نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





رو ساحل سرخ دلت اسم كسی رو حك نكن

رو ساحل سرخ دلت اسم كسی رو حك نكن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق

تقصیر چشمای تو بود ‌‌‌، وگرنه ما کجا و عشق ؟

سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت

بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت

تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس

تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس

عشقمو دست کم نگیر درسته مجنون نمیشم

وقتی که گریه می کنی حریف بارون نمیشم

رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن

به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن

هنوز یه قطره اشکتو به صد تا دریا نمی دم

یه لحظه با تو بودنوبه عمر دنیا نمی دم

همین روزا بخاطرت به سیم آخر می زنم

قصه عاشقیمونو تو شهرمون جار می زنم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:56 | |







قفس


[+] نوشته شده توسط حجت در 20:42 | |







به زخمهایم می نگری ... ؟!

 

به زخمهایم می نگری 
 درد ندارند دیگر
روزی که رفتی 

 

مرگ تمام درد هایم را با خودش برد 
 مرده ها درد نمیکشند 
 حرف آخرم این است 
  برنگرد دیگر 
   زنده ام نکن 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:57 | |







سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای غروب غریبانه دل 
سلام ای طلوع سحر گاه رفتن
سلام ای غم لحظه های جدایی
خدا حافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای هم نشین همیشه
خدا حافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنهانمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تورا می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه ی واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل
خداحافظ ای سایه سار همیشه
اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم
خداحافظ ای نو بهار همیشه

  •  
  •  

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:42 | |







یا رب

یا رب

خاطرمان باشد،شاید سالها بعد در گذر جاده ها بی تفاوت از

کنار هم بگذریم و بگوییم آن غریبه چقدر شبیه خاطراتم بود .

سلام،به همه دوستای عزیز و بزرگوارم امیدوارم حال همتون خوب

 باشه آره بازم منم همون غریب آشنا همون غریب لحظه ها همون

غریبه که دیگه باخودمم غریبه شدم با درون خودم با وجودم ، دیگه

 خسته شدم از سکوت شب از چشمک ستاره ها آخه نمی خوام

خلوت شبای سوت و کور و تاریکمو روشن کنن چون من دیگه عادت

 دارم به تنهایی غم و سکوت شب آری اینجوری بهتره فقط باید تحمل

 کنم چون واقعا خیلی سخته.خوب راستش ازاینکه دیرتر به سراغتون

 اومدم ببخشین امیدوارم از این به بعد بتونم بیشتر بهتون سر بزنم از

اینکه بفکرم بودین و بهم سر میزدین تو این مدت ممنونم .خوب در

 اینجا برای همه شما دوستای عزیز و بزرگوارم آرزوی سلامتی و

  موفقیت از خداوند بزرگ خواستارم  .

 

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:39 | |







مث اون موج صبوري كه وفاداره به دريا

کارت پستال درخواستی طراحان

مث اون موج صبوري كه وفاداره به دريا

تو مهي مثل حقيقت مهربوني مث رويا
چه قدر تازه و پاكي مث ياساي تو باغچه
مث اون ديوان حافظ كه نشسته لب طاقچه
تو مث اون گل سرخي كه گذاشتم لاي دفتر
مث اون حرفي كه ناگفته مي مونه دم آخر
تو مث بارون عشقي روي تنهايي شاعر
تو همون آبي كه رسمه بريزن پشت مسافر
مث برق دو تا چشمي توي يك قاب شكسته
مث پرواز واسه قلبي كه يكي بالاشو بسته
مث اون مهمون خوبي كه ميآد آخر هفته
مث اون حرفي كه از ياد دل و پنجره رفته
 
مث پاييزي وليكن پري از گل هاي پونه
مث اون قولي كه دادي گفتي يادش نمي مونه
تو مث چشمه آبي واسه تشنه تو بيابون
تو مث يه آشنا تو غربت واسه يه عاشق مجنون
تو مث يه سرپناهي واسه عابر غريبه
مث چشماي قشنگي كه تو حسرت يه سيبه
چشمه ي چشماي نازت مث اشك من زلاله
مث زندگي رو ابرا بودنت با من محاله
يك روزي بيا تو خوابم بشو شكل يك ستاره
توي خواب دختري كه هيچ كس و جز تو نداره
تو يه عمر مي درخشي تو يه قاب عكس خالي
اما من چشمام رو دوختم به گلاي سرخ قالي
تو مث بادبادك من كه يه روز رفت پيش ابرا
بي خبر رفتي و خواستي بمونم تنهاي تنها
تو مث دفتر مشقم پر خطاي عجيبي
مث شاگرداي اول كمي مغرور و نجيبي
دل تو يه آسمونه دل تنگ من زميني
مي دونم عوض نمي شي تو خودت گفتي هميني
تو مث اون كسي هستي كه ميره واسه هميشه
التماسش مي كني كه بمون اون ميگشه نميشه
مث يه تولدي تو مث تقدير مث قسمت
مث الماسي كه هيچ كس واسه اون نذاشته قيمت
مث نذر بچه هايي مث التماس گلدون
مث ابتداي راهي مث آينه مث شمعدون
مث قصه هاي زيبا پري از خواباي رنگي
حيفه كه پيشم نمونن چشاي به اين قشنگي
پر نازي مث ليلي پر شعري مث نيما
ديدن تو رنگ مهره رفتن تو رنگ يلدا
بيا مثل اون كسي شو كه يه شب قصد سفر كرد
ديد يارش داره ميميره موند ش و صرف نظر كرد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:37 | |







یادمان باشد

یادمان باشد اگر این دلمان بی کس شد
طلب مهر ز هر چشم خماری نکنیم
یادمان باشد که دگر لیلی و مجنونی نیست
به چه قیمت دلمان بهر کسی چاک کنیم
یادمان باشد که در این بهر دو رنگی و ریا
دگر حتی طلب آب ز دریا نکنیم
یادمان باشد اگر از پس هر شب روزیست
دگر آن روز پی قلب سیاهی نرویم
یادمان باشد اگر شمعی و پروانه به یکجا دیدیم
طلب سوختن بال و پر کس نکنیم
یادمان باشد ازامروزجفایی نکنیم
گرکه درخویش شکستیم صدایی نکنیم
خودبسازیم به هردرد که ازدوست رسد
بهربهبود ولی فکردوایی نکنیم
جای پرداخت به خودبردگران اندیشیم
شکوه ازغیرخطاهست خطایی نکنیم
وبه هنگام عبادت سرسجاده ی عشق
جزبرای دل محبوب دعایی نکنیم
یاورخویش بدانیم خدایاران را
جزبه یاران خدادوست وفایی نکنیم
گله هرگزنبود شیوه ی دلسوختگان
با غم خویش بسازیم وشفایی نکنیم
یادمان باشداگرشاخه گلی راچیدیم
وقت پرپرشدنش سازونوایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست
گر شکستیم ز غفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
دوستداری نبود بندگی غیر خدا
بی سبب بندگی غیرخدایی نکنیم
مهربانی صفت بارزعشاق خداست
یادمان باشد ازینکار ابایی نکنیم
ولی آخر تو بگو با دل عاشق چه کنم؟
یاد من هست، طلب عشق ز هر کس نکنم
گو تو آخر که نه انصاف و نه عدل است و نه داد
دل دیوانه من بهر که افتاده به خاک
این همه گفتم و گفتم که رسم آخر کار
به تو ای عشق ، تو ای یار ، به تو ای بهر نیاز
یاد من هست که د یگر دل من تنها نیست
یاد من هست که دیگر دل تو مال من است
یاد من هست که باشم همه عمر بهر تو پاک
یاد تو باشم و هر دم بکنم راز و نیاز
یاد تو باشد از این پس من و تو ما شده ایم
هر دو عاشق دو پرستو دو مسافر شده ایم

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 19:33 | |







روز پائيزي تميلاد تو در يادم

روز پائيزي تميلاد تو در يادم هست

روز خاكستري سرد سٿر يادت نيست

نالة ناخوشٿ از شاخه جدا ماندن من

در شب آخر پرواز خطر يادت نيست

تلخي ٿاصله ها نيز به يادت مانده ست

نيزه بر باد نشسته ست و سپر يادت نيست

...
، يادم هست ، يادت نيست

خواب روزانه اگر در خور تعبير نبود

پس چرا گشت شبانه، در به در يادت نيست ؟

من به خط و خبري از تو قناعت كردم

قاصدك، كاش نگويي كه خبر يادت نيست

...
، يادم هست ، يادت نيست

عطش خشك تو بر ريگ بيابان ماسيد

كوزه اي دادمت اي تشنه، مگر يادت نيست ؟

تو كه خودسوزي هر شب پره را مي ٿهمي

باورم نيست كه مرگ بال و پر يادت نيست

تو به دل ريختگان چشم نداري، بيدل

آنچنان غرق غروبي كه سحر يادت نيست


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:49 | |







ما دو تا ماهی بودیم توی دریای کبود

ما دو تا ماهی بودیم توی دریای کبود

خالی از اشک های شور از غم بود و نبود

پولکامون رنگ وارنگ روزامون خوب و قشنگ

آسمونمون یکی خونمون یه قلوه سنگ


خندمون موجا رو تا ابرا می برد

وقتی دلگیر بودم اون غصه می خورد

تورای ماهیگیرا وا نمی شد

عاشقی تو دریا تنها نمی شد


خوابمون مثل صدٿ پر مروارید نور

پر شد این قصه ی ما توی دریاهای دور


همیشه توک می زدیم به حباب های درشت

تا که مرغ ماهیخوار اومد و جٿتمو کشت

دلش آتیش بگیره دل اون خونه خراب

دیگه نوبت منه سایه اش اٿتاده رو آب


بعد ما نوبت جٿتای دیگه ست

روز مرگ زشت دل های دیگه ست

ای خدا کاری نکن یادش بره

که یه ماهی این پایین منتظره


نمی خوام تنها باشم ماهی دریا باشم


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:46 | |







بارونو دوست دارم هنوز

بارونو دوست دارم هنوز
چون تو رو یادم میاره
حس میکنم پیش منی
وقتی که بارون میباره

بارونو دوست دارم هنوز
بدون چتر و سرپناه
وقتی که حرفای دلم
جا میگیرند توی یه آه

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

بارونو دوست داشتی یه روز
تو خلوت پیاده رو
پرسه پاییزی ما
مرداد داغ دست تو

بارونو دوست داشتی یه روز
عزیز هم پرسه ی من
بیا دوباره پا به پام
تو کوچه ها قدم بزن

شونه به شونه میرفتیم
من و تو تو جشن بارون
حالا تو نیستی و خیسه
چشمای من و خیابون

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:44 | |







نگاه کن که غم درون دیده ام

نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می بر
د مرا به دام می کشد
نگاه کن
تمام آسمان من پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعرها و شورها
به راه پرستاره می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیرپا
مرا دگر رها مکن


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:43 | |







آه ای زندگی منم که هنوز

آه ای زندگی منم که هنوز
با همه پوچی از تو لبریزم
نه به فکرم که رشته پاره کنم
نه بر آنم که از تو بگریزم



همه ذرات جسم خاکی من
از تو، ای شعر گرم، در سوزند
آسمانهای صاف را مانند
که لبالب ز بادهء روزند

با هزاران جوانه می خواند
بوتهء نسترن سرود ترا
هر نسیمی که می وزد در باغ
می رساند به او درود ترا

من ترا در تو جستجو کردم
نه در آن خوابهای رویایی
در دو دست تو سخت کاویدم
پر شدم، پر شدم، ز زیبائی

پر شدم از ترانه های سیاه
پر شدم از ترانه های سپید
از هزاران شراره های نیاز
از هزاران جرقه های امید

حیف از آن روزها که من با خشم
به تو چون دشمنی نظر کردم
پوچ پنداشتم فریب ترا
ز تو ماندم، ترا هدر کردم

غافل از آن که تو بجائی و من
همچو آبی روان که در گذرم
گمشده در غبار شوم زوال
ره تاریک مرگ می سپرم

آه، ای زندگی من آینه ام
از تو چشمم پر از نگاه شود
ورنه گر مرگ من بنگرد در من
روی آئینه ام سیاه شود

عاشقم، عاشق ستارهء صبح
عاشق ابرهای سرگردان
عاشق روزهای بارانی
عاشق هر چه نام تست بر آن

می مکم با وجود تشنهء خویش
خون سوزان لحظه های ترا
آنچنان از تو کام می گیرم
تا بخشم آورم خدای ترا!


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:41 | |







باز آن یار بی وفا

باز آن یار بی وفا
باز آن یار بی وفا
باز آن یار با جفا
رفته بی من ای خدا
باز که شده درد آشنا
من تنها یا دل شدم
او با کی شد همنوا
او که با من میدمید
او که از من می شنید
حال رفته بی من چرا
راز دل شد برملا
من بی او خوابم نبرد
او با کی شد هم قبا
باز من دیوانه شدم
مست با بیگانه شدم
او در دلم جا خوش بکرد
من رسوا ترین رسوا
خوش بودم وقتی که بود
مست بودم با دلبران

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:38 | |







ماسه ها

ماسه هافراموشکارترین رفیقان راهند..پابه پایت می آیند،آنقدرکه گاهی سماجتشان درهمراهی حوصله ات راسرمی برد،اماکافی است تااندک بادی بوزدیاخرده موجی برخیزدتابرای همیشه ازحافظه ی ضعیفشان ردپایت پاک شود!..ماازنسل ماسه نیستیم...ازنسل صدفهاییم..صدفهایی که به پاس اقامتی یک روزه تادنیا دنیاست صدای دریا رابرای هرگوش شنوایی زمزمه می کنند..


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:34 | |







عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،

عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه گذاشتن سدی در برابر رودی است که از چشمانت جاری است


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته شده


نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن ها تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی


ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدائی به سرانجام رساند

به دست فراموشی سپردن قشنگ ترین احساس زندگی است


عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست ،
بلکه یخ بستن وجود آدم ها و بستن چشمها است.

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:33 | |







دختری کنجکاو میپرسید:

دختری کنجکاو میپرسید:
ایها الناس عشق یعنی چه؟
دختری گفت: اولش رویا
آخرش بازی است و بازیچه


مادرش گفت: عشق یعنی رنج
پینه و زخم و تاول کف دست
پدرش گفت: بچه ساکت باش
بی ادب! این به تو نیامده است


رهروی گفت: کوچه ای بن بست
سالکی گفت: راه پر خم و پیچ
در کلاس سخن معلم گفت:
عین و شین است و قاف، دیگر هیچ


دلبری گفت: شوخی لوسی است
تاجری گفت: عشق کیلو چند؟
مفلسی گفت: عشق پر کردن
شکم خالی زن و فرزند


شاعری گفت: یک کمی احساس
مثل احساس گل به پروانه
عاشقی گفت: خانمان سوز است
بار سنگین عشق بر شانه

 

شیخ گفتا:گناه بی بخشش
واعظی گفت: واژه بی معناست
زاهدی گفت: طوق شیطان است
محتسب گفت: منکر عظما ست


قاضی شهر عشق را فرمود
حد هشتاد تازیانه به پشت
جاهلی گفت: عشق را عشق است
پهلوان گفت: جنگ آهن و مشت


رهگذر گفت: طبل تو خالی است
یعنی آهنگ آن ز دور خوش است
دیگری گفت: از آن بپرهیزید
یعنی از دور کن بر آتش دست

 

چون که بالا گرفت بحث و جدل

توی آن قیل و قال من دیدم

طفل معصوم با خودش می گفت:
من فقط یک سوال پرسیدم!

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:31 | |







پنج وارونه

پنج وارونه چه معنا دارد؟
خواهر کوچکم از من پرسید
من به او خندیدم.کمی آزرده و حیرت زده گفت:
روی دیوار ودرختان دیدم باز هم خندیدم.

گفت:
دیروز خودم دیدم پسر همسایه پنج وارونه به مینو می داد!
آنقدر خندیدم که طفلک ترسید، بغلش کردم و بوسیدم
و با خود گفتم: بعدها وقتی غم، سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان می فهمی ، پنج وارونه چه معنا دارد.

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:29 | |







نمی نویسم

نمی نویسم , چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی!
حرف نمی زنم , چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی!
نگاهت نمی کنم , چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی!
صدایت نمی زنم , زیرا اشک های من برای تو بی فایده است!
فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من
دیوانه ام و دروغگو...

وقتی عشق فرمان می دهد،
محال” سر تسلیم فرود می آورد

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:25 | |







جنس مخالف ،

جنس مخالف ،
برای رفع هوس های زود گذر نیست...
برای لذت بردن از با هم بودنه!!!
به سلامتی همه اونایی که...
عشق رو با هوس اشتباه نمیگیرن!!

کارت پستال درخواستی طراحان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:51 | |







دلم هوای نوشتن از تو دارد امشب...

کارت پستال درخواستی طراحان

دلم هوای نوشتن از تو دارد امشب...

از تو که چشم هایم برای دیدنت چه بی تابانه آرام و قراری ندارند

از تو که با آمدنت در قلبم نوری بر وجودم تاباندی و روحی در کالبد بی حس من دمیدی...

ای که هر لحظه مرا از تلاطم و خروش به سان نسیمی آرام می سازی ای بهترینم

ای کسی که خزان آرزوهایم را به بهاری جاوید مبدل ساختی ای مهربانم...

می خواهم آنقدر حس باتو بودن در وجودم جاری شود که دور از تو بودن بر من حس نشود

وجودت را در همه حال در وجودم حس می کنم ای که دور از من و در قلب منی

ای آنکه مهرت هر دردی را از درونم می زداید...

بی نهایت تورا دوست دارم

و برتو عاشقی مجنون گشته ام تا ابد


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:50 | |







حالا که از تو دورم

کارت پستال درخواستی طراحان

حالا که از تو دورم
بذار که حرف دلمو بیارم به زبونم
بذار بگم که اگه من اون سر دنیا باشم
اگه من شاد باشم یا که غمگین باشم
اگه خنده رو لبام موج بزنه
یا که اشک از گونه هام چکه کنه
اگه در خواب باشم یا که بیدار باشم
اگه تو جمع باشم یا که تنها باشم
من فقط لحظه هارو به یاد تو میگذرونم
اگه من شاد باشم دلیل شادیم تویی
اگه غمگین باشم دلیل این غم تویی
اگه خنده رو لبام موج بزنه دریای مواج تویی
اگه اشک از گونه هام چکه کنه ابر بهاری تویی
اگه تو خواب باشم بدون تو رو خواب میبینم
اگه بیدار باشم میخوام کنار تو باشم
اگه تو جمع باشم حرف تورو پیش میکشم
اگه تنها باشم میخوام به یاد تو باشم
اگه تمام زندگیمو من به یاد تو میگذرونم
در عوض از تو فقط یه چیز میخوام
میخوام که حس خوبتو راهی قلب من کنی
میخوام که توی شادیات یه لحظه یاد من کنی


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:49 | |







هنوز عادت به تنهایی ندارم

هنوز عادت به تنهایی ندارم

باید هرجوریه طاقت بیارم

اسیرم بین عشق و بی خیالی

چه دنیای غریبی بی تو دارم

میترسم توی تنهایی بمیرم

کمک کن تا دوباره جون بگیرم

یه وقتایی به من نزدیک تر شو

دارم حس میکنم از دست میرم

نمی ترسی ببینی برای دیدن تو

یه روز از درد دلتنگی بمیرم

تو که باشی کنارم میخوام دنیا نباشه

تو دستای تو آرامش بگیرم

بگو سهم من از تو چی بوده غیر از این تب

کی رو دارم به جز تنهایی امشب

میخوام امشب بیفته به پای تو غرورم

نمی تونم ببینم از تو دورم

دارم تاوان دلتنگی مو میدم

کنار تو به آرامش رسیدم

بیا دنیامو زیبا کن دوباره

خدایا از تو زیبـــاتر ندیدم

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:43 | |







چشمانش

چشمانش
چشمانش پر از اشک بود به من نگاه کردو گفت مرا دوست داری؟
به چشمانش خیره شدم، قطره های اشک را از چشمانش زدودم و خداحافظی کردم،
روزی دیگر که او را دیدم، آنقدر خوشحال شد که خود را در آغوش من انداخت و سرش را روی
سینه ام گذاشت و گفت اگر مرا دوست داری امروز بگو….!
ماه ها گذشت و در بستر بیماری افتاده بود، به دیدارش رفتم و کنارش نشستم و او را
نگاه کردم و گفت بگو دوستم داری…!
می ترسم دیگر هیچگاه این کلمه را از دهانت نشنوم، ولی هیچ حرفی نزدم به غیر از
خداحافظی…!!
وقتی بار دیگر به سراغش رفتم روی صورتش پارچه سفیدی بود، وحشت زده و حیران
پارچه را کنار زدم، تازه فهمیدم چقدر دوستش داشتم
امروز روز مرگ من است، مرگ احساسم، مرگ عاطفه هایم
امروز او می رود ومرا با یک دنیا غم بر جا می گذارد
او می رودبی آنکه بداند به حد پرستش
دوستش دارم


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:42 | |







وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی

وقتی کسی رو دوست داری حاضری جون فداش کنی
حاضری دنیاروبدی فقط یه بارنگاش کنی

به خاطرش دادبزنی به خاطرش دروغ بگی
روهمه چی خط بکشی حتی رو برگ زندگی

وقتی کسی تو قلبته حاضری دنیا بدبشه
فقط اونی که عشقته عاشقی رو بلد باشه

قید تموم دنیارو به خاطراون می زنی
خیلی چیزلرو می شکنی تا دل اونو نشکنی

حاضری که بگذری ازدوستای امروز وقدیم
اما صداشو بشنوی شب ازمیون دوتا سیم

حاضری قلب تو باشه پیش چشمای اون گرو
فقط خدانکرده اون یه وقت بهت نگه برو

حاظری هرچی دوس نداشت به خاطرش رها کنی
حسابتو حسابی از مردم شهر جداکنی

حاضری حرف قانونو ساده بذاری زیر پات
به حرف اون گوش کنی وبه حرف قلب باوفات

وقتی بشینه به دلت ازهمه دنیا می گذری
تولد دوبارته اسمشو وقتی می بری

حاضری جونتو بدی یه خارتوی دساش نره
حتی یه ذره گردوخاک تو معبد چشاش نره

حاضری مسخرت کنن تمام آدمای شهر
امانبینی اون باهات کرده واسه یه لحظه قهر

حاضری هرجا که بری به خاطرش گریهکنی
بگی که محتاجشی وبه شونه هاش تکیه کنی

حاضری که به خاطر خواستن اون دیوونه شی
رودست مجنون بزنی باغصه ها همخونه شی

حاضری مردم همشون تورو بادس نشون بدن
دیوونه های دوره گرد واسه تو دس تکون بدن

حاضری اعتبارتو به خاطرش خراب کنن
کارتو به کسی بدن جات اونو انتخاب کنن

حاضری که بگذری ازشهرت واسم وآبروت
مهم نباشه که کسی نخواد بشینه روبه روت

وقتی نباشه که کسی نخوادبشینه روبهروت

وقتی کسی تو قلبته یه چیزی قیمتی داره
دیگه به چشمت نمیاد اگر که ثروتی دای

حاضری هرچی بشنوی حتی اگه سرزنشه
به خاطر اون کسی که خیلی برات با ارزشه

حاضری که به خاطرش پاشی بری میدون جنگ
عاشق باشی اما بازم بگیری دستت یه تفنگ

حاضری هرکی جزاونوساده
فراموش بکنی


پشت سرت هرچی می گن چیزی نگی گوش بکنی

حاضری هرچی که داری بیان وازتو بگیرن
پرنده های شهرتون دونه به دونه بمیرن

حاضری که بگذری از مقررات ودین ودرس
وقتی کسی رودوس داری معنی نمی ده دیگه ترس

وقتی کسی رو دوست داری صاحب کلی ثروتی
نذار که ازدستت بره این گنج خیلی قیمتی

 

کارت پستال درخواستی طراحان


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:40 | |







در آتش نگاه تو تبخير مي شوم

کارت پستال درخواستی طراحان

در آتش نگاه تو تبخير مي شوم

بارانيم ز شوق تو، تكثير مي شوم

 

حرفي، گلايه اي، غزلي، لب فرو مبند

در دامن كلام تو تعبير مي شوم

 

گفتي اجاق حوصله ام سرد مي شود

وقتي من به پاي تو زنجير مي شوم

 

آخر تمام بودن من با تو بودن است

بي تو از وجود خودم سير مي شوم

 

از ابرهاي خسته، باران اميد نيست

در بارش نگاه تو تطهير مي شوم

 

شايد هنوز قافله اي در پي من است

تا در كجاي عشق زمين گير مي شوم

 

گفتم غزل به شام تو گويم عجيب نيست

گر با خطوط شعر خودم پير مي شوم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 8:39 | |



صفحه قبل 1 ... 29 30 31 32 33 ... 112 صفحه بعد