چروک خوردی تا من صافو ساده باشم پشت هم زمین خوردی تا من ایستاده باشم شکستی پشته نگاه ها- - و دروغهای بی هوا بارها دیدمت به یک نگاه از طلوع صبح نکرده تا مرز شب های سیاه میدویدی برای نان پشت تابلوها و چراغها بی ادعا و خالص از خودت می کاستی همیشه بهترین ها را برای من می خواستی ولی حالا که فرصت دارم جبران میکنم عرقهایت را خستگی و از دست رفتنه فرصت هایت را بدان که جبران میکنم برایت پدرم با همین فکر های سبزی که دارم به سرم تقدیم به پدرم 
نظرات شما عزیزان:
♥ یک شنبه 2 شهريور 1393 ساعت 7:39 توسط حجت