اینجا را ندیده بودم ،

دنیاییست شبیه آرزوها، رویاییست مثل آن روزها

روزهایی که من بودم و تنهایی ، همیشه فکر میکردم دیگر تا ابد من و دلم تنهاییم

عشق تو مرا به چه حالی انداخته ، این نوا، همان نواییست که عشق برای ما نواخته

روزها میگذشت و عاشق نمیشدم ، همه رفتند و آمدند و من اسیر این و آن نمیشدم

اما.....آن روزی که تو آمدی ...

چه کردی با من، که اینک حال من اینگونه است ،

دل من بی قرار یک لحظه در کنار تو بودن است

چه کردی با دل من که اینک هوای دلم ، هوای دلتنگیست ،

کار هر روز و هر شب من بی قراریست

یک لحظه به بی تو بودن فکر کنم عاقبتش گریه و زاریست

بدجور مرا به رویاها برده ای ، مرا از این رویا بیدار نکن ،

حالا که عاشقم کردی، مرا دوباره با تنهایی آشنا نکن

قدم گذاشته ام در دنیایی دیگر ،این تنها ،

عشق تو است که توانسته قلب مرا دربرگیرد

تویی که توانستی مرا دیوانه ی چشمهای زیبایت کنی

تویی که توانستی مرا ، این دل تنهای مرا ، این دستهای خالی مرا ،

وجود سرد و اتاق تاریک مرا پر از نیاز کنی ،

آمدی و دلم را عاشق کردی و دستهایم را با دستهای گرمت پر کردی

و به آغوشم آمدی و با حضورت همه جا را پر از عشق و محبت کردی

نمیدانم چه بگویم ، تنها آرزوی من در این لحظات این شده که تو را ببوسم ،

تا با تو بودن را باور کنم و از اینکه تو را دارم روز و شب خدا رو شکر کنم

عشق تو مرا به کجا برده، یعنی این دل من است که به انتظار تو ساعتهاست

که چشم به آن دور دستها انداخته!

گاهی وقتها میرسد که باور ندارم بیدارم، یا فکر میکنم دیوانه شده ام

یا حس میکنم که خوابم!

ببین عشق تو مرا به کجا آورده ، این حال من نیست که اینک خیره به عکسهای توام،

منتظر یک لحظه شنیدن صدای توام ،

به انتظار فردا و یک بار دیگر نگاه به  چشمهای زیبای توام،

ببین عشق تو مرا به چه روزی انداخته...

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:25 | |



صفحه قبل 1 ... 61 62 63 64 65 ... 112 صفحه بعد