نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو

نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو
کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار
هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که آرام میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم
دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ، درد دل میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ، حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ، و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را….
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ، هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم
درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم
هر چه دوست داری از من بخوا جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند
میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند
نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ….
هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد….

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:18 | |








آواز عاشقانه ي ما در گلو شكست
حق با سکوت بود٬ صدا در گلو شکست

دیگر دلم هوای سرودن نمی کند
تنها بهانه ی دل ما در گلو شکست

سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گریه های عقده گشا در گلو شکست

آن روزهای خوب که دیدیم ٬خواب بود
خوابم پرید و خاطره ها در گلو شکست

فرصت گذشت و حرف دلم ناتمام ماند
نفرین و آفرین و دعا در گلو شکست

تا آمدم که با تو خداحافظی کنم
بغضم امان نداد و خدا... در گلو شکست

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:16 | |







مرا از یاد خواهی برد و از یادم نخواهی رفت

مرا از یاد خواهی برد و از یادم نخواهی رفت

مرا از یاد خواهی برد میدانم


ومن از دیدگان سرد تو یک روز می خوانم


سرود تلخ و غمگین خداحافظ


مرا از یاد خواهی برد

 

واز یادم نخواهی رفت


مرا از یاد خواهی برد

 

که یک روز هم مرا از خویش خواهی راند


و قلبت را که روزی اشیان گرم عشقم بود

 

همراه خواهی برد

 

تو از یادم نخواهی رفت وچشمان تو هر شب


اسمان تیره احساس من را نور می پاشد


ومن با خاطراتت زنده خواهم بود

 

چه غمگینم از این رفتن


و از این روزهای سرد تنهایی چه بیزارم

 

مرا از یاد خواهی برد می دانم

 

ومی دانم که از یادم" نخواهی رفت

 

The image “http://www.iroonionline.com/uploaded/3231_11315674412.jpg” cannot be displayed, because it contains errors.

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:58 | |







غم دنیا رو دوشم بود به ابروم خم نیومد

غم دنیا رو دوشم بود به ابروم خم نیومد

گذشت من یه دریا بود و بخشش کم نیومد

تحمل که مرامم شد گرفتاری به نامم شد

تو این دنیای آشفته خدا شکرت کلامم شد

صبور بودم صبور بودم یه کوه پر غرور بودم

توی تاریکی و ظلمت یه روزم پر ز نور بودم

اگر دل را به کس بستم دلم را هدیه کردم من 

بدی دیدم و بخشیدم به بدبینی نپیوستم

غم دنیا رو دوشم بود به ابروم خم نیومد

گذشت من یه دریا بود و بخشش کم نیومد

تحمل که مرامم شد گرفتاری به نامم شد

تو این دنیای آشفته خدا شکرت کلامم شد

صبور بودم صبور بودم یه کوه پر غرور بودم

توی تاریکی و ظلمت یه روزم پر ز نور بودم

من ار دنیا نترسیدم به عمق غصه خندیدم

چرا آخر خدا را همیشه در کنار دیدم

غم دنیا رو دوشم بود به ابروم خم نیومد

گذشت من یه دریا بود و بخشش کم نیومد

تحمل که مرامم شد گرفتاری به نامم شد

تو این دنیای آشفته خدا شکرت کلامم شد

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:55 | |







اگر بدانی جایگاهت کجاست

 

اگر بدانی جایگاهت کجاست مرا باور میکنی اگر بدانی چقدر دوستت دارم درد مرا درمان میکنی تو عزیزی برایم تو بی نظیری برایم حرف دلم به تو همین است قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم اگر بدانی چقدر عاشقت هستم به این عشق شک میکنی شاید باور نکنی تا این حد دیوانه وار عاشقت هستم ! اما باور کن چشمهایت را باز کن و حال و روز مرا ببین این بی قرار ها و لحظه شماری های مرا ببین درون غوغای عشق گم شده ام گمشده ای هستم که تنها تو را میبینم و تنها تو میتوانی مرا پیدا کنی نه ادعای عاشقی دارم و نه شعار میدهم ردپای مرا ببین که به کجا میروم! میروم همان جایی که تو خواهی آمد مینشینم به انتظارت تا تو بیایی ، شاخه گلی را تقدیم به تو میکنم تو را می بوسم و نوازش میکنم تا تصویر عشق زیباتر شود تا هوای با هم بودن عاشقانه تر شود


[+] نوشته شده توسط حجت در 21:53 | |







عاشق که میشوم

عاشق که میشوم

دنیا رنگ دیگری میشود

هر روز ٬هر لحظه ٬هر دقیقه ام

رنگ سبزه زارها ٬رنگ  گندمزارها میشود

عاشق که میشوم

میبینم دنیا برای من است .

عاشق که میشوم

خنده لحظه ای مرا با غم تنها نمی گذارد

عاشق که میشوم

خدا با من همراه میشود

و همه ی اینها معجزه ی عشق است!

و من تورا ای عشق سپاسگزارم

همیشه با من باش ......

http://ladynanaz.persiangig.com/image/4bpk6s2.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:25 | |







غم دوری خیلی سختِ مخصوصاً اگه تو باشی

غم دوری خیلی سختِ مخصوصاً اگه تو باشی

مخصوصاً اگه بری تو دیگه پیش من نباشی

می دونی که بی توموندن توی دنیا یه عذاب

 اگه تو یه روز نباشی زندگیم بی تو خراب

 نذار اینجا من بمونم حیرون و خیلی پریشون

  مهربون برگرد تو پیشم دلمو انقدر نسوزون

نگو که خبر نداری دارم از دوریت می میرم

جای دستای قشنگت دستای غمو می گیرم

نمی تونم نمی تونم دیگه من بی تو بمونم

به خدا سخته واسه من که دیگه تو رو نبینم 

 بیا و منو رها کن از غمو غصه جدا کن

بیا و بمون کنارم به دلم تو اعتنا کن  

 منمو دلی شکسته که به پات هنوز نشسته

 تویی و دوری چشمات بی تو بودن خیلی سخته 

 غم دوریتو نمی شه یکمم تحملش کرد

 نمیشه طاقت بیارم توی دنیای پر از درد


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:13 | |







کاش میشد هیچ کس تنها نبود کاش میشد دیدنت رویا نبود گفته بودی با تو می مانم ولی... رفتی و گفتی و اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دست های تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا میرسی کاش روز دیدنت فردا نبود.


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:10 | |







تو را دوست دارم

تو را دوست دارم 


و وقتی تو نیستی غمگینم
و به آسمان آبی بالای سرت
و اخترانی که تو را میبینند رشک میبرم
تو را دوست دارم
وآنچه میکنی درنظرم بی همتا جلوه می کند
و بارها در تنهایی از خود پرسیده ام
چرا آنهائیکه که دوستشان دارم بیشتر شبیه تو هستند
تو را دوست دارم
اما هنگامی که نیستی از هر صدایی بیزارم
حتی اگرصدای آنانی باشد که دوستشان دارم
زیرا صدای آنها طنین آهنگین صدایت را در گوشم می شکند
می دانم که دوستت دارم
اما افسوس که دیگران دل ساده ام را کمتر باور می کنند
و چه بسا به هنگام گذر می بینم به من میخندند
زیرا آشکارا می نگرند نگاهم به دنبال توست


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:5 | |







نمي دانم دلم گم شده يا اوني كه دل به او سپردم

http://www.asriran.com/files/fa/news/1389/8/5/154184_399.jpg

نمي دانم دلم گم شده يا اوني كه دل به او سپردم.

نمي دانم عشقم گم شده يا معشوقم.

نمي دانم اعتماد بي جا كردم يا بي جا به من اعتماد كردند.

نمي دانم لياقت او را نداشتم يا او لايق من نبود.

نمي دانم من در حق عشقمان خيانت كردم يا او.او قدر ندانست يا من.

نمي دانم خدا اين را قسمت ما كرد يا ما خود قسمت را رقم زديم.

نمي دانم چرا وقتيكه دل بستن سهل است، دل كندن آسان نيست.

نمي دانم خدا به ما دل داد تا از دنيا ببريم يا دنيارو داد تا دل بكنيم.

هنوز نمي دانم با بودن او زندگي سخت است يا بي او.

تحمل جاي خاليش توي تك تك لحظه ها سخت تر است يا ...

نمي دانم شكستن غرورم سخت تر است يا شنيدن صداي شكستن قلبم.

نمي دانم تو به من عشق را آموختي يا مي خواهي نفرت را يادم بدهي.

نمي دانم كه بگويم: چرا آمدي؟ يا بپرسم كه؟ چرا رفتي؟

من نمي دانم تو به من بگو...


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:42 | |







رویای با تو بودن را نمی توان نوشت

رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
بانوی دریای من...


[+] نوشته شده توسط حجت در 6:59 | |







ماسه ها فراموشکار ترین رفیقان راهند

ماسه ها فراموشکار ترین رفیقان راهند! پا به پایت می آیند آنقدر که گاهی سماجتشان در همراهی حوصله ات را سر میبرد. اما کافی است تا اندک بادی بوزد یا خرده موجی برخیزدتا برای همیشه از حافظه ی ضعیفشان رد پایت پاک شود..! مااز نسل ماسه نیستیم!از نسل صدفیم... صدف هایی که به پاس اقامتی چند روزه تا دنیا دنیاست صدای دریا را برای هر گوش شنوایی زمزمه میکنند

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:43 | |







برای تو زندگی میکنم

برای تو زندگی میکنم ، به عشــ ــق تو زنده هستم ، اگر نباشی دیگر نیستم

تویی که بودنت به من همه چیز میدهد، هر جا بروی دلم به دنبال تو میرود...
 
عشــ ــق تو ، حضور تو، به من نفـــس میدهد هوای بودنت

این دیگر اولین و آخرین بار است که دل بستم ،
 
نه به انتظار شکستم ، نه منتظر کسی دیگر هستم

تو در قلــ ــبمی و تنها نیستی ، تو مال منی و همه زندگی ام هستی...

همین که احساس کنم تو را دارم ، قلــ ــبم تند تند میتپد ،

به عشــ ــق تو میگذرد روزهای زندگی ام...

به عشــ ــق تو می تابد خورشید زندگی ام ،
 
به عشــ ــق تو آن پرنده میخواند آواز زندگی ام

و این است آغاز زندگی ام ، گذشته ها گذشته ، با تو آغاز کردم و با تو میمیرم....

به هوای تو آمدن در این هوای عاشقانه چه دلنشین است ،

به هوای تو دلتنگ شدن و اشک ریختن کار همیشگی من است

بودنم به عشــ ــق بودن تو است ، اگر اینجا نشسته ام به عشـ ــق این انتظار است

در انتظار توام ، تا فردا ، تا هر زمان که بخواهی چشم به راه آمدن توام

خسته نمیشود چشمهایم از این انتظار ، میمانم و میمانم از این خزان تا پایان بهار

تا تو بیایی و او که به انتظارش نشستم را ببینم ،




[+] نوشته شده توسط حجت در 22:34 | |







آروم بگیر دلم که بی وفایی مرام آدمای این زمونس

آروم بگیر دلم که بی وفایی مرام آدمای این زمونس

غصه نخور که عاشقی یه قصه اس

هرکی که عاشقه میگن دیوونس

الهی اون که تورو داغونت کرد

مثل خودش یکی اسیرش کنه

تا میتونه بهش خیانت کنه

تا اونو از زندگی سیرش کنه

اگه فکر می کنی بی کس وکارم

دلت خوشه که هیچکسو ندارم

میگی بزار بمیره اونکه تنهاس

اگر تنهام ولی خدا رو دارم

خون به دلم کرده همون که عمری

خون دل عشقشو من میخوردم

هفت خطه روزگار در اومد اونکه

عمری برای سادگیش میمردم

نفرین من همیشه سر راته

تا روزی که عذابتو ببینم

اون روزه که دلم آروم میگیره

وقتی دله خرابتو میبینم


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:28 | |







برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

 

برخیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه خوابند ، کسی را به کسی نیست

آزادی و پرواز از آن خاک به این خاک

جز رنج سفر از قفسی تا قفسی نیست

این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و باز پسی نیست

تا آئینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آئینه هم جز تو کسی نیست

من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم که به من دسترسی نیست

آن کهنه درختم که تنم زخمی برف است

حیثیت این باغ منم ، خار و خسی نیست

امروز که محتاج توام ، جای تو خالیست

فردا که می آیی به سراغم نفسی نیست

در عشق خوشا مرگ که این بودن ناب است

وقتی همه ی بودن ما جز هوسی نیست


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:8 | |







من عادتم شده تنها بدون تو

من عادتم شده تنها بدون تو  ،  هر روز راه برم تو این پیاده رو

 

من عادتم شده چیزی نخوام ازت ، فکر منو نکن خوبم گلم فقط

 

دلواپس توام که ساده می شکنی و کوه غمی ، ولی حرفی نمی زنی

 

میترسم از پس دردات بر نیای ، من عادتم شده چیزی ازم نخوای

 

دردا و خستگی ماله خودت شده چیزی نمی گی و اصرار بی خوده
 

 

اصرار می کنم انکار میکنی حرفای قبلتو تکرار می کنی

 

این که تو میگی من تنها کس توام دنیاییه ولی دلواپس توام

http://s1.picofile.com/file/7269826234/1315515038_2.jpg


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:47 | |







نمی دانم چه می خواهم بگویم

[تصویر: 122434928110066036.jpg]

نمی دانم چه می خواهم بگویم
 
زبانم در دهان باز بسته ست

در تنگ قفس باز است و افسوس

که بال مرغ آوازم شکسته ست

نمی دانم چه می خواهم بگویم
غمی در استخوانم می گدازد

خیال ناشناسی آشنا رنگ
 
گهی می سوزدم گه می نوازد

گهی در خاطرم می جوشد این وهم
 
ز رنگ آمیزی غمهای انبوه

که در رگهام جای خون روان است
 
سیه داروی زهرآگین اندوه

فغانی گرم وخون آلود و پردرد
 
فرو می پیچیدم در سینه تنگ

چو فریاد یکی دیوانه گنگ
 
که می کوبد سر شوریده بر سنگ

سرشکی تلخ و شور از چشمه دل
 
نهان در سینه می جوشد شب و روز

چنان مار گرفتاری که ریزد
 
شرنگ خشمش از نیش جگر سوز

پریشان سایه ای آشفته آهنگ
ز مغزم می تراود گیج و گمراه

چو روح خوابگردی مات و مدهوش
که بی سامان به ره افتد شبانگاه

درون سینه ام دردی ست خونبار
 
که همچون گریه می گیرد گلویم

غمی ‌آشفته دردی گریه آلود
نمی دانم چه می خواهم بگویم


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:45 | |







قاصدک غم دارم،

قاصدک غم دارم، 
غم آوارگی و دربدری، 
غم تنهایی و خونین جگری 
قاصدک وای به من همه از خویش مرا می رانند، 
همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند 
مادر من غم هاست،مهد و گهواره ی من ماتم هاست، 
قاصدک دریابم
روح من عصیان زده و طوفانیست، 
آسمان نگهم بارانیست 
قاصدک غم دارم،غم به اندازه سنگینی عالم دارم، 
غم من صحراهاست،افق تیره او ناپیداست 
قاصدک دیگر از این پس منم و تنهایی 
و به تنهایی خود در هوس عیسایی، 
و به عیسایی خود منتظر معجزه ای _غوغایی 
قاصدک حال گریزش دارم، 
می گریزم به جهانی که در آن پستی نیست، 
پستی و مستی و بد مستی نیست 
می گریزم به جهانی که مرا ناپیداست 
شاید آن نیز فقط یک رویاست 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:44 | |







آدمهای ساده رو دوست دارم

عشق سرد

آدمهای ساده رو دوست دارم. همان ها که بدی هیچ کس رو باور ندارن.

 همون ها که برای همه لبخند دارند. همون ها که همیشه هستند، برای همه هستند.

 آدمهای ساده رو باید مثل یک تابلوی نقاشی زيبا ساعتها تماشا کرد؛ عمرشون کوتاه ست. 

چون بعضي ها كه نميخوان با اين خصلت زيبا آشنا باشند با خيال زرنگ بودن یا ازشون سوء استفاده می کنن یا زمینشون میزنن یا درس ساده نبودن بهشان می دهند 

آدم های ساده را دوست دارم. بوی ناب “آدم” می دهند

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:42 | |







وقتی میدانی مزاحمی

وقتی میدانی مزاحمی

وقتی میدانی تو را بچشم انگل های مزاحم میدانند

تورا کم کم رهایت میکنند

وتو در تاریکی می میانی

آن ها تورا نخواستن

تو غصته میخوری

از خدا میخواهی تورا از دنیای آنها ببرد

شروع میکنی درتنهایی غم هایت را دانه دانه ببافی

آنقدکه یک روز در پیله ایی از غم ها گرفتار می آیی

گریه میکنی

چشمانت به آسمانست

دل شکسته می دانم

ولی منتظر باش

تو  روزی از این پیله بیرون خواهی آمد

و آنهارا در حسرت با تو بودن خواهی گذاشت

بباف کرم ابریشم من

من میدانم غم هایت چیست

بباف کوچک من

پروانه شدنت را از خدا میخوام

افسانه شدنت را از خدا میخواهم


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:34 | |







سینه ها جای محبت ، همه از کینه پر است

سینه ها جای محبت ، همه از کینه پر است


هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تو را .


گرم،پاسخ گوید


نیست یک تن که در این راه غم الوده عمر


قدمی،راه محبت پوید .


خط پیشانی هر جمع،خط تنهاییست


همه گلچین گل امروزند


در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست


به که باید دل بست؟


به که شاید دل بست؟


***
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد


نقشه ای شیطانیست


در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد


حیله ای پنهانیست


***
زیر لب زمزمه شادی مردم برخاست


هر کجا مرد توانایی بر خاک نشست


پرچم فتح بر افرازد در خاطر خلق .


هر زمان بررخ تو هاله زند گرد شکست


به که باید دل بست؟


به چه باید دل بست؟


***
خنده ها میشکفد بر لبها


تا اشکی شکفد بر سر مژگان کسی .


همه بر درد کسان مینگرند


لیک دستی نبرد از پی درمان کسی


***
از وفا نام مبر، انکه وفا خواست کجاست؟


ریشه عشق، فسرد


واژه دوست گریخت


سخن  از دوست مگو،عشق کجا؟دوست کجا؟


***
دست گرمی که ز مهر،


بفشارد دستت


در همه شهر مجوی


گل اگر در دل باغ.


بنگرش،لیک مبوی


لب گرمی که ز عشق.


به همه عمر مخواه


سخنی کز سر راز


زده در جانت چنگ


به لبت نیز، مگو


***
چاه هم با من و تو بیگانه است


نی صد بند برون اید از ان،راز تو را فاش کند


درد دل گر به سر چاه کنی


خنده ها بر غم تو دختر مهتاب کند


گر شبی از سر غم، اه کنی.


***
درد اگر سینه شکافد،نفسی بانگ مزن


درد خود را به سر چاه مگو


استخوان تو اگر اب کند اتش غم


اب شو (( اه )) مگو


***
دیده بردوز بدین بام بلند


مهر و مه را بنگر


سکه زرد و سفیدی که به سقف فلک است


سکه نیرنگ است


سکه ای بهر فریب من و توست


سکه صد رنگ است


***
ما همه کودک خوردیم و همین زال فلک


با چنین سکه زرد


وهمین سکه سیمین سپید


میفریبد ما را


هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند


گفته ام با دل خویش:


مرغ سبز فلک دیدم و بس نیرنگش


نتوانم که گریزم نفسی از نیرنگش


نتوانم که گریزم نفسی از چنگش


اسمان با من و ما بیگانه


دوست در کار فریب


اشنا بیگانه


***
شاخه عشق، شکست


اهوی مهر ،گریخت


تار پیوند ، گسست


به که باید دل بست؟


به که شاید دل بست؟


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:27 | |







کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری

کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری

سوارانی که در راهند میگویند می باری

تو را چون لحظه های آفتابی دوستت می دارم

مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری

مبادا بعد از آن دیدارهای خیس و رویایی

مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری

زمستان بود و سرمایی تنم را سخت می لرزاند

و من در خواب دیدم در دلم خورشید می کاری

هوا سرد است و نعش صبح روی جاده می رقصد

عطش دارم بگو:

کی بر دلم یک ریز می باری....


[+] نوشته شده توسط حجت در 7:20 | |







ای که خود سایه بالای سرم میباشی

ای که خود سایه بالای سرم میباشی

مایه برکت چشمان ترم میباشی

کمکم کن که دوباره به تو محتاج شدم

باز در معرکه چشم تو تاراج شدم

چند وقت است مرا عاشق خود ساخته ای

آتش عشق به این غمکده انداخته ای

چند سالست که از چشم تو محروم شدم

باز قربانی این سنت مرسوم شدم

من به چشمان اهوراییت ایمان دارم

با که گویم که ترا دوست تر از جان دارم

همه دار و ندارم همه چیزم  هستی

و بقول دل غمدیده عزیزم هستی

شیوه چشم تو آموخت که عاشق باشم

پای چشمان نجیب تو شقایق باشم


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:6 | |







تو مال منی

تو مال منی
خودم کشفت کرده ام
تو با من می خندی
با من گریه می کنی
درد دلت را به من می گویی
دیوانه!
دلت برای من تنگ می شود
ضربان قلبت با من بالا می رود
با سکوتم، با صدایم
با حضورم، با غیبتم
تو مال منی
این بلاها را خودم سرت آوردم
به من می گویی دوستت دارم
و دوست داری آن را از زبان من فقط من بشنوی
برای که می توانی مثل بچه ها خودت را لوس کنی،نازت را بخرد،و به تو دست نزند؟
چه کسی با یک کلمه،با یک نگاه،دلت را می ریزد؟
بعد خودش جمع می کند و سر جایش می گذارد؟
چه کسی احساست را تر و خشک می کند؟
اشکت را درمی آورد.بعد پاک می کند؟
چه کسی پیش از آن که حرفت را شروع کنی تا ته آن را نفس می کشد؟
دیوانه!
من زحمتت را کشیده ام تا بفهمی هنوز می توانی انتظار بکشی
تپش قلب بگیری، عاشق شوی
تو حق نداری خودت را از من و من را از خودت بگیری
تو حق نداری " خودت " را از خودت بگیری
من شکایت می کنم از طرف هر دویمان از تو به تو
چه کسی قلب مرا آب و جارو می کند
دانه می پاشد تا کلمات مثل کبوتراز سر و کول من بالا بروند؟
چه کسی همان بلاهایی که من سر تو آوردم سر من آورده؟
من مال توام دیوانه!

دستت را به من بده


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:2 | |







برای من نوشته

9u6n5bxt0z5kt49br1.jpg

برای من نوشته
گذشته ها گذشته
تمام قصه هام هوس بود
برای او نوشتم
برای تو هوس بود
ولی برای من نفس بود

کاشکی خبر نداشتی
دیونه نگاتم
یه مشت خاک ناچیز
افتاده ای به زیر پاتم
کاشکی صدای قلبت
نبود صدای قلبم
کاشکی نگفته بودم
تا وقت جون دادان باهاتم

نوشته هرچه بود تموم شد
نوشتم عمر من حروم شد
نوشته رفته ای زیادم
نوشتم شمع رو به بادم
نوشته در دلم هوس مرد
نوشتم دل توی قفس مرد

کاشکی نبسته بودم
زندگیمو به چشمات
کاشکی نخورده بودم
به سادگی فریب حرفات

لعنت به من که آسون
به یک نگات شکستم
به این دل دیونه
راه گریز و ساده بستم

به یاد راز دل نامهربان


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:17 | |



صفحه قبل 1 ... 35 36 37 38 39 ... 112 صفحه بعد