نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





راه دور است و پر از خار بیا برگردیم


راه دور است و پر از خار بیا برگردیم

 

 

سایه مان مانده به دیوار بیا برگردیم

 


 

هر زمانی که تو قصد سفر از من کردی

 

 

گریه ام را تو به یاد آر بیا برگردیم

 


 

این کبوتر که تو اینسان پر و بالش بستی

 

 

دل من بود وفادار بیا برگردیم

 

 

 

ترسم اینجا که بسوزد پر و بال عشقم

 

 

یا شود حاصل تکرار بیا برگردیم

 


 

یک غزل نذر نمودم که برایت گویم

 

 

گفتم آنرا شب دیدار بیا برگردیم

 


 

باز گفتی که برایم غزل از عشق بگو

 

 

یک غزل میخرم اینبار بیا برگردیم

 


 

من که عشقم به دو چشم تو دخیلی بسته است

 

 عشق من را مکن انکار بیا برگردیم

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 11:2 | نظر بدهید |







منو حالا نوازش کن

منو حالا نوازش کن .... که این فرصت نره از دست 


  شاید این اخرین باره .... که این احساسه زیبا هست 


  منو حالا نوازش کن .... همین حالا که تب کردم 


  اگه لمسم کنی شاید .... به دنیای تو برگردم 


  هنورم میشه عاشق بود .... تو باشی کاره سختی نیست 


  بدون مزر با من باش .... اگرچه دیگه وقتی نیست 


 نبینم این دمه اخر .... تو چشمات غصه میشینه 


 همه اشکاتو میبوسم ....میدونم قسمتم اینه 


 تو از چشمای من خوندی....که از این زندگی خسته ام


 کنارت اونقدر ارومم....که از مرگ هم نمیترسم


 تنم سرده ولی انگار....تو دستای تو اتیشه


 خودت پلکامو میبندی....و این قصه تموم میشه


 هنوزم میشه عاشق بود....توباشی کاره سختی نیست


 بدون مرز با من باش....اگرچه دیگه وقتی نیست


 نبینم این دم اخر....تو چشمات غصه میشینه


 همه اشکتو میبوسم....میدونم قسمتم اینه 

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:59 | نظر بدهید |







حیف از بازی ایام

زندگی هیچ نبود،
                                                                                                          و به آسانی یک گریه گذشت.
                      کودکی را دیدم که دلش غمگین بود و بدنبال عروسک می گشت.
تا که در رویاها
همه دار و ندارش،
قلک بی اعتبارش و دل خسته و زارش
همه را بی منت، به عروسک بخشد
غافل از آینده.
***
زندگی فلسفه ای بیش نبود
که در آن بیزاری، رهنمای همه یاران شده بود
و محبت، افسوس.
من خودم را دیدم، آن زمانی که دلم سوخته بود
و تو را می دیدم، بی خبر از من و غمهای دلم
و تو آن عصیانگر،
که نماد همه خوبان شده بود!!
و سخن از غم یاران می گفت
واپسین لحظه دیدار عجیب
خود نصیحت گوی، من دیوانه شدی
و سخن از رفتن،
سخن از بی مهری!!
تو که خود می گفتی
خسته از هرچه نصیحت شده ای.
***
حیف از بازی ایام،
دریغ از تکرار...

funscrape.com

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 10:47 | نظر بدهید |







غمگین تر از پاییز

 

غمگین تر از پاییز ، زمستونه که بهار ندیده ، اما غمگین تر از او منم که تو را ندیدم .

 

قارقار خبردار ، دلم شده بی قرار / دلمو نبر اینجوری ، دوستت دارم بدجوری .

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:9 | نظر بدهید |







گفتم دوستت دارم

گفتم دوستت دارم نگاهی به من کرد و گفت:چند تا؟
دستامو بالاآوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم
اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود.

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:8 | يك نظر |







کاش میشد بر جدایی خشم کرد

کاش میشد بر جدایی خشم کرد /

شاخه های نسترن را با تواضع پخش کرد /

 کاش میشد خانه ای از مهر ساخت / مهربانی را در آن سرمشق کرد .

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:5 | نظر بدهید |







چه زیباست بخاطر تو زیستن ...

چه زیباست بخاطر تو زیستن ...

و برای تو ماندن... به پای تو بودن... و به عشق تو سوختن !

و چه تلخ و غم انگیز است دور از تو بودن و برای تو گریستن ... !

ای کاش می دانستی بدون تو مرگ گواراترین زندگیست ... !

بدون تو و به دور از دستهای مهربانت زندگی چه تلخ و ناشکیباست ... !

چه زیباست بخاطر تو زیستن ...

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:4 | نظر بدهید |







مهربانم ای خوب

مهربانم ای خوب یاد قلبت باشد یک نفر هست

 که اینجا بین آدمهایی که سرد و غریبند ،

 تک و تنها به تو می اندیشد و کمی دلش از دوری تو دلگیر است .

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:2 | نظر بدهید |







دوست!

فرشته ها وجود دارند اما چون بعضی وقتها بال ندارن ما بهشون میگیم دوست

 

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 23:0 | نظر بدهید |







میدونی

میدونی آدما بین الف تا ی قرار دارند. بعضی ها مثل " ب " برات میمیرند، مثل " د " دوستت دارند، مثل " ع " عا شقت میشوند، مثل " م " منتظر می مونند تا یه روز مثل " ی " یارت بشن

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:57 | نظر بدهید |







چه حقیرند

چه حقیرند مردمی كه نه جرئته دوست داشتن دارند نه اراده ی دوست داشتن ، نه لیاقته دوست داشته شدن و نه متانته دوست داشته شدن و مدام شعر عاشقانه می خوانند. 


[+] نوشته شده توسط حجت در 22:56 | نظر بدهید |







سلام بهونه قشنگ من برای زندگی


سلام بهونه قشنگ من برای زندگی

آره بازم منم همون دیونه همیشگی

فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت؟!

دلم واست تنگ شده بود این نامه رو برات نوشت!

حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه

جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه

ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه

از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه

دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون

فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون

فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خسته ات نکنه

غم غریبی عزیزم سرد و شکسته ات نکنه

چادر شب لطیفتو از روت شبا پس نزنی

تنگ بلور آبتو یه وقت ناغافل نشکنی

اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون

منم تو رو سپردمت دست خدای مهربون

راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم

رفتیم تا اوج آسمون با ابرا هم سفر شدیم

از وقتی رفتی آسمون پر کبوتره

زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره

فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم !

حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم

رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی

قسمت تو سفر شدو قسمت من آوارگی

به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته

یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته

من میدونم‌من میدونم همین روزاعشق من ازیادت میره

بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره

عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه

یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه

تنها دلیل زندگی! با یه غمی دوست دارم

داغ دلم تازه میشه اسمتو وقتی میارم

وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر

مگه نگفتم چشاتو از چشم من هیچ وقت نگیر

حرف منو به دل نگیر همش غم غریبیه

تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه!

میگم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن

نورشون بدرقه پاکی لحظه هات کنن

تنها دلیل زندگیم!

با یه غمی دوستت دارم... 
 



[+] نوشته شده توسط حجت در 22:48 | نظر بدهید |







داداز جدایی


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:6 | نظر بدهید |







با تو هستم


با تو هستم
تویی که رویت را  از من بر میگردانی
به چشمانم نگاه کن
اشکهایم هنوز خشک نشده اند
از چه میترسی  ,من گناهت را بخشیده ام
هنوز آنقدر عاشقت هستم که هیچ کینه ای از تو به دل ندارم
تو را به خدا سپرده ام ,نه نگران نباش نفرینت نمی کنم
برایت دعا ی خیر میکنم
دعا میکنم که خدا هم ترا ببخشد وتنهایت نگذارد
دوست ندارم تو هم مثل من طعم تلخ تنهایی را حس کنی
دوست ندارم تو هم مثل من شکستن قلبت را تجربه کنی
پس هرگز نفرینت نخواهم کرد وترا به خدا خواهم سپرد
تا در پناه او به زندگیت ادامه دهی .در کنار هر کس وهر چیز که دوستش داری
به چشمانم نگاه کن , آنها را به خاطر بسپار
آنها همیشه نگران تو هستند

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:4 | نظر بدهید |







با تیک تاک قلب تو من کوک میشوم


یک اتفاق سرخ به اندازه ی غروب

 

داغ از تنور سینه ی تب کرده ی جنوب

 

تاراج یک مترسک و هربار یک کلاغ

 

از من نمانده هیچ به جز تکه های چوب

 

زیباترین گناه من اینجا جهنم است

 

من متهم به عشق تو، یک اتهام خوب

 

از دور دست حادثه، ماری مرا گزید

 

زهری که بی تو در تن من میکند رسوب

 

من روبروت هستم، از پشت سر بزن

 

روی صلیب ساعت خود قلب من بکوب

 

با تیک تاک قلب تو من کوک میشوم

 

حالا که رفته است، همه، لحظه های خوب

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:2 | نظر بدهید |







من پذیرفتم شکست خویش را


 

من پذیرفتم شکست خویش را

 

 

پندهای عقل دور اندیش را

 

 

من پذیرفتم که عشق افسانه است

 

 

 

 

 

این دل درد آشنا دیوانه است

 

 

می روم شاید فراموشت کنم

 

 

با فراموشی هم آغوشت کنم

 

 

 

 

 

می روم از رفتنم دل شاد باش

 

 

از عذاب دیدنم آزاد باش

 

 

گرچه تو تنها تر از من می روی

 

 

 

 

 

آرزو دارم تو هم عاشق شوی

 

 

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را....

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:2 | نظر بدهید |







رفتی دوباره همچو تو ای یار هرگزم . . .

رفتی دوباره همچو تو ای یار هرگزم . . .

شور و دل و دماغ به اصرار هرگزم . . .
بر هر که می رسم ز تو می پرسم و هنوز
حتی نبوده یک نفر انگار هرگزم . . .
حسی شبیه خستگی از انتظار و باز
چشمان من به راه و دیدار هرگزم . . .
وقتی تو بار خود به سفر بستی ای عزیز
گفتم که "عشق نیست به اجبار" هرگزم . . .
بعد از تو من هنوز اسیرم و چاره ای
گر بوده ، من هنوز. . . و هر بار. . . هرگزم . . .
آن روزهای ناب گذشته ولی چه زود !
من ، خاطرات ، حسرت و تکرار هرگزم . .

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 16:0 | نظر بدهید |







آتشی در سینه دارم جای دل

همچو نی می نالم از سودای دل


 

 

آتشی در سینه دارم جای دل

 

من که با هر داغ پیدا ساختم

 

سوختم از داغ نا پیدای دل

 

همچو موجم یک نفس آرام نیست

 

بس که طوفان زا بود دریای دل

 

دل اگر از من گریزد وای من

 

غم اگر از دل گریزد وای دل

 

ما ز رسوایی بلند آوازه ایم

 

نامور شد هر که شد رسوای دل

 

گنج منعم خرمن سیم و زر است

 

گنج عاشق گوهر یکتای دل

 

در میان اشک نومیدی رهی

خندم از امید واری های دل

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:59 | نظر بدهید |







ی نگاه مهر تو آینهء فردای من

ی نگاه مهر تو آینهء فردای من 

 

 رنگ چشمانت عسل ریز است ای دریای من

 

مثل گلهای سحر مثل کبوترهای عشق 

 

 غرق شادی می شود با یاد تو رویای من

 

نو بهار زندگی یک فصل از غمهای توست

 

من غمت را دوست دارم ای گل زیبای من

 

کاش می شد زندگی را عشق را مهربانی را 

 هدیه میدادم به تو ای عشق بی همتای من

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:59 | نظر بدهید |







تو فقط نشسته ای و برای شبهای من لالایی میخوانی


انده ام میان رفتن و ماندن میان خاطره ساختن و خاطره شدن
میان دلواپسی مادرم و اشکهای تو می بینی چه ساده قصه میشوم

 


تو فقط نشسته ای و برای شبهای من لالایی میخوانی

 


با چه زبانی بگویم که من بزرگ شده ام مادر...!

 


به فکر لباس عروسم باش !

 


اشکهایت را پاک کن


دنیا ارزش گریستن ندارد...!

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:58 | نظر بدهید |







یکی آمد که دنیایش شروعی تازه در من بود


یکی آمد که دنیایش شروعی تازه در من بود

 

پر از احساس موسیقی، شبیه لحن سوسن بود

 

ردیف آرزوهایش کمی تا قسمتی ابری

 

نگاه ساده اش اما،همیشه صاف و روشن بود

 

حریم پاک مریم را به کرکس ها نمی بخشید

 

برایش ناز سنجاقک، همیشه سهم لادن بود

 

به زخم گل نمی خندید،مهتابی تر از شب بود

 

همیشه بود، و می آمد ولی از جنس رفتن بود

 

شبی در شعر من گم شد،کسی که با غزل آمد

 

همان عزیزی که دنیایش شروعی تازه در من بود

 

شبی در عالم مستی نشستم گریه ها کردم

 

برای این دل خسته ی عشقم شبی تا صبح دعا کردم

 

دعا کردم که مهرش برود از دل من

ولی آهسته می گفتم ، خدایا اشتباه کردم

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:56 | نظر بدهید |







بی تو هیچم هیچ همچون سال بی ایام خویش

بی تو هیچم هیچ همچون سال بی ایام خویش
بی تو پوچم پوچ همچون پوست بی بادام خویش
ای تو همچون غنچه عطر عصمتم را پاسدار
ای پناهم داده در خلوتگه آرام خویش
ای تو روشن تر ز هر مقیاس با دیدار تو
دیده ام صد کهکشان خورشید را در شام خویش
ای تو در من هر چه هستی ای تو در من هر چه شور
خون تاکستان هستی کرده ام در جام خویش
عطر نرگس های چشمم با نسیم هر نگاه
تا بهار سبز چشمت میبرد پیغام خویش
در تو خواهم خفت همچون قطره در دریای ژرف
در تو خواهم جست هم آغاز و هم فرجام خویش
در خزان عمرم و در سینه پروردم بهار
در شگفتم از شکفتن های بی هنگام خویش

 

 

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:55 | نظر بدهید |







چه كسی خواهد دید مردنم را بی تو


 

 

در تنم جاری است صد ها چشمه ی نور سرخ وسبز
با تو دارم نشئه ی رنگینی از اوهام خویش
آشنای پیکرم دستی به جز دست تو نیست
گرچه نام دیگری را بسته ام بر نام خویش

 

 

 

 

 

 

 

چه كسی خواهد دید مردنم را بی تو

 

 

 

گاه میاندیشم خبر مرگ مرا با تو چه كسی میگوید

 

 

 

آنزمان كه خبر مرگ مرا میشنوی

 

 

 

روی خندان تو را كاشكی میدیدم

 

 

 

شانه بالا زدنت را بی قید

 

 

 

و تكان دادن دستت كه مهم نیست زیاد

 

 

 

و تكان دادن سر

 

 

 

راستی

 

 

 

چه كسی باور كرد

جنگل جان مرا آتش عشق تو خاكستر كرد

Click to view full size image

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:54 | نظر بدهید |







برایم مهم نیست دوباره برگشته ای


 

برایم مهم نیست دوباره برگشته ای و هر جور هست میخواهی همان باشم که بودم ولی نمیتوانم دیگر دوستت داشته باشم.و تمام وجودم سرشار از تنفر است .

 

 

از تو  متنفرم حتی اگر اندازه تمام ستاره های آسمان هم دوستم داشته باشی

 

 

برایت آرزوی مرگ نمیکنم چون باید بمانی و خوشبختی من و بد بختی خود را ببینی .

 

 

منتظر ان روز هستم.

مانند روزی که رفتی و گفتی دیگر باز نمی گردی.

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:53 | نظر بدهید |







جای من خالیست

جای من خالیست   جای من در عشق   جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار    جای من در شوق تابستانی ان چشم    جای من در زندگی خالیست   جای من در طعم لبخندی كه از دریا سخن می گفت   جای من در گرمی دستی كه با خورسید نسبت داشت   جای من در نمره های بیست   جای من خالیست

 


[+] نوشته شده توسط حجت در 15:50 | نظر بدهید |



صفحه قبل 1 ... 92 93 94 95 96 ... 112 صفحه بعد