نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





عشق چیست



به گل گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من خوشگل تر است..."


به پروانه گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من زیبا تر است..."

 

 


به شمع گفتم: "عشق چیست؟" گفت: "از من سوزان تر است..."


به عشق گفتم: "آخر تو چیستی؟" گفت: "نگاهی بیش نیستم

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:10 | نظر بدهید |







به دنبال توام ، منزل به منزل



به دنبال توام ، منزل به منزل

 

پریشان می روم ساحل به ساحل

بخواب دیده ام رویا به رویا

 

به یادت بوده ام فردا به فردا

پس از تو روح سرگردان موجم

 

هنوزم تشنه ام دریا به دریا

تو را تنهای تنها می شناسم

 

تو را هرجای دنیا می شناسم

 

تو و همسفر تو

هرچه گفتم تا به امروز ، از تصدق سر تو

 

از همین روز تا به فردا ، حتی تا آخر دنیا

هرچه هستم یا که باشم از توام تنهای تنها

خاکم و خاک در تو ، سایه ی پشت سر تو

همه ی زندگی من ، یک غزل از دفتر تو

کوله باری از ترانه

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:2 | نظر بدهید |







به من بگو کجا به خنده می رسیم

 

به من بگو کجا به خنده می رسیم

 


 

حالا که زندگی تکرار ماتمه

 


 

همه هراس من از اینه که چرا

 


 

هنوز توی نگات یه بغض مبهمه

 


 

با تو دقیقه هام به گریه می گذرن

 


 

رو ظلمت شبم پنجره ای بذار

 


 

توی کدوم غروب پناه من می شی

 


 

وقتی که گم شدن تو دست انتظار

 


 

به من بگو کجا به خنده می رسیم

 


 

دستات تجسم عشق و نوازشه

 


 

که تو نهایت آرامش منی

 


 

از سقف سرد شب ، روشنی می چکه

 


 

نگاهم که می کنی ، لبخند که می زنی

 


 

به من بگو کجا به خنده می رسیم

 


 

احساس داشتنت شیرینه و غریب

 


 

پیش تو حتی از ابرا سبک ترم

 


 

اون لحظه که نگات خیره ست به آسمون

 


 

می تونم از خودم ، از گریه بگذرم

 

به من بگو کجا به خنده می رسیم


[+] نوشته شده توسط حجت در 18:0 | نظر بدهید |







دل شکستن ارزان

 

 


 

چه کسی می گوید که گرانی شده است؟

 

دوره ارزانیست!

 

دل ربودن ارزان

 

دل شکستن ارزان

 

دوستی ارزان

 

دشمنی ها ارزان

 

چه شرافت ارزان

 

تن عریان ارزان

 

آبرو قیمت یه تکه نان

 

دروغ از همه چی ارزان تر

 

قیمت عشق چقدر کم شده است، کمتر از آب روان

و چه تخفیف بزرگی خورده است، قیمت هر انسان

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:59 | نظر بدهید |







چیزی گم است در من از آرزو فراتر


چیزی گم است در من از آرزو فراتر

 

مانند جان شیرین زآن نیز پر بهاتر

 

در جستجوی اویم یا در سراغ اکسیر

 

من هر چه خسته پا تر او نیز کیمیا تر

 

گاهی که در نگاهی می یابمش شگفتا

 

من سنگ ،او از لحظه ها رها تر

 

حس می کنم هم اینک گم گشته من اینجاست

 

این سان که گشته ام باز از لال بی صداتر

 

حال مرا ببینید، باور کنید این اوست

 

جز او که می کشاند من را به ناکجا تر

 

گم گشته من ای کاش می شد تو باشی ای عشق

 

بر خود نمی پسندم درد از تو بی دوا تر

 

معیار عاشقی چیست آیا هنوز باید

 

با درد داغ این راز گردید آشنا تر

 

گفتی که بگذر از من از خویش هم گذشتم

شاید سراغ داری از

 

من خوش آزما تر

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 17:57 | نظر بدهید |







کاشکی یه روز باهم دیگه سوار قایق می شدیم

کاشکی یه روز باهم دیگه سوار قایق می شدیم

دور از نگاه آدما هر دومون عاشق می شدیم

کاش آسمون با وسعتش تو دستامون جا می گرفت

گل سرخ دلمون کاش بوی دریا می گرفت

کاش تو هوای عاشقی

لیلی و مجنون می شدیم .

باد که تو دریا می وزید با هم پریشون می شدیم

کاشکی یه ماهی قشنگ برای ما فال می گرفت

برامون از فرشته ها

امانتی بال می گرفت

با بال اون فرشته ها تو آسمون پر می زدیم

تا  شهر بی ستاره ها به آرومی پر می زدیم

 

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:13 | نظر بدهید |







شب شيشه ي بارون زده آيينه روياست

 

شب شيشه ي بارون زده آيينه روياست
پشت پسه هر پنجره تصوير تو پيداست

از تو همه ي خانه ي من شهر تماشاست
دنياي من اينجاست همين گوشه ي دنياست

نقش تو را ...بر شيشه ها نقاش باران مي کشد
در جاده ها پاي مرا... تا شهر ياران مي کشد

باران ببار ، باران ببار ، مرا بياد من بيار
ببر مرا از اين ديار به دست يارم بسپار

باران تويي هر قطره آوازت خوش است
جانم بده دنياي ما عاشق کش است

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:28 | يك نظر |







هر روز با طلوع نگاه توست که بر پنجره ی دلها،



هر روز با طلوع نگاه توست که بر پنجره ی دلها،

فرشته ی امید می روید و کام ها

را از عشق تسبیح و نیایش سیراب می کند

و محبت و زندگی دوباره را بر جان های تاریک جاری می سازد

و عطر صمیمانه ی همدلی و دوستی را بر قلب ها می نشاند


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:12 | نظر بدهید |







شــــــــبگردي مي‌کنــــم.



شــــــــبگردي مي‌کنــــم.

اما صداي نفــــــــــــس‌هايـــت را از پشــــــــت

هيچ پنــــــــــــــجره و ديواري نمي‌شـــــــــنوم.

آســوده بخواب نازنيــــــــــــنم،

شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت ...

تنها خانه‌ي من اســت که در آتــــش مي‌ســـــــــــــــــوزد. ..

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:11 | نظر بدهید |







شب که می شود سوار بال رویا می شوم و از دریچه ی آبی خاطره




شب که می شود سوار بال رویا می شوم و از دریچه ی آبی خاطره

پرمی کشم به سوی آسمانی که تو در آن ساکنی

و قدم می گذارم به روی همان ستاره ای که هر شب

میعادگاه دیدار

من و توست ...



تو با شب نامه ای به رنگ عشق چشم انتظار منی و من مثل همیشه

با قلبی لبریز اشتیاق

بی تاب زیارت چشمانت . تو با آوای تا به ابد مهربانت برایم از عشق می خوانی

و من سوار

بال رویا به گرد گرمای کلامت می گردم تا میلاد آبی سپیده ،

تا رویش خیس شبنم ،

تا

لحظه ی وداع ستاره و رویا ...


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:11 | نظر بدهید |







بگذار نوازش انگشتانت

[تصویر: mohebat.jpg]

بگذار نوازش انگشتانت

سیمهای زندگیم را به صدا درآورد

ونغمه ای بسازد که هم از آن توست

و هم از آن من.....

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:9 | نظر بدهید |







دلبندم . . .

[تصویر: ba%20man%20bia_copy.jpg]

دلبندم . . .

هیچكس

در نظرم همچون تو زیبا نیست

تنهایت نمیگذارم

از چه میهراسی ؟

صورت هیچ ماهرویی

همچون صورت تو

مرا به بوسه افشاندن وانمی دارد . . .

فراموشت نمیكنم

فقط كافیست دردایره ی رؤیت من باشی . . .

اندوهگین مباش

با تو ام . . .

مهربانیهایت

مرا به سوی تو میكشد

و حرارت عشقت

دلگرمم میسازدبه ماندن . . .

عاشقت میمانم

تاآن زمان كه دوستم داشته باشی

و میدانم

كه عشقت تنها منم

و از یادم نمیبری . . .

امااندوه من این است

كه بیوفا میپنداری مرا . . .

و میهراسی

كه رهایت سازم

آه ،نازنین . . .

اینگونه مباش

بااین خیال

عشق را خشن می یابی

و از لمس حریرش

باز میمانی

دلبندم

اگر دوستم داشته باشی

فراموشت نمیكنم . . .

تنهایت نمیگذارم . . .

اندوهگین مباش . . .

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:9 | نظر بدهید |







تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم

[تصویر: sad-boseye-nab.jpg]

تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم
با آسمان مفاخره كردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم
او با شهاب بر شب تب كرده خط كشید
من برق چشم ملتهبت را رقم زدم
تا كور سوی اختركان بشكند همه
از نام تو به بام افق ها ،‌ علمزدم
با وامی از نگاه تو خورشید های شب
نظم قدیم شام و سحر را به هم زدم
هر نامه را به نام و به عنوان هر كه بود
تنها به شوق از تو نوشتن قلم زدم
تا عشق چون نسیم به خاكسترم وزد
شك از تو وام كردم و در باورم زدم
از شادی ام مپرس كه من نیز در ازل
همراه خواجه قرعه ی قسمت به غم زدم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 14:8 | نظر بدهید |







چه بیهوده کاری است

چه بیهوده کاری است نشستن و گفتن . ثانیه ها را به خدمت واژه ها گرفتن و کاغذهای سفید را خط خطی کردن .
من هنوز رفتن را نمی شناسم ، حتی یک قدم هم بر تن جاده نسائیده ام .
من هنوز نه پروانه ها را می شناسم و نه کبوتران را .

من اینجایم...

نه به آبی ترین آسمان رسیده ام و نه به بی رنگ ترین دریا . من هنوز در بند .اژه هایم . هرچه میگویم مرا بیشتر به عذاب رهایی مبتلا می سازند.

فکر میکنم که پیش از این هم گفته ام که خواهم رفت ...!!

غروب است ! یک غروب آرام و دلتنگ.

امروز هم تمام شد و من هنوز اینجایم و بر تن سفید کاغذ ها خطوط دلتنگی ام را می نگارم ، ولی نه ، فردا ، فردا بی تردید خواهم رفت

می روم به اوج ...

می روم تا نهایت عــــــشق ...

شاید آنجا مکانی را بیابم تا در آن لحظه ای به آن آرامش جودانه برسم . به آن گمشده ای که سالهاست بی نتیجه در جست و جویش کوچه پس کوچه های دلتنگی را طی کرده ام . با دو بال شکسته پر خواهم زد و همچون پرستو های مهاجر به شهر زیبای عـــــــشق پر خواهم کشید .

آری اینک این منم با کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین و با امید به فردایی که شاید هرگز نیاید


این منم و زیر لب می گویم : « فردا خواهم رفت »


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:59 | يك نظر |







اي عشق ...

اي عشق ...
من تو را به کسي هديه مي دهم که از من عاشق تر باشد و از من براي تو مهربان تر.
من تو را به کسي هديه مي دهم که صداي تو را از دور، در خشم، در مهرباني، در دلتنگي، در خستگي، در هزار همهمه ي دنيا، يکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسي هديه مي دهم که راز معصوميت گل مريم و تمام سخاوت هاي عاشقانه اين دل معصوم دريايي را بداند؛ و ترنم دلپذير هر آهنگ، هر نجواي کوچک، برايش يک خاطره باشد.
او بايد از نگاه سبز تو تشخيص بدهد که امروز هواي دلت آفتابي است؛ يا آن دلي که من برايش مي ميرم، سرد و باراني است.
اي.... ،اي بهانه ي زنده بودنم؛ من تو را به کسي هديه مي دهم که قلبش بعد از هزار بار ديدن تو، باز هم به ديوانگي و بي پروايي اولين نگاه من بتپد. همان طور عاشق ، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنيايي حسرت به او خواهم بخشيد؛
ولي آيا او از من عاشق تر و از من براي تو مهربان تر است ؟ آيا او بيشتر از من براي تو گريسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولي، تو در عين ناباوري، او را برگزيدي...
مي دانم... من دير رسيدم...خيلي دير...خيلي...
يك بار ديگر بگذار بي ادعا اقرار كنم كه هر روز دلم برايت تنگ مي شود. روزهايي که تو را نمي بينم، به آرزوهاي خفته ....


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:52 | نظر بدهید |







چطور بگم

 

چطور بگم که دلتنگ توام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی
چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده؟
چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین توبه من آشفته
زندگی می بخشه؟
چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد؟
چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد؟
ای تنهاترین ستاره زندگی من
[تصویر: 53.gif]
پشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانم[تصویر: 53.gif]
[تصویر: 53.gif]
تا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنی[تصویر: 53.gif]

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:51 | نظر بدهید |







بیا تا قصه

[تصویر: 56.gif]بیا تا قصه نیمه تمام عشق را با شیرینی به پایان برسانیم[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]برگرد تا قصه من و تو پایانش تلخ و غم انگیز نباشد[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]دلم برای لحظه های دیدار با تو تنگ شده[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]چه عاشقانه نگاهم می کردی و حرف می زدی[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]چرا رفتی از کنارم؟[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]تو رفتی و من تنهای تنها در این دنیای بی محبت[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]با چند خاطره ماندم[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]برگرد تا دوباره آن خاطره های شیرین باهم بودن تکرار شود[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]دلم بد جور برای تو برای حرف هایت تنگ [تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]صدای خنده هایت تنگ شده[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]با آمدنت من را دوباره زنده کن[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]واحساس را دوباره در وجودم شعله ور کن[تصویر: 56.gif]
[تصویر: 56.gif]تا عاشقانه تر از همیشه از تو آن عشق پاکت بنویسم
[تصویر: 56.gif]
 
[تصویر: 58.gif]


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:49 | نظر بدهید |







خاطره

 

 
خاطره بهترین و تنها یادگاریست که می ماند
 
پس خاطره ها رو زنده نگه داریم
چون فراموشیش کار هیچ کس نیست...


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:47 | نظر بدهید |







رفتی

 

[تصویر: chera_rafti_2.jpg]

 
 

 

 

 
 
 
خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:45 | يك نظر |







در این ملکی که ثروت چاره ساز است

در این ملکی که ثروت چاره ساز است

و بی پولی نسیب ترک و تاز است

همه اندر پی یک کوچه ماندند

ز هر در جز غنی امد براندند

دو چشمان همه جای کمالات

شده اندر پی املاک و باغات

چو سروتمند از سویی گذر کرد

همه اهل محل را خم کمر کرد

اگر چه از همان مرد توانمند

نیاید تکه نانی بهر دربند

چنان پی یی به روی دنبه چینند

کز ان پی جنبش و لرزش بگیرند

به هر کس کو غنی تر باشدو چاق

دهند او را دوچندان رزق وارزاق

[تصویر: 12100690134p1a6tt.jpg]

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:44 | نظر بدهید |







دمی از عشق بگو چون که خرابت شده ام

دمی از عشق بگو چون که خرابت شده ام

چون که صیاد تویی طعمه ی دامت شده ام

منه دریا دله بی باک ز هر پرخطری

در نبرد تن تو اهوی رامت شده ام

چشم پر شورو شرم در نظر دیده ی توست

کین چنین محو تماشای نگاهت شده ام

هر نفس در پی راهی که بتو ختم شود

اینچنین گم شده اندر پی راهت شده ام

بسکه شیرین بود ان لعل لبو سینه ی تو

دم به دم شب به سحر چشم براهت شده ام

از زمانی که ز من عشق طلب کردی تو

خود نما گشته ام و اهل کرامت شده ام

چون که ابروی تو خنجر شود از روی وفا

منه بی باک خطر قلب نیامت شده ام

اهو از هیبت چشمان تو دیوانه شده

بهر این است که از شیفتگانت شده ام

قلب من ایستد هنگام تماشای تو ماه

بی جهت نیست بگویم که هلاکت شده ام

[تصویر: eshgh_copy.jpg]

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:43 | نظر بدهید |







من خدا را دارم.

من خدا را دارم کوله بارم بر دوش ، سفری میباید ، سفری تا ته تنهایی محض ، هرکجا لرزیدی ، از سفر ترسیدی ، فقط آهسته بگو : من خدا را دارم.

 


 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:39 | نظر بدهید |







زرد است که لبریز حقایق شده است

زرد است که لبریز حقایق شده است

        تلخ است که با درد موافق شده است

شاعـر نشدی وگـرنه می فــــهمیدی

        پاییز بهاریست که عاشق شده است


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:7 | يك نظر |







خدايا


 

خدايا، من عشق به تو را هم از تو مي خواهم وعشق به عاشقانت را وعشق رابه هر كاري كه مرا به تو نزديك كند
خدایا ...خدايا، مرا راهي ده كه فقط به در خانه ي تو توانم آمد .
خدايا،  به من  چشمي ده كه فقط گريان تو باشد وسينه اي كه فقط سوزان تو .
به من نگاهي ده كه جز رو ي تو نتوانم ديد .وگوشي كه جز صداي تو نتواند شنيد.
خدايا، چشم جويبار عشق مرا به تماشاي دريايت روشني ده ،
خدايا...
نكند كه روي از من بتابي ونشود كه نگاه حيران مرا منتظر بگذاري
اي پاسخ دهنده و اي اجابت كننده... 


[+] نوشته شده توسط حجت در 13:4 | نظر بدهید |







باران

 

 

 

 

" یک ابر برای آغوشی که همیشه ی خواستن خالی ست

 

یک ابر برای حرف های پنهانی دلم

یک ابر برای تنهایی ِ واژه های شعرم

یک ابر برای بهانه های دروغی یک حقیقت پنهان

یک ابر برای پاییزهای رفته ام

و یکی برای آن ها که نیامده می دانم می روند

یک ابر برای تنهایی دست هایم

یک ابر برای شال گردن پریشان شعرهایم

یک ابر برای ریشه دادنم در پرسه های نقطه ی یک دایره

یک ابر برای لبخند هایی که از جاده های کنار گریستنم می گذرند

یک ابر برای درک ِ نا مفهوم چشم هایم

یک ابر برای خیال های پوشالی دستانم

یک ابر برای پوچ میان بودنم

یک ابر برای شب،

یکی برای سکوت "

 

حالا آسمان ابری ست

باران می آید

باران! باران!


[+] نوشته شده توسط حجت در 12:47 | يك نظر |



صفحه قبل 1 ... 76 77 78 79 80 ... 112 صفحه بعد