نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





اگربرای تو شعری عاشقانه بخوانم

اگربرای تو شعری عاشقانه بخوانم

این شعرتا ابد با تو خواهد زیست

حتی وقتی که من دیگرنباشم

یا وقتی که دیگرمیان ما عشقی نباشد

شعرعاشقانه بیشترازادم ها می ماند

عاشقانت تو را ترک می کنند

اما شعرعاشقانه همیشه باتو خواهد بود

پس بگذاربرایت شعرعاشقانه بخوانم

شعری ازاحماق جان

که منو یاد تواورد...

شعری که همیشه باتوبماند


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:32 | |







امشب کسی به سیب دلم ناخنک زده است!

امشب کسی به  سیب دلم  ناخنک زده  است!
بر زخمهای کهنه قلبم نمک زده است!

این غم نمی رود به خدا از دلم، مخواه!
خون است اینکه بر جگر ِ من شتک زده است

قصدم گلایه نیست، خودت جای من، ببین
ما را فقط نه دوست، نه دشمن، فلک زده است!

امروز هم گذشت و دلت میهمان نشد
بر سفره ای که نان دعایش کپک زده است!

هرشب من -آن غریبه که باور نمی کند
نامرد روزگار، به او هم کلک زده است-

دارد به باد می سپرد این پیام را:
سیب دلم برای تو ای دوست، لک زده است!


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:26 | |







خسته شدم از زندگی بدون تو


خسته شدم از زندگی بدون تو

خسته شدم از این روزا به جون تو

عاشقی هم دردی رودوا نکرد

هرگز منو تورو خدا صدا نکرد

خسته شدم از گریه های بی صدا

به آخر خطا  رسیدیم مادوتا

خسته شدم از عدم حضور تو

هرگز ندیدم اثر عبور تو

خسته شدم چرا نمیرسیم بهم

چرا همش شبا پره از درد و غم

من نمیتونم دستاتو رهاکنم

خسته شدم هی خدا رو صدا کنم

خسته شدم همش میای به خواب من

پس کی تموم

خسته شدم حال من خراب شده

یه دریا داشتیم ما دوتا سراب شد

خسته شدم موجا به ساحل نرسید

دیگه تموم شد واسه مادوتا امید

خسته شدم چرا نمی فهمه کسی؟؟؟

بی تو عزیز موندم تو دست بی کسی

یه لحظه چشماتو ببند گوش کن گلم

دیگه تموم شد به خدا تحملم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:3 | |







سال ها پیش از این

سال ها پیش از این

زیر یک سنگ گوشه ای از زمین من فقط یک کمی خاک بودم همین

یک کمی خاک که دعایش پر زدن انسوی پرده ی اسمان بود

ارزویش همیشه دیدن اخرین قله کهکشان بود

خاک هر شب دعا کرد از ته دل خدا را صدا کرد

یک شب اخر دعایش اثر کرد یک فرشته تمام زمین را خبر کرد

وخدا تکه ای خاک برداشت اسمان را در ان کاشت خاک را توی دستان خود ورز داد  روح خود را به او قرض داد

خاک توی دست خدا نور شد پر گرفت و از زمین دور شد

راستی من همان خاک خوشبخت من همان نورم

پس چرا گاهی اوقات این همه از خدا دورم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:57 | |







یعنی میشه که ما دو تا یه روزی به هم برسیم ؟

مهم فقط رسیدنه ، حتی اگه کم برسیم

 
یعنی میشه خوشی بیاد دور ما توری بکشه ؟

به آرزوهاش برسه هر کی که دوری بکشه ؟

 
یعنی میشه شب بشینم دست روی موهات بکشم ؟

کاشکی بدونم چقـَدَر باید مکافات بکشم

 
یعنی میشه که شونه هات فقط پناه من باشه ؟

چرا تا حالا نشده ، شاید گناه من باشه

 
یعنی میشه که دستامون با هم مثه یه رشته شه ؟

هر کی برای اون یکی درست مثه فرشته شه

 
یعنی میشه با هم واسه خوشبختی زحمت بکشیم ؟

یه خواب راحت بکنیم ، یه آه راحت بکشیم

 
یعنی میشه بازم بگی دیوونتم من ، دیوونت ؟

دوباره عاشقم بشه اون دل مثل رودخونت

 
یعنی میشه با هم باشیم من و خدامون و خودت ؟

درست مثه تولدم ، درست مثه تولدت

 
یعنی میشه که جای من فقط روی چشات باشه ؟

تکیه کلام تو بازم ، من میمیرم برات باشه ؟

 
یعنی میشه فقط یه بار خدا به ما نگا کنه ؟

میگی نمیشه ولی من ، همش میگم خدا کنه

 
یعنی میشه تو دفترش یه لحظه اسم ما باشه ؟

یه چیزی بشکنه فقط  ، اونم طلسم ما باشه

http://evrimakin.loxblog.com/upload/evrimakin/abbandrab4.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:21 | |







آرام باش

آرام باش ، ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم

آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی

بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی

جایی که برایت سرچشمه آرامش است

آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت

بگذار لبهایت را بر روی لبانم

حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت

خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو

دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو

محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد

همین آغوش مهربانت

چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من

قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است

آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم

همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب  برایم یک رویای شیرین بود

در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز

نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام

تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود

گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت

عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته

عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده

عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه

خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم

دوستدارم هم نفسم

http://1.lped.comule.com/images/ebf7782a3d44.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:15 | |







میتراود مهتاب ،

میتراود مهتاب ،

میدرخشد شب تاب.

نیست که یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک،

غم این خفته چند؟

خواب درچشم ترم میشکند.


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:13 | |







محــــــــــــــــرم

 

 

محرم ماه الفت با جنون است

 

چراغ کوچه هایش بوی خون است

 

محرم حرمت خون است و خنجر

 

تلاطم می کند حنجربه حنجر

 

دل من فدای دو دست اباالفضل

 

به قربان چشمان مست اباالفضل

 

ربود از همه ساقیان گوی سبقت

 

به چوگان دل ناز شست اباالفضل

 

غم ِ زهرا مرا سوز درون داد

 

دم ِ حیدر به من شور جنون داد

 

حسین آمد به زخم دل نمک ریخت

 

مرا با شور عاشورا در آمیخت

 

مرا سودای زینب در به در کرد

 

نصیبم جرعه ای خون جگر کرد

 

ز فرط تشنگی بی تاب گشتم

 

عطش دیدم ز خجلت آب گشتم

 

چه ها گویم ز مَشک تیرخورده

 

ز دست ساقی شمشیر خورده

 

به خاک افتاد مشک از دست ساقی

 

دو عالم پر شد از بوی اقاقی

 

مشامم پر شد از داغ شهیدان

 

که می گردم بیابان در بیابان


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:7 | |







بگو

بگو

تمام تو

مال من است.

دلم می خواهد

حسادت کنم به خودم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:48 | |







امشب

امشب به وسعت تمامی شبهایی که تو را نداشتم.....

دلم به حال تنهایی خود سوخت.....

در کنار پنجره ام رویای دوست داشتنت را......

به دست اشکهایم می سپارم .....

تا همچون تو در خاطراتم مدفون شوند......

میخواهم تنهایی ام را به آغوش گرمی بفروشم.....

نه به آن مفتی که تو خریدی ......

به بهای سالهای باقی مانده از آینده ام!!!

 

كارت پستال های عاشقانه - لحظات تنهایی


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:34 | |







چنان دل كندم

چنان دل كندم از دنيا كه شكلم شكل تنهائيست

ببين مرگ مرا در خويش كه مرگ من تماشائيست

 

مرا در اوج مي خواهي تماشا كن تماشا

دروغ اين بودم از ديروز مرا امروز حاشا كن

 

در اين دنيا كه حتي ابر نمي گريد به حال من

همه از من گريزانند تو هم بگذر از اين تنها

 

گره افتاد در كارم به خودكرده گرفتارم

به جز در خود فرو رفتن چه راهي پيش رو دار

 

عکس عاشقانه


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:31 | |







بیا این روز مال تو باشه

بیا این روز مال تو باشه
اما خب تنها مال تو نباشه
به ما هم بده سهمی از آن
ما، مایی که هستیم از برای تو
همانگونه که تو هستی برایمان!
زمان عشق را حرام کن تو ای یار
با حال خوش و شادی سبکبار
ما آماده ایم برای خدمت
با لطف و عشق یکسان برایت
البته اینها قابل تو نیست
تو فکر کن فقط به یک چیز
که سرتاسر سال ای یار
چنین روزی هست فقط یکبار!


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:28 | |







لحظه به لحظه

از لحظه به لحظه زندگی كردن گریزی نیست

باید هر لحظه را چنان زندگی كنی كه گویی واپسین لحظه است

پس  وقت را در جدل، گلایه و نزاع تلف نكن

شاید بعد حتی برای پوزش طلبی در دست تو نباشد


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:25 | |







قصه تنهائی من

قصه تنهائی من. وحشت از جدائیه
جدائی از خاطره ها. از دست بی وفائیه
وحشتم از عاشقی نیست. بلکه از فاصله هاست
حراسم از پرپر شدن. توآغوش خاطره هاست
آخره همه عاشقی ها قصه بی وفائیه
تنهائی نشستنم. بهتر از آشنائیه
پناه تنهائیه دل عکس های یادگاریه
تو قلبم شکستی و دل یاد گرفت شکستنو
بزار فراموشش بشه
دل دادن و دل بستن


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:14 | |







پائیز

پائیز:گلهای زیبا ی رنگارنگ که زینت بخش حیاط بود دیگر سرزنده نیست

 پژمرده وخشک شده انگاری امیدی برای زندگی نداره وقتی نگاهش می کنی

 دلت می گیره به خود میگویی چه زود تمام شد .سرسبزی و زیبایی گلهای حیاط.

راستی پائیز چه بی رحم است.همه سبزها را زرد شادابی راغمگین زیبایی را زشت

 به نمایش میگذارد.ویادآوری میکند.که زیبایی دنیاهرگزهمیشگی نیست.انسان بودن

 وزندگی کردن وزندگی دادن شرط است.آه گفتنش راحته اما من نمی خواهم پائیز باشم.

می خواهم بهار باشم زندگی کنم سرسبزوشاداب باشم.بخندم وبخندانم باهمه مهربان باشم

 عاشق باشم وعاشقم باشند.خوشبین باشم تاپائیزخجالت بکشد وزودتر برود.

من هم با خوشحالی فریادبزنم وای عشق من چقدردوستت دارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:12 | |







طلوع

طلوع:وقتی دلت میگیره دستت رابه طرف آسمان می گیری

وازخداکمک می خواهی درصورتی که میدانیم خداهمه جاهست بازبه

 آسمان نظاره می شویم ودرد دل می کنیم.مخصوصا"که چیزتازه ای

 رادرخودحس میکنیم یعنی عشق ومهرغریبه ای رابه قلب خودراه

 داده ایم وطلوع یک خورشید راکه پرازانرژی ومحبت هست به

 حریم خصوصی خودجامی دهیم.وبی خبر می شویم که چه خواهد شد

 اما این همان شیرینی عشق وطلوع زندگی تازه درکنار همدلت می

 باشد.آه نمیدانی که چقدردوستت دارم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:9 | |







خدارو میخوام

خدارو میخوام نه واسه اینکه ازش چیزی بخوام


خدارو میخوام نه واسه مشکلو حل غصه هام


خدارو دوس دارم نه واسه جهنمو بهشت


خدارو دوس دارم ولی نه واسه زیباو زشت


خدارو میخوام نه واسه خودم که باشم یا برم


خدارو میخوام نه واسه روزای تلخه اخرم


خدارو میخوام نه واسه سکهو سکویا مقام


خدارو میخوام


کــه فقط تـــو رو نگـــه داره بــرام


خدارو دوس دارم واسه اینکه تو رو بهم داده


خدارو دوس دارم چون عاشق بودنو یادم داده


خدارو دوس دارم چون عاشقارو خیلی دوس داره


خدارو دوس دارم چون عاشقو تنها نمیذاره


خدارو دوس دارم واسه اینکه حواسش بامنه


خدارو دوس دارم اخه همیشه لبخند میزنه


خدارو دوس دارم واسه اینکه منو تو باهمیم


خدارو دوس دارم که میدونه ما عاشق همیم


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:44 | |







با تو آغاز کردم

با تو آغاز کردم

با تو زندگی کردم

با تو من تنهای من ما شد

با تو به خویشتن خویش رسیدم

با تو راه دشوار زندگی پیمودم

با تو به اوج رسیدم

با توشاد شدم

با تو خندیدم

با تو گریستم

اما حالا بی تو باختم

بی تو به کجا رسیدم

بی تو گریستم وتنها گریستم

بی تو خود را گم کردم

و بی تو به هیچ جا نرسیدم

بی تو تنها نیستم بی تو هیچم

بی تو رسوایی بیش نیستم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:42 | |







دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد


دلم برای کسی تنگ است که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند


دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد


دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شندین صدایش را حسرت می کشد


دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده


دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است


دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است


دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است


دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است


دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است


دلم برای کسی تنگ است که راهنمایی زندگیست

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست


دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است


دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ دل تنگیهایم است


دلم برای کسی تنگ است .............

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:36 | |







ماهی همیشه تشنه ام

ماهی همیشه تشنه ام،در زلال لطف بیکران تو
می برد مرا به هر کجا که میل اوست،موج دیدگان مهربان تو
زیر بال مرغکان خنده ات،زیر آفتاب داغ بوسه ات ای زلال پاک
ای همیشه خوب!ای همیشه آشنا!
هر طرف که می کنم نگاه تا همه کرانه های دور،
عطر و خنده و ترانه می کند شنا ،در میان بازوان تو،
ماهی همیشه تشنه ام ای زلال تابناک!
یک نفس اگر مرا به حال خود رها کنی ماهی تو جان سپرده روی خاک

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:34 | |







هنوزم میشه عاشق شد؟

هنوزم میشه عاشق شد؟

هنوزم عشق محرومه ؟

هنوزم عاشقا تنهان ؟

هنوزم عاشقا خسته ان؟

هنوزم عشق بی معناست توی این دنیای فانی ؟

هنوزم تو میهمانی ؟؟؟؟؟

توام پیش من نمیمانی ؟؟؟؟؟؟

هنوزم تنهایی بهتر از عشقه

چقدر این قصه هاتلخه

هنوزم هجران بهتر از وصله

هنوزم عاشق حرف مرا میفهمه

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:28 | |







دستم" را بگير

(¯`v´¯)
`*.¸.*´
¸.•´¸.•*¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•´ .•´ ¸¸.•¨¯`•
  ****            ****  
***____*** ***__ ***
***________****_______***
***__________**_________***
***_____________________***
***_____________________***
***________________***
***_________________***
***_______________***
***___________***
***_______***
***___***
  *****    
*** 

دستم" را بگير
و مرا ببر به دور "دست" هايی که
در "دست رس " هيچ "دستی" نباشم


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:22 | |







هیچ کس عاشق کسی نمیشود با انتخاب

هیچ کس عاشق کسی  نمیشود با انتخاب

بلکه آن با شانس است

هیچکس عاشق نمی ماند با شانس

بلکه آن با تلاش است

و هیچکس رابطه ی عاشقانه اش را با کسی برهم نمیزند با شانس

بلکه آن با انتخاب است


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:10 | |







شکایتی نداشتم از گردون

شکایتی نداشتم از گردون

گرچه هیچ برای من چرخ نزد هیچ

دست هایم را

در یک بعد از ظهر گرم

کاشتم با تفنگی زیر درخت هلو

آن طرف باغچه

و فریادی در ذهنم هرشب تکرار میکند

تمام شد

کاش میشد گلوله ای داشتم در مشت


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:7 | |







دلتنگی چشمانم

تو هرگز دلتنگی چشمانم را ندیدی،

و تصویر خاموشی قلبم را در روشنای آرزوهایت...

تو فریاد سکوتم را در میان واژگان روزمره زندگی نشنیدی،

تو فرصتی نداشتی برای برداشتن سیب سرخی از دستانم،

فرصتی نداشتی برای باور کردن باورهایم،

جاده ها چنان تو را در خود گرفتار کرده اند،

که لحظه ای توان ایستادن نداری...

تو فرزند سفر بودی،

و من نواده سکوت خویشتن...

دیگر انتظارت را به انتظار نخواهم نشست،

برو مسافر؛

جاده قدم های تو را دلتنگ است...

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:4 | |



صفحه قبل 1 ... 51 52 53 54 55 ... 112 صفحه بعد