اشتباهی

اشتباهی خونه یه خانم پیری رو گرفتم.
اومدم معذرت خواهی کنم،
هی می‌گفت: علی جان تویی؟
هی می‌گفتم: ببخشید مادر اشتباه گرفتم،
باز می‌گفت: رضا جان تویی مادر؟
می‌گفتم: نه مادر جان اشتباه شده ببخشید،
اسم سوم رو که گفت دلم شکست...
گفتم: آره مادر جون، زنگ زدم احوالتون رو بپرسم.
اونقدر ذوق کرد که چشام خیس شد...

نکته: چه مادر و پدرها و پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هایی که
چشم انتظار یه تماس کوچولو از ماها هستن.
ازشون دریغ نکنیم

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





♥ چهار شنبه 26 شهريور 1393 ساعت 7:3 توسط حجت