نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





کاش پیشم بودی

کاش پیشم بودی

تا که دستان من آن

حجم تو را حس میکرد

کاش پیشم بودی

تا که از لمس پریشانی آن پیشانی

لب من تب میکرد

کاش اینجا بودی

لحظه را با خنده

پر از امید و صفا میکردی

کاش اینجا بودی

تا ببینی که چگونه دل من

«بهر پرواز به سویت هوس پر میکرد»

کاش بودی پیشم

تا که میدیدی چطور

غزل ناب تو این چشم مرا خانه تکانی میکرد

کاش پیشم بودی......


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:25 | |







من باید خودم جای خودم باشم

مجنون نه ! من باید خودم جای خودم باشم

باید خودم بی واژه لیلای خودم باشم

عمری مرا دور تو گردیدم دمی بگذار

گرداب نا آرام دریای خودم باشم

شیدایی شب های بی لیلا به من آموخت

باید به فکر روح تنهای خودم باشم

بیهوده بودم هرچه از دیروز تا امروز

باید از امشب فکر فردای خودم باشم

بگذار من هم رنگ بی دردی این مردم

در گیرودار دین و دنیای خودم باشم

اما نه...! من آتش به جانم، شعله ام، داغم

نگذار یک پروانه هم جای خودم باشم

حیف است تو خاتون خواب هر شبم باشی

اما خودم تعبیر رویای خودم باشم

من مرغ عشقی خسته ام، کنج قفس تا کی

آیینه دار بی کسی های خودم باشم

باید تو در آیینه ام باشی تو می فهمی؟

حیف است من غرق تماشای خودم باشم

حیف است تو خورشید عالمتاب من باشی

من سایه ای افتاده در پای خودم باشم

باید ردیف شعر را لختی بگردانم

تا آخرین حرف الفبای خودم باشی

هر جمعه را مشتاق تر خواب تو می بینم

تا هفت روز هفته لیلای خودم باشی

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:22 | |







خدایا تو بزرگی

خدایا تو بزرگی

خدایا تو بزرگتر ازاونی که وصف بشی

خدایا تو هر کاری که بخوای می تونی انجام بدی

یعنی خدا را آنچنان که شایسته است به بزرگی نشناخته اند

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

ای خدای بزرگ

توکلم رو قوی کن

ایمانم رو قوی کن

این آرزوم رو مقابل حکمتت قرار نده

تو خودت گفتی دعا سرنوشت و تقدیر رو تغییر می ده

خدایا خودت گفتی بخوانیدم تا استجابت کنم

خدایا من رو به خاطر همه کارهایی که بایدم انجام می دادم و ندادم

و کارهایی که نباید انجام می دادم و دادم ببخش

خدایا منو ببخش

خدایا منو ببخش

خدایا منو ببخش

خدایا منو ببخش

منو ببخش

منو ببخش

منو ببخش


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:21 | |







اين روزا كه ميگذره احساس مي كنم

اين روزا كه ميگذره احساس مي كنم

يكي از جاده هاي پر پيچو خم و مه آلود

زندگي منو صدا ميزنه.....

براي پيدا كردنش همه جا رو مي گردم

از هر پنجره ي بازي به اميد اينكه اونو ببينم

سرك مي كشم ولي نيست......

روزا منتظر يه قاصدك تا خبري بياره

ولي قاصدكها هم نشونيه منو گم كردن......

شبها آسمونو نگاه مي كنم تا شايد بتونم نشوني

از ستاره ها بگيرم ولي ستاره ها هم يادشون

رفته نيم نگاهي به زمين بندازن تا نگاه يك منتظر

رو ببينن.....
تنهايي رو بيشتر از هميشه احساس مي كنم .

خسته تر و دلتنگ تر از هميشه به دنبال پناهگاه امن و

مطمئن خودم مي گردم تا با رسيدن بهش كمي

آرامش بگيرم ولي مثل اينكه مهربوني كه اون بالاست

به تنهايي محكومم كرده.....

مهربون عالم اگر تو اينطور ميخواي باشه

من كه حرفي ندارم همه ي دلتنگيها و بي كسي ها

براي من ولي ازت ميخوام اوني كه دوست ندارم

هيچ وقت غمشو ببينم بخنده و شاد باشه.

اونو تنهاش نذار و هميشه باهاش باش .

فقط اي كاش بهم مي گفتي تا كي چشمهاي

منتظرم بايد به جاده ي زندگي باشه....؟؟؟

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:50 | |







دوباره تنها شده ام،

دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هواي تو را کرده.

خودکارم را از ابر پر مي کنم و برايت از باران مي نويسم.

به ياد شبي مي افتم که تو را ميان شمع ها ديدم.

دوباره مي خواهم به سوي تو بيايم.تو را کجا مي توان ديد؟

در آواز شب اويز هاي عاشق؟

در چشمان يک عاشق مضطرب؟

در سلام کودکي که تازه واژه را آموخته؟

دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند،براي تو نامه بنويسم.

و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي.

اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي افق برايت آواز
 
بخوانم.

کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم.

مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به
 
دنيا نيايند.

مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود.

مي ترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام در سکوتي محض بميرد وتازه ترين شعرم به تو
 
هديه نشود.

دوباره شب،دوباره طپش اين دل بي قرارم.

دوباره سايه ي حرف هاي تو که روي ديوار روبرو مي افتد.

دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم.

دوباره شب ،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود.

دوباره شب،دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته.

دوباره شب،دوباره تنهايي،دوباره سکوت،دوباره من و يک دنيا خاطره...


[+] نوشته شده توسط حجت در 9:45 | |







نگو بار

 

نگو بار گــــــران بـودیـــــمو رفتـــــیــــــم

نگو نامهــــربان بـودیـــمو رفــــتـــــیم

نگو ، اینها دلیل محکمـــی نیست

بـگو با دیگران بودیمو رفتــیم


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:51 | |







حالا که اميد بودن

حالا که اميد بودن تو در کنارم داره مي ميره
منم و گريه ممتد نصف شبم دوباره دلم مي گيره
حالا که نيستي و بغض گلوم و گرفته چه جوري بشکنمش
بيا و ببين دقيقه هايي که نيستي
 
اونقده دلگيره، که داره از غصه مي ميره

عذابم ميده اين جاي خالي، زجرم ميده اين خاطرات و
فکرم بي تو داغون و خسته اس، کاش بره از يادم اون صدات و
عذابم ميده، عذابم ميده، عذابم ميده، عذابم ميده

منم و اين جاي خالي که بي تو هيچ وقت پر نميشه
منم و اين عکس کهنه که از گريه ام دل خور نميشه
منم و اين حال و روزي که بي تو تعريفي نداره
منم و اين جسم تو خالي که بي تو هي کم مياره

تا خوابت و مي بينم مي گم شايد وقتش رسيده
بي خوابي مي شينه توي چشمام مهلت نمي ده
نه، دوباره نيستي تو شعرام حرفي واسه گفتن نداره
دوباره نيستي و بغض گلوم و مي گيره باز کم ميارم
حالا که اميد بودن تو در کنارم داره مي ميره
منم و گريه ممتد نصف شب و دوباره دلم مي گيره
حالا که نيستي و بغض گلوم و گرفته چه جوري بشکنمش
بيا و ببين دقيقه هايي که نيستي
 
اونقده دلگيره، که داره از غصه مي ميره


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:47 | |







مرا نمیخواهی دیگر میدانم

مرا نمیخواهی دیگر میدانم
حتی اگر مرا ببینی هم نمیشناسی مرا دیگر میدانم
اینک همان نامه ای که برایم نوشتی را میخوانم
چه عاشقانه نوشته ای همیشه با تو میمانم
یک قطره اشک بر روی نامه میریزد،
چند لحظه میگذرد و نامه خیس خیس میشود
بدجور دلم را شکستی ، مدتیست که با من سرد سرد هستی
نمیدانم دیگر چه بگویم ، فراموشت کنم یا در غم نبودنت بسوزم
شبها را تا سحر بیدار بمانم ، یا شعر غمگینی که سروده ام را برای چندمین بار بخوانم
دلت از سنگ شده بی وفا ، چگونه دلت آمد بازی کنی با این دل تنها
مرا نمیخواهی دیگر میدانم ، احساس میکنم در آغوش کسی دیگر خوابیده ای میدانم
عطر و بوی تو پیچیده فضای غمگین قلبم را ، چیزی نگو دیگر نمیخواهم بشنوم بهانه های رفتنت را
مقصر قلب من بود که عاشق شد ، به عشق بودنت بدجور به تو وابسته شد
امروز که آمده نه تو را میبینم و نه عشقی از تو را ، تنها میشنوم صدای هق هق گریه هایم را
بی خیال دیگر نه من نه تو ، ببین یک قلب ساده از آنجا عبور میکند به دنبالش برو
بدجور دلم را شکستی بی وفا ، حرفهای تو کجا و تنهایی غمگین من کجا
از همان اول هم نباید به تو دل می بستم ، میپذیرم سادگی دلم را


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:49 | |







انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن ...

ولی کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر میشد ...

کاش بودی و دستهای مهربانت مرهم همه دلتنگیها و نبودنهایت میشد ...

کاش بودی تا سر به روی شانه های مهربانت می گذاشتم

و دردهایم را به گوش تو میرساندم... بدون تو عاشقی برایم عذاب است

میدانم که نمیدانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم...

کاش میدانستی که چقدر دوستت دارم و بیش از عشق بر تو عاشقم...

میدانی که اگر از کنارم بروی لحظه های زندگی برایم پر از درد و عذاب میشود

 میدانم که نمیدانی بدون تو دیگربهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جزانتظار آمدنت ...

انتـــــــــــــــــــــــــــــظار ...

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !

تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!

تنهايي ، چشم براه بودن ، غم ؛غصه ، نا اميدي ، شکنجه رو حي ،دلتنگی ، صبوری ، اشک بیصدا ؛

هق هق شبونه ؛ افسردگي ، پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !

 براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد

و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد

 تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم

 از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:42 | |







گفتم

پرسید باران؟ گفتم بهار!

پرسید بهار؟ گفتم لحظه های با تو بودن!
پرسید لحظه ؟ گفتم کوچه بن بست!
پرسید کوچه بن بست ؟ گفتم من و تو!
پرسید من و تو ؟ گفتم قصه ی ناگفته!

پرسید قصه نا گفته ؟ گفتم هزار و یک شب بودن ما!
پرسید هزارو یک شب بودن ما؟ گفتم زیر پنجره ی تنهایی من!
پرسید زیر پنجره ی تنهایی؟ گفتم اشک مهتاب وقتی نمی غلتد!
پرسید اشک مهتاب؟ گفتم شکوه التماس وقتی دست نیاز به سویت دراز می کنم!
پرسید شکوه التماس؟ گفتم شبهای تاریک یلدایی!
پرسید شبهای تاریک یلدایی؟ گفتم اشک های سرشار پنهانی!
پرسید اشکهای سرشار پنهانی؟ گفتم قلبی که از دیدار می تپد و از ندیدن یار می گرید!
پرسید قلب؟ گفتم تو!
پرسید من؟ گفتم عشق!
پرسید عشق؟ گفتم نوری که هرگز نمی میرد!
پرسید نور؟ گفتم عشق!
پرسید عشق؟ گفتم اشک!
پرسید اشک؟ گفتم عشق!
پرسید عشق؟ گفتم هاله ی دل تنگی!
پرسید هاله ی دلتنگی؟ گفتم عشق!
گریست!
پرسیدم عشق؟
گفت گریستن برای بودنهایی که باید باشند و نیستند و نبودنهایی که نباید باشند و هستند!
من گریستم ، او گریست،
کسی از دالان تنهایی چشم های منتظر غمزده مان فریاد زد


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:38 | |







مردها...

مردها...

را با سبیل هایشان میشناسند
با قطر بازوهایشان

با کلفتی صدایشان
با جیب های خالی یا پرشان

با کفش های کهنه...
یا اتومبیل آخرین مدلشان
اما کسی مرد ها را با قلبشان نمیشناسد
قلبی که پشت غرور مردانگی شان پنهان شده

قلبی که بزرگتر از قلب کوچک شماست
قلبی که می افتد..
از دست ظریفی
قلبی که......

میشکند....آرام و بی صدا
صدای شکستنش
.
پشت صدای مردانه شان
به گوش هیچ ظریفی نمیرسد......!


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:37 | |







به یادم باش به یادم باش

به یادم باش به یادم باش 

 

همیشه همصدایم باش


هوایم باش صدایم باش


رفیق لحظه هایم باش


همیشه همصدایم باش
 


مثل من باش عاشقم باش


بیا با من بیا تا من که آغوشم به روت بازه
 


دلم با من بدون تو نمی سازه نمی سازه


دارم آهسته آهسته من از عشق تو می سوزم
 


به یادم باش به یادم باش تو ای یاد شب و روزم

بیا با من که من عاشق ترینم من همینم


بدون تو درخت بی زمینم من همینم


بیا با من که پابند تو باشم با تو باشم


دچار قهر و لبخند تو باشم با تو باشم


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:19 | |







بهش بگین

بهش بگین بی خبرم بپرسین عشقمون چی شد؟

چشم سیاش طرز نگاش حجب  وحیاش مال کی شد؟

اونی که تازه اومد و توی دلم خاطره شد

بهش بگین با رفتنش کار دلم یکسره شد

پر زدو رفت حتی برام خط و نشونم نکشید

رفت نشست رو شونه ی اونکه به فکرم نرسید

بهش بگین همین روزا توی دم می کشمش

خدا نیاره اون روزو بیفته چشمام تو چشش

دیوونه بود اما منم دیوونه تر از عشق اون

قلبمو زد به نامش  وپر زد و رفت از آشیون

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:57 | |







با حس عجیبی با حال غریبی دلم تنگته

با حس عجیبی با حال غریبی دلم تنگته

پر از عشق و عادت بدون حسادت دلم تنگته

گله بی گلایه بدون کنایه دلم تنگته

پر از فکر رنگی یه جور قشنگی دلم تنگته

تو جایی که هیشکی واسه هیشکی نیست و همه دل پریشون

دلم تنگ تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمیشن

دلم تنگ تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن

یه شب شد هزار شب که خاموش و خوابن چراغای روشن

منه دل شکسته با این فکر خسته دلم تنگته

با چشمای نمناک تر و ابری و پاک دلم تنگته

ببین که چه ساده بدون اراده دلم تنگته

مث این ترانه چقد عاشقانه دلم تنگته

یه شب شد هزار شب که دل غنچه ما قرار بوده وا شه

و نیستی که دنیا به سازم نرقصه به کامم نباشه

چقد منتظر شم که شاید از این عشق سراغی بگیری؟

کجا؟ کی ؟ کدوم روز منو با تمام دلت می پذیری؟

 

.....دلم تنگته.....


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:55 | |







رویا بهانه ای بود

رویا بهانه ای بود که دنیای من شوی ؛ دنیا چرا بهانه ی مرا به هم زد؟

این خانه قایقی بود که آواره شد؛ موجی اومد کرانه ی مرا به هم زد

پر کرده بودی تمام مرا با تمام خویش ؛ شیرین شده بود تمامی مــــن در تمام تــو

قند آب می شدیم تو و من مـیان هـــم ؛قاشق چرا میانه ی ما را به هم زد؟

این سیم های برق که هی تیر می کشیدند؛ وقتی که ما به خلوتشان تکیه می کردیم

باروت می شود که شلیک تیرشان ؛ خواب کبوترانه ی مرا به هم زد ؟

بی تو مرا شبی ست که فردا نمی شود؛ بی من تورا دلی ست که دریا نمی شود

آنقدر در همــم بودیم که پیدا نمی شدیم ؛دستی اومد و نظم عشق مارا به هم زد

با تو ولی جدا به سفر فکر می کنم؛ دور از تو من تنها به خطر فکر می کنم

طوفــانی تو بودم  بـــــــــادی آمد و آشیانه ی مرا به هم زد

شانه به شانه ی هم می گذاشتیم؛یک لحظه دست از سر هم برنمی داشتیم

غافل از اینکه از خطر سیل و طوفان هیچ خبر نداشتیم

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:49 | |







کاش که او مرا از یاد نبرده بود ولی موقع

 کاش که او مرا از یاد نبرده بود ولی موقع

 

 رفتن بد جوری منو ترکم کرد جوری که من

 

توی عشق او موندم وشک کردم

 

او منو این همه مدت دوست داشته نه

 

نداشته ولی اینو بدن که من هیچ وقت

 

نفرینت نخواهم کرد هیچ وقت

 

چون من آشقانه بار دوستت

 

دارم واینو بدونکه همیشه

 

جای قلبتو نگه می دارم به

 

امید روزی که بر گردی خدا

 

کن آن موقع خیلی دیر نشده

 

باشد ولی اگر

 

باشد..........................

 

چارهای نیست جز

 

خداحافظ برای همیشه تاابد

 

وتا آن دنیا و سلامی دوباره

 

 

به تو در آن دنیا..............

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:35 | |







مثل آن مسجد بین راهی تنهایم

مثل آن مسجد بین راهی تنهایم
هر کس هم که می آید مسافر است می شکند …..
هم نمازش را
هم دلم را
و می رود


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:31 | |







به که باید دل بست؟

به که باید دل بست؟

به که شاید دل بست؟

سینه ها جای محبت٬همه از کینه پر است...

هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را

گرم٬پاسخ گوید

نیست یک تن که در این راه غم آلود عمر

قدمی راه محبت پوید

خط پیشانی هر جمع خط تنهاییست

همه گلچین گل امروزند

در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست

به که باید دل بست؟

به که شاید دل بست؟

نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد

نقشه یی شیطانیست

در نگاهی که تو را وسوسه ی عشق دهد

حیله ی پنهانیست

زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست

هر  کجا مرد توانایی بر خاک نشست

پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق

هر زمان بر رخ تو هاله زند گرد شکست

به که باید دل بست؟

به که شاید دل بست؟

خنده ها میشکفد بر لبها

تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی

همه بر درد کسان مینگرند

لیک دستی نبرند از پی درمان کسی

از وفا نام مبر٬آنکه وفا خواست کجاست؟؟؟

ریشه ی عشق فسرد

واژه ی دوست گریخت

سخن از دوست مگو٬عشق کجا؟دوست کجاست؟

دست گرمی که ز مهر

بفشارد دستت

در همه شهر مجوی

گل اگر در دل باغ

بر تو لبخند زند

بنگرش لیک مبوی

لب گرمی که ز عشق

ننشیند به لبت

به همه عمر مخواه

سخنی که سر راز

زده در جانت چنگ

به لبت نیز مگو

چاه هم با منو تو بیگانه است

نی صد بند برون آید از آن راز تو را فاش کند

درد دل اگر بسر چاه کنی

خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند

گر شبی از سر غم آه کنی

درد اگر سینه شکافد نفسی بانگ مزن

درد خود را به دل چاه مگو

استخوان تو اگر آب کند آتش غم

آب شو <آه> مگو

دیده بر دوز بدین بام بلند

مهر و مه را بنگر

سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است

سکه ی نیرنگ است

سکه ای بهر فریب من و توست

سکه ی صد رنگ است

ما همه کودک خردیم و همین زال فلک

با چنین سکه ی زرد

و همین سکه ی سیمین سپید

میفریبد ما را

هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند

گفته ام با دل خویش

مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش

نتوانم که گریزم نفسی از چنگش

آسمان با من و ما بیگانه

زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه

<خویش>در راه نفاق

<دوست>در کار فریب

<آشنا>بیگانه

شاخه عشق شکست

آهوی مهر گریخت

تار پیوند گسست

به که باید دل بست؟

به که شاید دل بست؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:30 | |







من که گفتم این بهار افسردنی است   من که گفتم این پرستو مردنی است

من که گفتم ای دل بی بند و بار      عشق یعنی رنج ، یعنی انتظار

آه عجب کاری به دستم داد دل        هم شکست و هم شکستم داد دل


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:27 | |







کم کم یاد خواهی گرفت

کم کم یاد خواهی گرفت

تفاوت ظریف میان نگهداشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را


اینکه عشق تکیه کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر

و

یاد میگیری که بوسه ها قرارداد نیستند و هدیه ها، معنی عهد و پیمان نمی دهند.
کم کم یاد میگیری

که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری

باید باغِ خودت را پرورش دهی به جای اینکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.


یاد میگیری که می توانی تحمل کنی که محکم باشی

پای هر خداحافظی
یاد میگیری که خیلی می ارزی.

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:26 | |







من فکر چشمای توام

من فکر چشمای توام تو بی خیال قلب من

با من بمون تنها نرو قید همه چیرو نزن

دیگه فکر نمی کنم که یه روزی بر می گردی

به چه قیمتی منو به خودت وابسته کردی

اینقدر غمم زیاده که دارم می سوزم اینجا

ولی تو خیالتم نیست که دارم میمیرم اینجا

قلبه من آروم نمی شه

از روزی که رفتی بی من

دیگه برگشتی نداره

می دونم دلگیری از من


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:25 | |







مال منی، نفسهای منی، عشق منی تو

مال منی، نفسهای منی، عشق منی تو

زندگی با تو آرام آرام است، آرامش لحظه های منی تو

چقدر این دنیا زیباست ، زیبایی دنیای منی تو

میدرخشد خورشید در قلب آسمان آبی ، نورانی ترین صحنه ی زندگی منی تو

عشق کلامیست جاودانه ، معنای واقعی عشقی تو

این راه بی پایان است ، اول راه من و توییم و آخر راه از عشق هم مردن

میشنوم صدای عشق را از لا به لای نوازش های پر مهر تو

میشنوی صدای محبتم را از سوی بوسه های پر از عشق من

چشمهایم اسیر شده به چشمهایت

قلبم گرفتار شده در گرمای آغوش مهربانت

دلبستن من یک سو، دوست داشتن تو سویی دیگر

عاشق شدنت یک سو ، مجنون شدنم سویی دیگر

من و تو با هم ، دنیایی دیگر ، رویاهای ما ،

عاشقانه ترین رویاییست در دنیای ما که هیچگاه نمیمیرد

به حال و هوای تو آمدم در دنیای عاشقی، در همان هوا ،

حس کردم در حال خودم نیستم ، در برابر تو مات و مبهوت ایستاده ام.

انگار مست مست بودم ، مست شراب چشمهای تو ،

این آخرین لحظه ای نبود که از حال رفتم در حال و هوای دیدن چهره ی ماه تو

باز هم از حال رفتم ، من که اسیر تو بوده ام از آغاز ،

باز هم در همان گرفتاری و اسارت ، اسیرت شدم ،

دیوانه تر از آن مجنون قصه ها شدم ....

مال منی ، نفسهای منی ، زندگی منی تو

قلب بی ارزشم را با احترام فدا میکنم در راه عشق تو


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:24 | |







چقدر خوشبخته اونی که تورو داره

چقدر خوشبخته اونی که تورو داره

تو دوسش داری و دستاشو میگیری

میتونی تکیه گاهش باشی هر لحظه

با رویاهات داری دنیاشو میگیری

چقدر خوشبخته و اینو نمیدونه

که با تو زندگی کردن چقدر خوبه

تو اونجا شادی آرومی پر از عشقی

من اینجا تو دلم تردید و آشوبه

همه دنیای من مال تو بودن بود

حالا دیگه تورو داشتن یه رویائه

باید باور کنم سهم من این بوده

دلم بی تو چقدر خاموش و تنهائه

تو اونقدر خوبی که هر کی تورو داره

کنار تو براش دنیا بهشت میشه

همیشه توی این عشقای نافرجام

مقصر دست سرد سرنوشت میشه

تورو هرگز نداشتم اما میدونم

اونی که پیشته خوشبخت ترین میشه

براش با درد و غصه موندنم کم کم

با لبخند تو دیگه سخت ترین میشه

چقدر خوشبخته اونی که تورو داره

چقدر تلخه من اینجا بی تو آواره م

تو خوشبخت باش و من اینجا بدون تو

میشینم تا ابد روزامو میشمارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:21 | |







سرنوشت مرا خیر بنویس

خدایا !

سرنوشت مرا خیر بنویس

تقدیری مبارک

تا هر چه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم

و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم .

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:4 | |







خدایاکمـکم کن

خدایا

کمـکم کن

تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم

و درهایی که به رویم میبندی به اصرار نگشایم. . .

 

کارت پستال درخواستی طراحان



[+] نوشته شده توسط حجت در 21:59 | |



صفحه قبل 1 ... 45 46 47 48 49 ... 112 صفحه بعد