نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





خدایا

کارت پستال درخواستی طراحان

خدایا

گاهی تو را بزرگ می بینیم

گاهی کوچک

این تو نیستی که بزرگ می شوی و کوچک

این منم که گاهی نزدیک می شوم ،گاهی دور.!!


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:57 | |







توی جاده ای که انتهاش معلوم نيست

کارت پستال درخواستی طراحان

توی جاده ای که انتهاش معلوم نيست

پياده يا سواره بودنت فرقی نمی کنه

اما اگه همراهی داشته باشی که تنهات نذاره

بی انتها بودن جاده برات آرزو ميشه .....


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:55 | |







تو مثل لحظه ای

کارت پستال درخواستی طراحان

تو مثل لحظه ای هستی که باران تازه می گیرد

و من مرغی که از عشقت فقط بی تاب و حیرانم

تو می ایی و من گل می دهم در سایه چشمت

و بعد از تو منم با غصه های قلب سوزانم


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:54 | |







گفتم خدایا

کارت پستال درخواستی طراحان

گفتم خدایاهمنشینم باش گفت:من مونس کسانی هستم که مرا یادکنند.

گفتم :چه آسان بدست می آیی.

گفت:پس آسان از دستم نده.


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:53 | |







شیشه ای میشکند

شیشه ای میشکند

یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست؟

 

یک نفر میگوید:شاید این رفع بلاست!

دیگری می پرسد شیشه پنجره را باد شکست؟

دل من سخت شکست هیچ کسی هیچ نگفت

غصه ام را نشنید.

از خودم می پرسم ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود.........

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:49 | |







رو ساحل سرخ دلت ، اسم کسی رو حک نکن

رو ساحل سرخ دلت ، اسم کسی رو حک نکن

به این که من دوست دارم ، حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم ، که ماجرای ما و عشق

تقصیر چشمای تو بود، وگر نه ما کجا و عشق؟

سرم تو لاک خودمو، دلم یه جو هوس نداشت

بس که یه عمر آزگار ، کاری به کار کس نداشت

تا وقتی پیدا شدی و گفتی ازین چشای خیس

تو دفتر ترانه هات ، یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر، درسته مجنون نمیشم

وقتی که گریه می کنی، حریف بارون نمیشم

هنوز یه قطره اشکتو، به صد تا دریا نمیدم

یه لحظه با تو بودنو، به عمر دنیا نمیدم

همین روزا به خاطرت، به سیم آخر می زنم

قصه ی عشق پاکمو، تو شهرمون جار میزنم

خاطره ی احساس من، احساس من فدای تو

هر چی دارم از سرنوشت، با این دلم برای تو

می خوام که با یه خاطره ، یه روزگار عاشق باشم

خدا کنه تا آخرش، تو عشقمون صادق باشم.....


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:40 | |







هرکسی عاشق نشد دیوانه نیست

هرکسی عاشق نشد دیوانه نیست

هرکه دیوانه نشد پروانه نیست

در پی عــــشق تو دل دیوانه شد

شمع گشتی ودلـــم پروانه شد

ازلهیب عشـــــــق تو افروختم

عــــشق را به سادگی نفروختم

ناگهان در بی کسی ها گم شدم

رفتی وافســـانه ی مردم شدم

تا به کی چشم انتظاری سوختم

بس که چشمم را به راهت دوختم

تا به کی دیدار چشمت در خیــــال

زندگــــی با آروزهای محــــــال

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:3 | |







بيا تا ليلي و مجنون شويم

بيا تا ليلي و مجنون شويم ، افسانه اش با من

بيا با من به شهره عشق رو كن ، خانه اش با من

بيا تا سر به رويه شانيه هم رازه دل گوييم

اگر مويت چو رز هم شد پريشون ، شانه اش با من

سلام اي غم ، سلام اي آشناي مهربانه دل

پر پرواز باز كن چون پرستو ، لانه اش با من


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:0 | |







تو رو خدا گريه نكن به خاطره منم شده

تو رو خدا گريه نكن به خاطره منم شده

بزار خيال كنم دلت رازي به رفتنم شده

گريه كني نمي تونم اشكاتو طاقت بيارم

فداي چشمات عزيزم ، خيلي خيلي دوست دارم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:58 | |







دله من بازم گرفته

دله من بازم گرفته ، تو كه پيشم نمياي

همه روزام غم گرفته ، تو كه پيشم نمياي

گلومو يك بغضه سنگين داره هي چنگ ميزنه

چشامو غبار گرفته ، تو كه پيشم نمياي

من ميگم دوست دارم باز ، اما تو ناز ميكني

تا ميگم بمون پيشم باز ، داري پرواز ميكني

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:57 | |







عشقه من باش تا نميرم

عشقه من باش تا نميرم

آخه من بي تو ميميرم

نرو تا تنها نمونم بي تو با بغضه شبونم

عزيزم عشقه مني تو

مثله مجنون پره دردي

گريه هايه آسمونم ميگه تو بر نمي گردي

دلم از بس گله داره

روز هارو هي ميشماره

خدا جون كاري بكن تا

بمونه پيشم دوباره

گلكم با من بمون تا بتونم دووم بيارم

آخه ميدوني عزيزم بي تو من طاقت ندارم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:55 | |







پنجره بسته

پنجره بسته نشونه رفتنه يك عاشقه

غروبه دلگير ،نشانه رفتنه دقايقه

و ....

سكوته دريا نشانه غرق شدنه يك قايقه

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:54 | |







يك روزي بهت گفتم

يك روزي بهت گفتم منو چقدر دوسم داري ؟

گفتي از اينجا تا خدا مهربون

خيلي خوشحال شدم ، اما الان يادم اومد كه بهم مي گفتي خدا از همه چي بهت نزديك تره .

 

asheghane _ akse asheghaneh jadid va ba keyfiyat _ lordfa (21).jpg

[+] نوشته شده توسط حجت در 15:52 | |







روزي كه مي خواست بره

روزي كه مي خواست بره 10 تا بزره گل بهم داده گفت :

اين 10 تا بزر رو بكار ، هر وقت جوونه زدن من بر ميگردم. منم اونا رو يكي يكي كاشتم ، اما انگار اين آخريه قصده جوونه زدن نداره

من اونقدر عاشق بودم كه نفهميدم يك سنگ ريزه هيچوقت جوونه نميزنه.... يعني اون هيچوقت بر نميگرده....

 

asheghane _ akse asheghaneh jadid va ba keyfiyat _ lordfa (25).jpg

[+] نوشته شده توسط حجت در 15:50 | |







توكه نيستي ...

توكه نيستي ... تو كه نيستي قلبه عاشق بي قراره

آرزويه تو رو داشتن باز تو رو يادم مياره

تو بدون كه بي تو هرگز شبه من سحر نميشه

جز تو چشمام واسه هيچكي نميباره ، تر نميشه

هنوزم حسه نيازت از تو قلبه من نرفته

كاش بدوني ، كاش بدوني زندگي بي تو چه سخته

 

asheghane _ akse asheghaneh jadid va ba keyfiyat _ lordfa (26).jpg

[+] نوشته شده توسط حجت در 15:49 | |







رفتيو من تنها شدم

رفتيو من تنها شدم با غصه زندگي

قسمته تو سفر شدو قسمته من آوارگي

اگر واست زحمتي نيست سر عهدمون بمون

منم تو رو سپردم دسته خدايه مهربون

دلم واست شور ميزنه اين دله بي خبر نزار

تو رو خدا با خوبيات روهيچ دلي اثر نزار

يك شب تو پاييز كه غمت سر به سره دل ميزاره

فرزانه همون كسيه كه بيشتر از همه دوست داره

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:47 | |







نمي گم عوض شدي

نمي گم عوض شدي تونه هنوزم مهربوني

حدسشومن زده بودم نمي خواي پيشم بموني

روزايه اول اين عشقو عشتياقت تازه تر بود

حالا با صد التماسم ديگه پيشم نميموني

يك روزي خوندم يك جايي از عزيز بي وفايي

واسه دوامه يك عشق عاشقوبايد بروني

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:46 | |







اومدي شبيه بارون

اومدي شبيه بارون دله من خسته خاكه

واسه اون نم نمه چشمات ، نميدوني چه هلاكه

نمي دوني ، نميدوني واسه من چقدر عزيزي

شايدم مي دوني اما منو باز به هم ميريزي

نمي دونم چي رازيه كه تو چشمات خونه كرده

هر چي هست اونقدر قشنگه كه منو ديوونه كرده

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:45 | |







میروم خسته و افسرده و زار

میروم خسته و افسرده و زار

 
سوی منزلگه ویرانی خویش

به خدا می برم از شهر شما

 
دل شوریده و دیوانه ی خویش

 
می برم که در آن نقطه ی دور

 
شستشویش دهم از رنگ گناه

 
شستشویش دهم از کله ی عشق

 
زین همه خواهش بیجا و تباه

 
می برم تا ز تو دورش سازم

ز تو ای جلوه ی امید مهال

 
می برم زنده بگورش سازم

تا از این پس نکند یاد وصال

ناله می لرزد می رقصد اشک

آه بگذار که بگریزم من

از تو ای چشمه ی جوشان گناه

 
شاید آن به که بپرهیزم من

 
بخدا غنچه ی شادی بودم

 
دست عشق آمد و از شاخم چید

 
شعله ی آه شدم صد افسوس

 
که لبم باز بر آن لب نرسید

عاقبت بند سفر پایم بست

میروم خنده

به لب خونین دل

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:43 | |







اگر عالم همه پر خار باشد

اگر عالم همه پر خار باشد
دل عاشق همه گلزار باشد
وگر بیکار گردد چرخ گردون
جهان عاشقان بر کار باشد
همه غمگین شوند و جان عاشق
لطیف و خرم و عیار باشد
به عاشق ده تو هر جا شمع مرده ست
که او را صد هزار انوار باشد
شراب عاشقان از سینه جوشد
حریف عشق در اسرار باشد
به صد وعده نباشد عشق خرسند
که مکر دلبران بسیار باشد
سوار عشق شو وز ره میندیش
که اسب عشق بس رهوار باشد
به یک حمله تو را منزل رساند
اگرچه راه ناهموار باشد.

 

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:52 | |







من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را

www.pix2pix.org

من آن مرغم که افکندم به دام سد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را

نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را

چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

گر این وضع است می*ترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را

چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه می داری
نمی*بایست کرد اول به این حرف آشنا خود را


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:42 | |







وسعت دلم دریاست...

وسعت دلم دریاست...

شنا بلد باشی یا بلد نباشی تو دلم غرقی...

اگرم شناگر قهاری باشی بدون دریای دلم ساحلی نداره...

جز خودم و قایقی که خود ساخته ام هیچی پیدا نمیکنی...

 

پس دلت رو به دریای من نزن...

 

خیلی طوفانی ام...

 

بترس از دلم...

 

برو ...

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:23 | |







صدایت را می خواهم

صدایت را می خواهم تا موسیقی سکوت لحظه هایم باشد

نگاهت را می خواهم تا روشنی چشمهای خسته ام باشد

وجودت را می خواهم تا گرمای قندیل آغوشم باشد

خیالت را می خواهم تا خاطر لحظه های فراموشم باشد

دستها یت را می خواهم تا نوازشگر اشکهایم باشد

وتنها خنده هایت را می خواهم تا       

مرحم کهنه ی زخمهای زندگی ام باشد    

آری تنها تو را می خواهم  


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:20 | |







سکوت نکردم که فراموشت کنم

سکوت نکردم که فراموشت کنم


نمی خواهم از یادم بروی....


اشک نمی ریزم


تا.......


لحظه های نبودنت را ابری کنم

تنها...تنها...


لحظه های با تو بودن را مرور می کنم


و...به تو می اندیشم در ابدیت لحظه ها


نمی دانی چه غمگینم


در این تاریکی شبها


چه بی تابانه دلگیرم


نمی دانی که گاهی عاشقانه


در تب رویای تو آرام می گیرم

 

.


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:19 | |







بعد از مـرگـم مرا در دورترین

 

بعد از مـرگـم مرا در دورترین غروب خـاطراتت هـم نخواهی دید ...

منی را که هر نفس با یـادت اندیشیـدم

و هـر لحظه بی آنکه تــو بدانی

بـرایت آرزوی بهترین هـا را کردم ...

بعد از مـرگـم نامـم را در ذهنت تـداعـی نخواهـی کرد

نامی که برایت بیگانه بود اما در کنارت بود

بی آنکه خود خـواهـان آن باشی ...

بعد از مـرگـم چشمانـم را روی کاغـذ نخواهی کشید

چشمانی که همواره به خاطـر غـم هـا و شادی هـایت بـارانی بود و می درخشید

هنگام دیـدن چشمـانت ...

بعد از مـرگـم گرمای دستانـم را حـس نخـواهی کرد

دستانی که روز و شب رو به آسمـان بـرای لبخندت دعــا می کردند ...

بعد از مـرگـم صدایـم را نخواهی شنید

صدایـی که گرچه از غـم پـر بود اما شنیده می شد

تا بگـویـد

"
دوستت دارم "

بعد از مـرگـم خوابـم را نخواهی دید

خـوابی که شـاید دیدنش برای من آرزویـم بود

و امید چشم بـر هم گذاشتـنم ...

بعد از مـرگـم رد پـایـم را پیدا نخـواهی کرد

رد پـایـی که همواره سکـوت شب را می شکست

تا مطمئن شود تــو در آرامش خواهی بود ...

بعد از مـرگـم باغچه ی گل های رزم را نخـواهی دید

بـاغچه ی گل رزی که هر روز مزین کننده ی گلدان اتاقت بود ...

بعد از مـرگـم نامه های ناتمامـم را نخواهی خواند

نامه هـایی که سراسر شوق از تــو نوشتن بود ...

بعد از مـرگـم تــو حتی قبـرم را نخـواهی شنـاخت

تــویی که حتی روی قبـرم از تــو نوشتم ...

نـوشتـم : دوستـت دارم

و

نـوشتـم : تــو نیز دوستـم بـدار

بعد از مـرگـم تــو در بی خبـری خـواهی بود

روزی به خـاک بر می گـردم

سال هـاست مـرده ام و فـراموش شـده ام

روزی که ره گذری غـریبه

گردنبندی روی زمین پیدا خواهد کرد که نـام تــو روی آن حک شده است

نـاگـزیر گردنبند را خـاک خواهد کرد

قبـر را روی آن قرار خـواهد داد

روی تپـه ای که دور از شهـر است ...

و تــو حتی در خیالت هـم آن تپه را تصـور نخواهی کرد

آن روز هـوا بـارانی ست و من می تـرسـم ...

که مبـادا تــو در جـایی باشی که خیس شـوی و چتری در دستانت نباشد

من که به بـاران و خیس شدن از آن عـادت کرده ام ...

به راستی بعد از مـرگـم فرامـوش خـواهم شد

بعد از مـرگـم چه کسی ...

فـانوس به دست بر سر قبـرم برایـم فـاتحه می خواند؟

بعد از مـرگـم چه کسی ...

به یـاده سوختن دلـــم لحظه ای یـاد می کند مـرا؟

چـه کسـی ......؟!؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:18 | |



صفحه قبل 1 ... 46 47 48 49 50 ... 112 صفحه بعد